عبارات مورد جستجو در ۱۰۱۸۱ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱۱۸ - الحج
گر عُجب زموقف دلت دور شود
حج تو و عمرهٔ تو مبرور شود
یک وقفه طواف کعبهٔ امرش کن
تا سعی تو در طواف مشکور شود
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱۴۱ - الصفا
سجاده به روی آب انداخته گیر
خود را به نماز و روزه بگداخته گیر
چون حجرهٔ باطنت مصفّا نبود
پر نقش و نگار گلخنی ساخته گیر
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۳۹
در راه طلب صادق و ذاکر می باش
هر جا که روی صافی و صابر می باش
از بهر فتوری که درین ره یابی
غایب تو مشو ولیک حاضر می باش
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۵۴
هر دل نبود قابل اسرار خدا
در هر کویی نگنجد ابرار خدا
هستند عقول یکسر ار درنگری
سرگشته و واله شده در کار خدا
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۶۶
آنجا که سراپردهٔ اجلال جلال
جانها همه واله و زبانها همه لال
دنیا دل ما نبرد و عقبی نبرد
ما را همه مقصود وصال است، وصال
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۸۷
در فقر اگر دمی تو با حق داری
سرمایهٔ عاشقان مطلق داری
گر بوی وصالش به مشام تو رسد
منصور شوی بانگ اناالحق داری
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۵۹
شرمت بادا ازین تباهی کردن
زین ترک اوامر و نواهی کردن
گیرم که جهان سران سران ملک تواند
جز آنک رها کنی چه خواهی کردن
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۶۵
ره رو همه در حمایت صدق خود است
در راه خدا رهرو و رهبر خرد است
با عُجب و غرور سخت بد باشد نیک
بد نیک بود چو معترف شد که بد است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۷۲
ای اطلس دعوی تو را معنی بُرد
فردا به قیامت این عمل خواهی بُرد
شرمت بادا اگر چنین خواهی زیست
ننگت بادا اگر چنین خواهی مُرد
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۳۱
بر درگه کبریا تو جز شاه نئی
دردا که تو خود طالب درگاه نئی
سرمایهٔ هرچ هست جز سرّ تو نیست
افسوس که از سرّ خود آگاه نئی
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۵۲
شک نیست از آنجا که طریق خرد است
برپای تو بند تو هم از دست خود است
.........................................
از حق همه نیکوست و نفس تو بد است
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۶۰
چون آتش شهوت آبرویت را برد
در معرض هر بزرگ ماندی تو چو خرد
می کوش که باد نفس را خاک کنی
هر زنده که آن نکرد در عقبی مُرد
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۷۲
در راه یقین گمان نباشد کس را
با شک و یقین امان نباشد کس را
دنیاطلبان زآخرت محرومند
ای دوست همین و آن نباشد کس را
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۲۶
افسوس که عمر رفت بر بیهوده
هم لقمه حرام هم نفس آلوده
فرمودهٔ ناکرده پشیمانم کرد
هیهات زکرده های نافرموده
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۸
سنّت کردی فریضهٔ حق مگذار
وآن لقمه که داری از کسی باز مدار
مازار کسی را وتو از کس مازار
من ضامن آخرت برو باده بیار
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۹
گر عاقلی آزاد شو از بند هوس
در راه خدا خرج کن این یک دو نفس
از بهر دو روزه دولت عاریتی
عاقل نه برنجد نه برنجاند کس
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۱۶
خواهی که تو را هرآنچ نیکوست بود
بدخواه تو جمله بی پی و پوست بود
چون بر خلقیت سروری داد خدای
آن کن که به طبعت همه کس دوست بود
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۲۴
کاریت که از بهر خدا فرمایند
نیکی کن تا جمله تو را فرمایند
در خیر مشاورت مکن با دیوان
دیوان هرگز خیر کجا فرمایند
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۳۶
گر قرب خدا می طلبی خوش خو باش
وندر حق جمله خلق نیکو گو باش
خواهی که چو صبح صادق القول شوی
خورشید صفت با همه کس یک رو باش
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۳
عشق تو همه دینی و دنیاوی ماست
در عشق تو گر هیچ نداریم رواست
در عشق تو هر گدای سلطان باشد
سلطان که ندارد غم عشق تو گداست