عبارات مورد جستجو در ۱۰۱۸۱ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٩٣
براه راست توانی رسید در مقصود
تو راست باش که هر دولتی که هست تراست
تو چوب راست بر آتش دریغ میداری
کجا بآتش دوزخ برند مردم راست
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٩۶
تو ز من برتری اگر جستی
گفت آنکو ز حالت آگاهست
گر چه فخرست ظن مبرکه بدین
دست عارت ز عرض کوتاهست
نه که تبت یدا ابی لهب است
جاش بالای قل هواللهست
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١٠٩
خدائی که بنیاد هستیت را
بروز ازل اندر افکند خشت
گل پیکرت را چهل بامداد
بدست خود از راه حکمت سرشت
قلم را بفرمود تا بر سرت
همه بودنیها یکایک نوشت
نزیبد که گوید ترا روز حشر
که این کار خوبست و آن کار زشت
ندارد طمع رستن شاخ عود
هر آنکس که بیخ شتر خار کشت
چو از خط فرمانش بیرون نه اند
چه اصحاب مسجد چه اهل کنشت
خرد را شگفت آید از عدل او
که اینرا دهد دوزخ انرا بهشت
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١٧٣
مرا مذهب اینست گیری تو نیز
همین ره گرت مردی و مردمیست
که بعد از نبی مقتدای به حق
علی ابن بوطالب هاشمیست
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١٧٧
وزیر شاه نشان ای یگانه دو جهان
توئی که ذات تو مقصود از سه مولودست
چهار ماه بود تا به پنجگانه حواس
ز شش جهه به دل خسته ام که موعودست
ز هفتمین درک انتطار برهانم
امید هشت بهشت ار تراز معبودست
که زیر نه فلک ده دله بصد اخلاص
امیدوار بجان بنده تو محمودست
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢١٠
ایخداوند ایکه از رفعت همای همتت
بر فراز گنبد گردون نشیمن ساز کرد
هر کجا میزان عدل شاملت شاهین نمود
از سر گنجشگ عاجز ظلم باشه باز کرد
دشمن از تیر تو چون زاغ کمان شد گوشه گیر
روز کوشش چون عقاب رایتت پرواز کرد
می نیارد کرد ظاهر روز روشن همچو بوم
هر که با تو بی ثباتی چون زغن آغاز کرد
تا چو قمری طوق انعام تو دارد چاکرت
همچو بلبل بر گل مدحت هزار آواز کرد
گر چه بود ابن یمین عنقا صفت عزلت گزین
چون بدین عالیجناب آمد هوای باز کرد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٣٧
بمیدان اظهار مردانگی
بنزد خردمند مرد آن بود
که نارد بیاد آنچه ناید بکار
خود از حسن اسلام مرد آن بود
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢۴۵
ببخش آنچه دستت بدان میرسد
گرت دست بخشش بجان میرسد
که هر نیک و بد کز تو آید بتو
مکافات آن بیگمان میرسد
سرانجام چون حکم میر اجل
بطفل و به پیر و جوان میرسد
خردمند را باید آماده بود
که حکم اجل ناگهان میرسد
ره مردمی گیر ابن یمین
گرت دست قدرت بدان میرسد
که اینست راهی که پایان او
به بستانسرای جنان میرسد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢۴۶
برو ایدوست مپندار که اندر همه عمر
از خط و شعر ترا هیچ گره بگشاید
شعر و خط نیست متاعی که بهائی آرد
با تو گویم که چرا تا عجبت ننماید
مصطفی از همه کس بود بدان قادرتر
کین و آنرا به بنان و به بیان آراید
لیک آن هر دو پسندیده رایش چو نبود
ننگش آمد که بدان دست و دهن آلاید
گر تو از امت اوئی چه روی راه خلاف
بر مگرد از رهش ار ملک دو کونت باید
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٧١
خداوندا ز هر احسان که با ما
نمودی در ضیافتخانه جود
یکی را از هزار ار شکر گوید
نیارد گفت هر کس هست موجود
بحق آن کرم کاول نمودی
که گردان آخر هر کار محمود
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٧۶
