عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۸
در جام دل آن باده که دی دلبر کرد
کز هوش روان و خردش ساغر کرد
یارب ز چه باده بود کاندیشه آن
فکرت به ضمیر عقل خاکستر کرد
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۷
زان پیش که خاک ما فلک کوزه کند
بازیچه دور چرخ فیروزه کند
بر مرقد ما خرام تا روح قدس
از تربت ما حیات دریوزه کند
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۸
زان پیش که جان ز نور بی مایه شود
دل تیره ز دور چرخ نه پایه شود
در ساغر ما یکی از آن باده بریز
کز پرتوش آفتاب چون سایه شود
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۰
زین شعله که دل چو جانش در بر گیرد
بهر شرفش چو تاج بر سر گیرد
در مجلس دهر اگر کسی نام برد
در جان فلک آتش دل درگیرد
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۳
شد تن همه دل دلستان می آید
دل خود همه تن شد که روان می آید
ای جان مجازی از جسد بیرون رو
کآن یار حقیقتی چو جان می آید
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۴
عقل از خبر وصل تو از هوش رود
جان رقص کنان ز لب سوی گوش رود
از بوی بهار وصل هشیاری من
با مستی باده دوش بر دوش رود
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۵
عشاق به تیغ عشق جز سر ندهند
خاک قدمش به هیچ افسر ندهند
گر سنگ بلا ببارد ابر غم دوست
آن سنگ به صد هزار گوهر ندهند
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۵
وقت آمده کاین جان و تنم پاک رود
وز عالم خاکی سوی افلاک رود
زنهار مکن این ستم ای بخت که دل
نادیده وصال دوست در خاک رود
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۷
هرچند طریق خدمت ما بد بود
الطاف تو اندر حق مابیحد بود
از لطف تومشکل اشارات و شفا
در مکتب علم ما یکی ابجد بود
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۸
یا در چمن قدس وطن باید کرد
یا همبری زاغ و زغن باید کرد
یاترک جهان پر فتن باید کرد
یاجوهر جان رهین تن باید کرد
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۳
آن باده که آفتاب جام است بیار
وان می که جز آن جمله حرام است بیار
این آتش عقل سوز یعنی می عشق
کار من از آن اگر چه خام است بیار
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۳
با عشق نشین دگر تو ای دل زنهار
وز غیر هوای عشق خود را باز آر
در هر علمی تو ذوفنون گردیدی
بنگر که چه حاصلت شده آخر کار
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۴
در ساغر دل خون ز شراب اولی‌تر
در سینه سنان به جای خواب اولی‌تر
ویرانه تن نه جای آبادانی ست
این دیر بلا همان خراب اولی‌تر
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۵
آن جوهری جان که مرا عمر دراز
شد صرف رهش چو عمر زاهد به نماز
نشناخت چو جوهری نادان فلک
از مهره غیر گوهر ماراباز
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۶
چون خواست مرا دور جهان شعبده باز
تاریک چو شب خانه بخت ناساز
آیا ز چه رو به مفت شماع فلک
شمع هنرم داد همی از آغاز
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۱
ای دل به فراق یار بگداز و بسوز
جز خرقه درد و غم بر این خسته مدوز
بهتر ز دعای نیم شب هیچ مدان
خواهی که اگر شب غمش گردد روز
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۲
در وصف تو خلق دو جهان از آغاز
گفتند ونگفتند یک از صدها راز
ای خالق چاره ساز و ای بنده نواز
جز درگه تو بر که نهم روی نیاز
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۳
ای داغ غم تو بر جبین‌ها که مپرس
وی برده به یغما دل و دین‌ها که مپرس
رهن سر کوی تو وطن‌ها که مگوی
وقف دم تیغ تو انین‌ها که مپرس
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۸
ای از تو سرای دل پر افغان و خروش
از آتش تو دیگ وجودم پر جوش
هر کس که برد نام تو همچون مطلوب
جانم ز بدن برون برد از ره گوش
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۰
ای در ولایت ترا کعبه صدف
معراج تو دوش فخر عالم ز شرف
از مولدتو قبله عالم کعبه است
وز مرقد تست قبله کعبه نجف