عبارات مورد جستجو در ۶۲۵۴ گوهر پیدا شد:
مجد همگر : قطعات
شمارهٔ ۴۱
که رساند به سمع خسرو عصر
قصه ای از من غریب فقیر
گوید ای در خرد دقیق نظر
گوید ای در هنر عدیم نظیر
گوید ای در جهان به جود خبر
گوید ای در زمان به ذهن خبیر
گوید ای نزد همت و قدرت
اوج کیوان و قصر مهر قصیر
گرچه خواند صحیفه اسرار
رای عالی ز روی لوح ضمیر
لیک نوعی بود ز سلوت دل
گر کنم شمه ای از آن تقریر
بنده بوده ست سالهای دراز
در فراز و نشیب عالم پیر
گاه اندر گشایش دولت
گاهی اندر کشاکش تقدیر
گاه چون ماه در محاق و کسوف
گاه چون شاه در سرور و سریر
گه ز قصد حسود در تشویش
گه ز قول حقود در تشویر
گه چو شیاد سغبه زنبیل
گه چو طرار بسته زنجیر
گاه همچون ملک در اوج نعیم
گاه چون دیو در حضیض سعیر
ننگرستم در آن وبال و شرف
از مروت در این جهان حقیر
همه افسانه بود و باد و هوس
این حکایت که کرده شد تفسیر
نه در آن دولتم غرور و فرح
نه درین محنتم فغان و نفیر
بر درت مانده ام به پیرانسر
تشنه لب در کنار بحر قعیر
شد مبدل مرا نهاد و مزاج
تیر شد چون کمان و قیر چو شیر
ترسم آن روز قدر من دانی
که به زندان خاک باشم اسیر
من پذیرفتم از خدای ترا
به دعا و ثنا شب و شبگیر
تو ز بهر ثواب روز جزا
از خدای جهان مرا بپذیر
سازگاری تو با وضیع و شریف
پایمردی تو با صغیر و کبیر
کارم از دست رفت کارم ساز
پایم از جای رفت دستم گیر
مجد همگر : قطعات
شمارهٔ ۴۹
در طوس دوش گفتم خرم نیم چرا
یاریم گفت ساده دلا خرمی و طوس؟
گفتم کز آدمی اثر اینجا نیافتم
گفتا تو نیز گاو شدی آدمی و طوس؟
مجد همگر : قطعات
شمارهٔ ۸۰
بدین گونه قرین غم ندارد
دل صاحبدلان صاحب قرانان
بدینسان خرده بر پیران نگیرند
بزرگان و کریمان و جوانان
مجد همگر : قطعات
شمارهٔ ۱۰۸
دوات بودی عمری به پیش هر قلمی
به گاه شاهدی و کودکی و نیکوئی
شدی بزرگ به کار قلم شدی مشغول
سرت برند یکی کودک از هنرجوئی
دوات نیستی اکنون قلم شدی زیراک
نزار و زرد و بریده سر سخنگوئی
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۳۵
ای چرخ عنانم از سفر هیچ متاب
نانم ز سراندیب ده آبم زسراب
هر شام ز بامیان دهم قرصی نان
هر بام ز شام ده مرا شربتی آب
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۲
زین سیم و زر جهان که پیرامن تست
دانی که چه مقدار نصیب تن تست
آن زر که مفرح دل دوست بود
وان سیم که میخ دیده دشمن تست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۸
در عالم سفله از بنی آدم کیست
کو زد نفسی که نز پی مردن نیست
آنکو که دمی ز ناز خندید چو برق
کز حادثه همچو ابر سالی نگریست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۳
هر روز زمانه را ز نو بازاریست
هر لحظه ز نو حادثه در پیکاریست
ای یار کهن ز رنج نو دل مشکن
کاین چرخ کهن نو به نو اندر کاریست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۹
چون گل به میان خار می باید زیست
با دشمن دوست وار می باید زیست
خواهی که سخن ز پرده بیرون نشود
در پرده روزگار می باید زیست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۳
در عشق به از رندی و خودکامی نیست
مستوری و عاشقی به جز خامی نیست
گرم است به نام زشت هنگامه عشق
افسرده تر از عشق و نکونامی نیست
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۷
گر کسری و قارون شوی ای باد به مشت
بر عمر مکن تکیه و بر گردون پشت
کاین خاک همانست که قارون را خورد
وین چرخ همان است که کسری را کشت
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۱
ای خاک ز درد دل نمی یارم گفت
کامروز اجل در تو چه گوهر بنهفت
دام دل عالمی فتادت در دام
دلبند خلایقی در آغوش تو خفت
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۵
دل در پی کام یکدم آرام نیافت
وز کام به جز نام در ایام نیافت
در کام دو صد شست بلا یافت ولیک
در مدت شصت سال یک کام نیافت
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۶
از حادثه هر کجا که بندی افتد
در کار مراد مستمندی افتد
از قله چرخ اگر درآید سنگی
بر سینه تنگ دردمندی افتد
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۲
چون دست اجل تخته برهان بسترد
بس بار مظالم که بدان عالم برد
در مدت عمرش که ز بد بود بتر
هرگز به ازین نکرد کاری که بمرد
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۵
تا کی عمرت به خودپرستی گذرد
یا در غم نیستی و هستی گذرد
آن عمر که مرگ باشد اندر پی او
آن به که به خواب یا به مستی گذرد
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۱
برهان که به مرگ خوب ناگاه بمرد
از طالع بد به کام بدخواه بمرد
اسباب اجل هیچ نبودش لیکن
از حسرت شغل و هوس جاه بمرد
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۷
پستم کردی به محنت ای چرخ بلند
تا چند به بند و حبسم آخر تا چند
شیرین طبعم ولی نباشم نی قند
کز بند به تنگ افتم و از تنگ به بند
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۰
ای دل چو شه ستوده آثار نماند
وآن ماند کزو عدل نکوکار نماند
با نیکی و تنگدستی خود می ساز
وانگار که آن فراخ گون بار نماند
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۴
گردون سیه دل که به کاسی ماند
یکدم نزند که بر اساسی ماند
قصد درو کشته عمرم دارد
آنگه مه نو بین که به داسی ماند