خلعت شاه جهان بر شهریار شرق و غرب
تا قیامت بر مراد دوستان فرخنده باد
تاج ملک و دین علی آن سایه پروردگار
کافتاب بختش از برج شرف تابنده باد
رونق عالم ز فر دولت میمون اوست
تا بود عالم برونق دولتش پاینده باد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٢٢
غم فرزند خوردن از جهل است
که خدا این و آنش می ندهد
کردگاری که آفرید او را
میتواند که جانش می ندهد
از کمال و کرم چو جانش داد
نکند آنکه نانش می ندهد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٢٨
کار چون سخت گشت بر بنده
فضل حق زود دستگیر شود
چون ببرد طمع ز نصرت خلق
ایزدش بیگمان نصیر شود
چون کمان گر چه کج نماید کار
هم ز لطف خدا چو تیر شود
هر که گردد اسیر گو خوش باش
عاقبت همچو ما امیر شود
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣۴٧
گر بمثقال ذره ئی بد و نیک
آورد فعلت از عدم بوجود
در قیامت جزاش خواهی یافت
پس ببین تا چه میکنی محمود
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣۴٨
گر چه فرزندان جسمانی سه چارم هست لیک
از حیات و موتشان هرگز نه غمگینم نه شاد
منت ایزد را که فرزندان روحانیم هست
تا قیامت عمر فرزندان روحانیم باد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٧۵
هر که را داد نعمتی ایزد
و او از و نی چشاند و نه چشد
ملک الموت را بقا بادا
تا ز قهرش بیک نفس بکشد
و آنگه آنرا بسان جان از وی
بستاند بدیگری بخشد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٨٨
ای سروریکه از تو عدو و ولی تو
این تاج دار آمد و آن گشت تاجدار
گر چشم بد بدست درافشان تو رسید
از بنده نیک قصه اینرا تو گوش دار
چون ذوالفقار سرور نام آوران علی
بشکست و پاره پاره شد از دور روزگار
ز آن پاره بدست عدوت اوفتاده بود
چون دیده دستبرد تو در روز کار زار
گفتا مگر علی توئی از دست او بجست
و آمد بفرق و دست تو بوسید ذوالفقار
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٩٩
ای نسیم سپیده دم بر خیز
وز سر لطف یک قدم بردار
رو بدرگاه قدوه النقبا
فخر آل محمد مختار
بحر دانش علاء دولت و دین
آن بحق اهل فضل را سردار
اولا بوسه ده جنابش را
پس پیامم یکان یکان بگذار
گو بجان آمدست ابن یمین
از جفای سپهر ناهموار
وز نیاز نهفته بر چشمش
روز روشن شدست چون شب تار
از ره بنده پروری بر خیز
یک دو گام از ره کرم بردار
رو بعالیجناب خسرو عهد
آن ببخشش فزون ز ابر بهار
و آنکه باشد نهال همت او
چون درخت بهشت گوهر بار
وصف حالم بجملگی بر گوی
مکن اهمال در بیان زنهار
گو مثال جهان مطاع فرست
سوی نواب این خجسته دیار
تا بلطف عمیم خود گیرند
بر یکی زین سه کار سهل قرار
یا دهندم سه ماه غله بقرض
هر مهی کمترینش یک خروار
تا من ادراک غله را عوضش
برسانم بقابض انبار
یا بر آئین سایر فقرا
بدهندم وظیفه وادرار
یا اجازت دهند تا بروم
زین وطن کاندر و شدستم خوار
بمقامی که قوت یومی خود
نبود ساختن چنین دشوار
کز یکی ساخته توانی کرد
ای کریم جهان ازین دو سه کار
هم دعا گوی باشمت همه عمر
هم رهینت بمنت بسیار
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴١٩
خداوند دریا دل ای آنکه یافت
ز جود تو جان خلایق سرور
عطای کفت گوهر افشانت هست
بمن بنده نزدیک و من از تو دور
تو چون آفتابی که گاه طلوع
رساند بدور و به نزدیک نور
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٣۵
شرف مرد بعلمست و کرامت بسجود
نیست بیعلم و عمل هیچکسی را مقدار
هر کراهست حسب گر نسبی نیست چه باک
بیهنر را چه شرف از نسب خویش و تبار