عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۶
ای بی‌نم جود تو همه بحر سراب
بی‌نور وجودت همه معموره خراب
عالم همه از تو لاف هستی زده‌اند
چون سایه ز آفتاب و چون موج ز آب
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۷
فیاض ازل که بزم هستی آراست
جام سخن از می معانی پیر است
تا تلخی می مذاق جان را نگزد
از شکّر شکر خویش کردش مزه راست
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۸
از ناز قضا چو چهرة حسن آراست
تشریف حیا به قدّ عشق آمد راست
گر این دو نگهبان نبود از چپ و راست
بس دود کزین دو شعله برخواهد خاست
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۹
هر چند که دل لبالب از نور خداست
لیکن به مثل قطره کجا بحر کجاست؟
داند نظری کو به حقیقت بیناست
کابینه اناالعکس اگر گفت؟ خطاست
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰
ماه رمضان عجب مه روح‌فزاست
آثار لطایف اندرین مه پیداست
رنگ همه چون رنگ نقاهت ز چه روست
گر نه رمضان مزیل امراض خطاست!
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱
ماییم که بی‌تکلّفی‌ها فن ماست
در چار سوی گذشتگی مسکن ماست
رندی و نظربازی و مستی و جنون
ناموس هزار کار در گردن ماست
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲
درد تو تلافی تن آسانی‌هاست
عشق تو کفارة مسلمانی‌هاست
اندازة همّت پریشانان است
زلف تو که معراج پریشانی‌هاست
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶
فیّاض بیا که عشق بارت دادست
وز فتنة عقل زینهارت دادست
مردانه بیا از سر هستی بگذر
کاین دجلة پر زور گذارت دادست
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹
فیّاض دگر عشق عبارت دادست
توفیق رواج کار و بارت دادست
کفّارة توبه‌ای که کردی به خزان
این توبه شکستن بهارت دادست
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰
آنرا که به اوصاف تو دید دگرست
از لطف تو هر لحظه نوید دگرست
با طاعت ما روی بهی نیست ولی
ما را به جناب تو امید دگرست
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳
هر کس که تعلّقش به هستی بیش است
گر بگذرد از خویش به جای خویش است
تا هست، گذشتن هنرِ درویش است
وقتی که نباشد همه کس درویش است
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴
فیّاض کجایی که مرا حال خوشست
در عشق ویم ماه خوش و سال خوشست
در محنتم ایّام شب تیره نکوست
در آتشم احوال پر و بال خوشست
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸
عشق است میی که ساقیش عرفانست
بی‌دست و پیاله دل به دل گردانست
فیّاض به درد عشق خو کن کاین درد
درمان هزار درد بیدرمانست
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹
بگذر ز ره و رسم، سعادت اینست
بگذار هوای دل، شهادت اینست
برخیز ز عادت ار سعادت طلبی
در ملّت عشق خرق عادت اینست
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰
چون در شب معراج نبی همّت بست
بگسست ز نیستی به هستی پیوست
او سایة ایزدست و اینست عجب
کاین سایه به آفتاب همدوش نشست
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲
تا زلف به روی تو پریشان شده است
بر همزن جمعیّت ایمان شده است
خال رخ تو مگر که ابراهیم است
کاتش ز برای او گلستان شده است
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴
هم گریة من ز چشم مست دگریست
هم خنده ز لعل می‌پرست دگریست
القصّه مرا چو صورت آیینه
هم گریه و هم خنده به دست دگریست
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶
آن مه که به لب چشمة کوثر دارد
وز بادة ناز نشئه در سر دارد
ابروی زمانه پر ز چین می‌گردد
لب از لب خنده‌گر دمی بردارد
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸
مرگم ز ره هلاک برمی‌دارد
وین خرمنِ پاک پاک برمی‌دارد
دستم ز علایق بدن می‌گسلد
یکباره مرا ز خاک برمی‌دارد
فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹
در فکر شبم تا به سحر خواب نبرد
از بی‌خبری که ره به اسباب نبرد
باید سببی گر چه سبب‌ساز خداست
بی‌دلو و رسن ز چاه کس آب نبرد