عبارات مورد جستجو در ۸۴۵۶ گوهر پیدا شد:
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۶۰ - طاقی دوز
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۷۲ - پیک
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۰۴ - طنبوری
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۰۶ - صابون پز
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۱۴ - کپانی
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۳۸ - صراف
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۵۱ - شربتگر
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۵۵ - نی نواز
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۸۲ - خواجه زاده
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۰۸ - چلپک پز
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۲۲ - زین گر
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۴۵ - شماع
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۶۹ - ریش آرا
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۸۲ - شاطر
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۹۶ - بریانگر
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۳۰۹ - مارباز
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۳۴۲ - خواص گوی
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۳۵۴ - صابونفروش
صغیر اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۴۹
ای ناله برمیا که تو را دادخواه نیست
همراهی آنکه با تو کند غیر آه نیست
یاران که را پناه تصور کنم که من
جز بی پناهی آنچه که بینم پناه نیست
گر بایدت ز حال دلم آگهی ببین
رنگ رخم که بهتر از اینم گواه نیست
یک دور ای فلک نزدی بر مراد ما
ما را از این نمد مگر آخر کلاه نیست
همت به دستگیری از پا فتادگان
بالله اگر ثواب نباشد گناه نیست
خون فقیر شربت خوان توانگر است
تحقیق رفته در سخنم اشتباه نیست
یارب گیاه مهر نروید در اصفهان
یا خود به بوستان جهان این گیاه نیست
شد عمر صرف غم همه ما را مگر صغیر
صبح سپید در پی شام سیاه نیست
همراهی آنکه با تو کند غیر آه نیست
یاران که را پناه تصور کنم که من
جز بی پناهی آنچه که بینم پناه نیست
گر بایدت ز حال دلم آگهی ببین
رنگ رخم که بهتر از اینم گواه نیست
یک دور ای فلک نزدی بر مراد ما
ما را از این نمد مگر آخر کلاه نیست
همت به دستگیری از پا فتادگان
بالله اگر ثواب نباشد گناه نیست
خون فقیر شربت خوان توانگر است
تحقیق رفته در سخنم اشتباه نیست
یارب گیاه مهر نروید در اصفهان
یا خود به بوستان جهان این گیاه نیست
شد عمر صرف غم همه ما را مگر صغیر
صبح سپید در پی شام سیاه نیست
صغیر اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۶۷
غم چندی بدل زار بغم مدغم ماست
ساقیا باده بیاور که دوای غم ماست
خم زلف تو مگر جای غریبان باشد
که در آن حلقه قرار دل بی همدم ماست
گر نیی کعبه چرا دل چو حجر داری سخت
ای که کوی تو منی و دهنت زمزم ماست
گفتمش زلزله شهر خطا بهر چه بود
گفت از جنبش گیسوی خم اندر خم ماست
راز ما باد صبا برد بهر شهر و دیار
ما در این فکر که این بی سر و پا محرم ماست
با نسیم سحری قصه کن آغاز صغیر
قاصد خوشخبر و پیک نکومقدم ماست
ساقیا باده بیاور که دوای غم ماست
خم زلف تو مگر جای غریبان باشد
که در آن حلقه قرار دل بی همدم ماست
گر نیی کعبه چرا دل چو حجر داری سخت
ای که کوی تو منی و دهنت زمزم ماست
گفتمش زلزله شهر خطا بهر چه بود
گفت از جنبش گیسوی خم اندر خم ماست
راز ما باد صبا برد بهر شهر و دیار
ما در این فکر که این بی سر و پا محرم ماست
با نسیم سحری قصه کن آغاز صغیر
قاصد خوشخبر و پیک نکومقدم ماست