عبارات مورد جستجو در ۱۰۱۸۱ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٩٣
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٩۶
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١٠٩
خدائی که بنیاد هستیت را
بروز ازل اندر افکند خشت
گل پیکرت را چهل بامداد
بدست خود از راه حکمت سرشت
قلم را بفرمود تا بر سرت
همه بودنیها یکایک نوشت
نزیبد که گوید ترا روز حشر
که این کار خوبست و آن کار زشت
ندارد طمع رستن شاخ عود
هر آنکس که بیخ شتر خار کشت
چو از خط فرمانش بیرون نه اند
چه اصحاب مسجد چه اهل کنشت
خرد را شگفت آید از عدل او
که اینرا دهد دوزخ انرا بهشت
بروز ازل اندر افکند خشت
گل پیکرت را چهل بامداد
بدست خود از راه حکمت سرشت
قلم را بفرمود تا بر سرت
همه بودنیها یکایک نوشت
نزیبد که گوید ترا روز حشر
که این کار خوبست و آن کار زشت
ندارد طمع رستن شاخ عود
هر آنکس که بیخ شتر خار کشت
چو از خط فرمانش بیرون نه اند
چه اصحاب مسجد چه اهل کنشت
خرد را شگفت آید از عدل او
که اینرا دهد دوزخ انرا بهشت
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١٧٣
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١٧٧
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢١٠
ایخداوند ایکه از رفعت همای همتت
بر فراز گنبد گردون نشیمن ساز کرد
هر کجا میزان عدل شاملت شاهین نمود
از سر گنجشگ عاجز ظلم باشه باز کرد
دشمن از تیر تو چون زاغ کمان شد گوشه گیر
روز کوشش چون عقاب رایتت پرواز کرد
می نیارد کرد ظاهر روز روشن همچو بوم
هر که با تو بی ثباتی چون زغن آغاز کرد
تا چو قمری طوق انعام تو دارد چاکرت
همچو بلبل بر گل مدحت هزار آواز کرد
گر چه بود ابن یمین عنقا صفت عزلت گزین
چون بدین عالیجناب آمد هوای باز کرد
بر فراز گنبد گردون نشیمن ساز کرد
هر کجا میزان عدل شاملت شاهین نمود
از سر گنجشگ عاجز ظلم باشه باز کرد
دشمن از تیر تو چون زاغ کمان شد گوشه گیر
روز کوشش چون عقاب رایتت پرواز کرد
می نیارد کرد ظاهر روز روشن همچو بوم
هر که با تو بی ثباتی چون زغن آغاز کرد
تا چو قمری طوق انعام تو دارد چاکرت
همچو بلبل بر گل مدحت هزار آواز کرد
گر چه بود ابن یمین عنقا صفت عزلت گزین
چون بدین عالیجناب آمد هوای باز کرد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٣٧
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢۴۵
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢۴۶
برو ایدوست مپندار که اندر همه عمر
از خط و شعر ترا هیچ گره بگشاید
شعر و خط نیست متاعی که بهائی آرد
با تو گویم که چرا تا عجبت ننماید
مصطفی از همه کس بود بدان قادرتر
کین و آنرا به بنان و به بیان آراید
لیک آن هر دو پسندیده رایش چو نبود
ننگش آمد که بدان دست و دهن آلاید
گر تو از امت اوئی چه روی راه خلاف
بر مگرد از رهش ار ملک دو کونت باید
از خط و شعر ترا هیچ گره بگشاید
شعر و خط نیست متاعی که بهائی آرد
با تو گویم که چرا تا عجبت ننماید
مصطفی از همه کس بود بدان قادرتر
کین و آنرا به بنان و به بیان آراید
لیک آن هر دو پسندیده رایش چو نبود
ننگش آمد که بدان دست و دهن آلاید
گر تو از امت اوئی چه روی راه خلاف
بر مگرد از رهش ار ملک دو کونت باید
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٧١
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٧۶
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٢٢
