عبارات مورد جستجو در ۱۰۱۸۱ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۵۳
یا رب که اگر عشق تو افزون گردد
این عاقبت کار دلم چون گردد
عشق تو چو کیمیاست یک ذرّه ازو
بر دل نه که بر کوه نهی خون گردد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۷۰
هر کاو رقمی زعقل بر دل بنگاشت
یک لحظه زعمر خویش ضایع نگذاشت
یا در طلب رضای یزدان کوشید
یا راحت تن گزید و ساغر برداشت
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۹
هر چند به قدرت و به علم او با ماست
دانم که به ذات از همهٔ خلق جداست
خواهی که تو حق را به سخن بنُمایی
خود را بنمای گر نه او خود پیداست
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۱۲
گر بر عملند خلق اگر معزولند
در می نگرم جمله بدو مشغولند
آن مذهب تست به گزینی کردن
زینجا که منم جمله جهان مقبولند
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۳۸
مردم ز فروتنی قرین می‌گردد
در خاتم انبیا نگین می‌گردد
گر آدمی‌ای کبر ز سر بیرون کن
کز کبر فرشته‌ای لعین می‌گردد
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۴۰
زین گونه که نعمت تو فرماید کرد
هر لحظه هزار شکر می باید کرد
بر هر مویی هزار نعمت دارم
آن شکر بدین زمان کجا شاید کرد
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۴۱
شکرانهٔ آنک خواجهٔ بنده نئی
وندر پی رزق خود پراکنده نئی
چون خواهندت بده که ملکی است عظیم
آخر تو چو او نیز تو خواهنده نئی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۲
تا تو دل را زکبر و زشهوت و آز
وز حقد و حسد بجملگی نکنی باز
بویی ز وصال او نیابی هرگز
خواهی تو به روزه باش و خواهی به نماز
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۷۸
چشم فلک از ظلم تو بگریست مکن
آخر به دور روزه عمرت این چیست مکن
خالق شودت خصم چو خلق آزاری
گر می دانی که خصم تو کیست مکن
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۹۰
شاها چو به محشر اندر آرند تو را
وانگاه زکرده ها شمارند تو را
جور و ستمت یکان یکان عرضه دهند
گویی که نکرده ام گذارند تو را؟
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۹۹
بی جرم درین جهان توان زیست بگو
ناکرده گنه درین جهان کیست بگو
من بد کنم و تو بد دهی پاداشم
پس فرق میان من و تو چیست بگو
اوحدالدین کرمانی : الباب التاسع: فی السفر و الوداع
شمارهٔ ۱۸
روزی است که دار و گیر خواهد بودن
شک نیست که ناگزیر خواهد بودن
آنجا که حساب خلق خواهد بودن
سلطان چو تو هم اسیر خواهد بودن
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۷
می گرچه به هر جای لطیف است، مخور
می خوار کن نفس شریف است، مخور
می آب حیات است و تو در ظلمت جهل
بالله اگر خضر حریف است، مخور
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۳۱
در مذهب ما سماع و مهمانی نیست
جز جنبش و جز سکون روحانی نیست
شکر است خدای را که ما را امروز
جمعیّت دل هست و پریشانی نیست
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۵۳
نی بر سر آب و جویها می روید
واندر طلب عشق خدا می پوید
نی زن چو زعشق یک دم او را بدمد
بنگر که چگونه سرّها می گوید
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۷۱
گفتم که منم گفت بکن استغفار
گفتم نه منم گفت که شکرانه بیار
گفتم که من از وجود خود بیزارم
گفتا که همه منم تو را با تو چه کار
اوحدالدین کرمانی : الفصل الاول - فی الطامات
شمارهٔ ۱
در گمراهی طالب راه اوییم
هرگونه که هست در پناه اوییم
بر ما رقمی نیست چنین می دانیم
ما مسخرگان بارگاه اوییم
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۲
گر عاقلی آن بکن که یزدان فرمود
وآن چیز که خیر تست او آن فرمود
سبحان چو تو را حساب خواهد کردن
شاید گفتن تو را که سلطان فرمود
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۱۲
در راه توَم گر زیم و گر میرم
دل بر که نهم چون زتو دل برگیرم
پیری بر رحمت تو قدری دارد
چون بر در تو پیر شدم بپذیرم
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۲۲
آنجا که عنایت خدایی باشد
فسق آخر به زپارسایی باشد
و آنجای که قهر کبریایی باشد
سجّاده نشین کلیسیایی باشد