عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : باب سیزدهم: در ذمِّ مردمِ ب‍یحوصله و معانی كه تعلّق به
شمارهٔ ۱۶
چون حوصله نیست تا خبر خواهد شد
یک قطره ز صد بحر گهر خواهد شد
از دریایی که وصف آن نتوان کرد
جاوید همی آب بدر خواهد شد
عطار نیشابوری : باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار
شمارهٔ ۱
تا کی ز جهان رنج و ستم باید دید
تا چند خیال بیش و کم باید دید
حقا که به هیچ مینیرزد همه کون
از هیچ چرا این همه غم باید دید
عطار نیشابوری : باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار
شمارهٔ ۲
دریاست جهان که تخت اینجا بنهد
دل مردم شوربخت اینجا بنهد
در هر قدمی هزار سر خاک ره است
خاکش بر سر که رخت اینجا بنهد
عطار نیشابوری : باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار
شمارهٔ ۴
دنیای دنی چیست سرای ستمی
افتاده هزار کشته در هر قدمی
گر نقد شود کرای شادی نکند
ور فوت شود جمله نیرزد به غمی
عطار نیشابوری : باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار
شمارهٔ ۵
چون هست جهان جایگه رسوایی
در جایگهی چنین چرا میپایی
چون میگویی که من نیم اینجایی
پس این همه از چه رو فرو میآیی
عطار نیشابوری : باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار
شمارهٔ ۶
دود است همه جهان، جهان دود انگار
وین دیر نمای را فنا زود انگار
چون نابودست اصل هر بود که هست
هر بود که بود گشت نابود انگار
عطار نیشابوری : باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار
شمارهٔ ۷
این دنیای غدار چه خواهی کردن
وین شوکهٔ پرخار چه خواهی کردن
آخر نه پلنگی تو نه خوکی نه سگی
این گلخن مردار چه خواهی کردن
عطار نیشابوری : باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار
شمارهٔ ۸
از شعبدهٔ جهان چه برخواهد خاست
وز حُقّهٔ آسمان چه برخواهد خاست
زین گلخن دنیا و سگِ نفس تو را
جز حسرتِ جاودان چه برخواهد خاست
عطار نیشابوری : باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار
شمارهٔ ۹
دنیا که جوی وفا ندارد در پوست
هر لحظه هزار مغز سرگشتهٔ اوست
چیزی که خدای دشمنش میدارد
گر دشمن حق نهای، چرا داری دوست
عطار نیشابوری : باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار
شمارهٔ ۱۰
دنیا چه کنی چو بیوفا خواهد بود
درخونِ همه خلقِ خدا خواهد بود
گیرم که بقاءِ نوح یابی در وی
آخر نه به عاقبت فنا خواهد بود
عطار نیشابوری : باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار
شمارهٔ ۱۴
چون نیست درین چاه بلا دسترسیت
بر پشتی کیست هر زمانی هوسیت
بر چرخ سیاه کاسهٔ بی سر و بن
صد کوزه توان گریست در هر نفسیت
عطار نیشابوری : باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار
شمارهٔ ۲۲
روزی نه که دل قصهٔ دمساز نخواند
یک شب نه که حرفی ورق راز نخواند
چندانکه حساب برگرفتم با خویش
چه سود که یک حساب من باز نخواند
عطار نیشابوری : باب پانجدهم: در نیازمندی به ملاقات همدمی محرم
شمارهٔ ۳
سرمایهٔ عالم درمی بیش نبود
سر دفترِ هستی عدمی بیش نبود
با همنفسی گر نفسی دستم داد
زان نیز چه گویم که دمی بیش نبود
عطار نیشابوری : باب پانجدهم: در نیازمندی به ملاقات همدمی محرم
شمارهٔ ۱۰
کی باشد و کی که من مانم و او
وین قصّه که کس نخواند من خوانم و او
آن روز که جانِ من برآید از تن
او داند و من دانم و من دانم و او
عطار نیشابوری : باب پانجدهم: در نیازمندی به ملاقات همدمی محرم
شمارهٔ ۱۴
پیوسته زبون روزگار آمدهام
سرگشتهٔ چرخ بیقرار آمدهام
چون نامدهام به هیچ کاری هرگز
سبحان اللّه! پس به چه کار آمدهام
عطار نیشابوری : باب پانجدهم: در نیازمندی به ملاقات همدمی محرم
شمارهٔ ۱۵
یک دم دل محنت کشم آسوده نشد
تا خون دلم ز دیده پالوده نشد
سودای جهان، که هر زمان بیشترست،
ای بس که بپیمودم و پیموده نشد
عطار نیشابوری : باب پانجدهم: در نیازمندی به ملاقات همدمی محرم
شمارهٔ ۱۷
هر دل که نه در زمانه روز افزون شد
نتوان گفتن که حال آن دل چون شد
بس عقل، که بی پرورش دایهٔ فکر
طفل آمد و طفل از جهان بیرون شد
عطار نیشابوری : باب پانجدهم: در نیازمندی به ملاقات همدمی محرم
شمارهٔ ۱۸
هر انجمنی، در انجمن ماندهاند
دایم تو و من در تو و من ماندهاند
ذرّات زمین وآسمان در شب و روز
در جلوه گری خویشتن ماندهاند
عطار نیشابوری : باب پانجدهم: در نیازمندی به ملاقات همدمی محرم
شمارهٔ ۲۰
با قوّت پیل، مور میباید بود
با ملک دو کون،عور میباید بود
وین طرفه نگر که حدّ هر آدمی یی
میباید دید و کور میباید بود
عطار نیشابوری : باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن
شمارهٔ ۲
تدبیر تو چیست بغض با حب کردن
با هستی خویشتن تعصّب کردن
چون مینتوان قصد بدان لب کردن
بنشستن و دایماً تعجّب کردن