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٢٨
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣۴٧
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣۴٨
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٧۵
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٨٨
ای سروریکه از تو عدو و ولی تو
این تاج دار آمد و آن گشت تاجدار
گر چشم بد بدست درافشان تو رسید
از بنده نیک قصه اینرا تو گوش دار
چون ذوالفقار سرور نام آوران علی
بشکست و پاره پاره شد از دور روزگار
ز آن پاره بدست عدوت اوفتاده بود
چون دیده دستبرد تو در روز کار زار
گفتا مگر علی توئی از دست او بجست
و آمد بفرق و دست تو بوسید ذوالفقار
این تاج دار آمد و آن گشت تاجدار
گر چشم بد بدست درافشان تو رسید
از بنده نیک قصه اینرا تو گوش دار
چون ذوالفقار سرور نام آوران علی
بشکست و پاره پاره شد از دور روزگار
ز آن پاره بدست عدوت اوفتاده بود
چون دیده دستبرد تو در روز کار زار
گفتا مگر علی توئی از دست او بجست
و آمد بفرق و دست تو بوسید ذوالفقار
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٩٩
ای نسیم سپیده دم بر خیز
وز سر لطف یک قدم بردار
رو بدرگاه قدوه النقبا
فخر آل محمد مختار
بحر دانش علاء دولت و دین
آن بحق اهل فضل را سردار
اولا بوسه ده جنابش را
پس پیامم یکان یکان بگذار
گو بجان آمدست ابن یمین
از جفای سپهر ناهموار
وز نیاز نهفته بر چشمش
روز روشن شدست چون شب تار
از ره بنده پروری بر خیز
یک دو گام از ره کرم بردار
رو بعالیجناب خسرو عهد
آن ببخشش فزون ز ابر بهار
و آنکه باشد نهال همت او
چون درخت بهشت گوهر بار
وصف حالم بجملگی بر گوی
مکن اهمال در بیان زنهار
گو مثال جهان مطاع فرست
سوی نواب این خجسته دیار
تا بلطف عمیم خود گیرند
بر یکی زین سه کار سهل قرار
یا دهندم سه ماه غله بقرض
هر مهی کمترینش یک خروار
تا من ادراک غله را عوضش
برسانم بقابض انبار
یا بر آئین سایر فقرا
بدهندم وظیفه وادرار
یا اجازت دهند تا بروم
زین وطن کاندر و شدستم خوار
بمقامی که قوت یومی خود
نبود ساختن چنین دشوار
کز یکی ساخته توانی کرد
ای کریم جهان ازین دو سه کار
هم دعا گوی باشمت همه عمر
هم رهینت بمنت بسیار
وز سر لطف یک قدم بردار
رو بدرگاه قدوه النقبا
فخر آل محمد مختار
بحر دانش علاء دولت و دین
آن بحق اهل فضل را سردار
اولا بوسه ده جنابش را
پس پیامم یکان یکان بگذار
گو بجان آمدست ابن یمین
از جفای سپهر ناهموار
وز نیاز نهفته بر چشمش
روز روشن شدست چون شب تار
از ره بنده پروری بر خیز
یک دو گام از ره کرم بردار
رو بعالیجناب خسرو عهد
آن ببخشش فزون ز ابر بهار
و آنکه باشد نهال همت او
چون درخت بهشت گوهر بار
وصف حالم بجملگی بر گوی
مکن اهمال در بیان زنهار
گو مثال جهان مطاع فرست
سوی نواب این خجسته دیار
تا بلطف عمیم خود گیرند
بر یکی زین سه کار سهل قرار
یا دهندم سه ماه غله بقرض
هر مهی کمترینش یک خروار
تا من ادراک غله را عوضش
برسانم بقابض انبار
یا بر آئین سایر فقرا
بدهندم وظیفه وادرار
یا اجازت دهند تا بروم
زین وطن کاندر و شدستم خوار
بمقامی که قوت یومی خود
نبود ساختن چنین دشوار
کز یکی ساخته توانی کرد
ای کریم جهان ازین دو سه کار
هم دعا گوی باشمت همه عمر
هم رهینت بمنت بسیار
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴١٩
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٣۵