عبارات مورد جستجو در ۹۷۰۶ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۴۷ - الطریقة
قومی هستند کز کله موزه کنند
قومی همه عمر در سر روزه کنند
قومی دگرند ازین همه نادرتر
هر شب به فلک روند و دریوزه کنند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۶۵ - الطریقة
تا بتوانی در صف مردان می باش
در بزم طرب حریف سلطان می باش
در پردهٔ اسلام چه باشی کافر
در پردهٔ کافری مسلمان می باش
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۸۷ - الحقیقة
هستی تو همه، با تو برابر چه بود
من هیچم و خود زهیچ کمتر چه بود
بنگر که منم تو را و هستی تو مرا
درویش که باشد زتوانگر چه بود
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۹۲ - الحقیقة
تا چند دلا تو در مقالت پیچی
یک چند دگر در ره حالت پیچی
خلقان همه آلتند مپسند که تو
صانع بگذاری و در آلت پیچی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱
با همنفسان دلا دمت همدم نیست
در راه حقیقت قدمت محکم نیست
موی از سر بوالفضول کم کردی تو
لیکن سر مویی زفضولی کم نیست
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۵۳
در هیچ سری مایهٔ اسراری نه
کس را خبر از اندک و بسیاری نه
هر طایفه ای گرفته کاری بر دست
و آنگاه به دست هیچ کس کاری نه
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۷۴
چون بر سر و پای من نگه کرد او دوش
هم از سر پای گفت ای زرق فروش
گفتی سر پایداریم در غم هست
گر بر سر پایداریی پس مخروش
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۰۵
سرگردانان راه دل بسیارند
کایشان همه سینه ها چو دل پندارند
گر هرچ به جای سینه ها هست دل است
پس جملهٔ گاوان و خران دل دارند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۱۳
بیچاره دلا چند کنی خودبینی
هر بد که به تو می رسد از خود بینی
پندت دهم و پند غرض می شمری
آن روز که کیفرش کشی خود بینی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۲۳
در راه طلب به آخر آمد نفسم
و افسوس که نیست حاصلی جز نفسم
این راه به جست و جوی باید رفتن
من مشغولم به گفت و گو می نرسم
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۳۶
تا چند کشم غصّهٔ کس ناکس را
وز خسّت خود خاک شوم هر خس را
کارم به دو گز عبا چو برمی آید
دادم سه طلاق این فلک اطلس را
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۳۸
از راحت اگر نصیب تو حرمان نیست
از آز ببُر که آز را پایان نیست
مغرور کسی بود که در عالم دون
او را به سرای آخرت ایمان نیست
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۴۸
کنجی و قناعت از قباد و کی به
نزدیک تو خوار است و زملک ری به
چون نیست زرنج من وز نعمت تو راحت خلق
فقر من از احتشام تو صد پی به
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۵۷
جمعیت ازین شیفته رایان آموز
جان بازی ازین بی سر و پایان آموز
در مملکت طلب فنا سلطانی است
این سلطانی ازین گدایان آموز
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۶۷
آن نقطه که در فقر نهان آوردند
از بهر بسی زنده دلان آوردند
دیوان صفا که پنج نوبت می زد
افسوس که قومی به زیان آوردند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۶۸
عالم همه سر به سر گدایان دارند
محنت همه خویشتن نمایان دارند
اندر عالم به دست کس چیزی نیست
ور هست همین برهنه پایان دارند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۸۱
شاهان همه دولت از فقیران طلبند
صحبت همه از نشست پیران طلبند
تو بر سر و پا برهنگی شان منگر
گنج از همه خانه های ویران طلبند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۸۹
در عالم فقر ار سر هر پر هوسی
سرمست همی دوند هر نیک و خسی
در فهم فرو شدند از وهم بسی
وز وهم نیامده است در فهم کسی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۹۴
با فقر نشین اگر تو همدم خواهی
فقر است اگر ملک مُسلَّم خواهی
خاک کف پای این گدایان را خواه
گر افسر سروران عالم خواهی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۱۷
نارفته ره صدق و صفا گامی چند
پوشیده مرقّعی ازین خامی چند
بگرفته به تقلید الف لامی چند
بدنام کنندهٔ الف لامی چند