عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۹
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۱
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۲
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۴
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۵
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۰
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۱
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۳
واعظ قزوینی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۵ - تاریخ ساختمان تالاب رضی آباد
واعظ قزوینی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۸ - تاریخ ساختن پنجره رواقی
واعظ قزوینی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۹ - تاریخ وفات سالک قزوینی
واعظ قزوینی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۱۴ - تاریخ انجام سفینه یی
این طرفه «سفینه »یی که در وی
کشتی کشتی قماش معنیست
گیرند بکف، چو اهل فضلش
چون کشتی نوح و، کوه جودیست
هر سوی ز اهل قال، بحثی
هر گوشه ز اهل حال، بزمیست
هر صفحه، ز قوت روح، خوانی
کزوی صد عمر میتوان زیست
هر سطر ز معنی روانبخش
جویی، از آب زندگانیست
الفاظ ز نکته های سیراب
هر یک صدفی پر از لآلیست
در پوست، چو گل نگنجد از شوق
پر بسکه زرنگ و معنیست
خود یک گل و، باغ و بوستانها
در هر ورقش، ولیک مخفیست
هر صفحه، ز شوخی معانی
چون پرده چشم مست لیلیست
تاریخ ملوک ملک فضل است
یا نسخه جمع و خرج گیتیست
گفتم تاریخ این سفینه:
«هی هی چه سفینه؟ بحر معنی است »!
کشتی کشتی قماش معنیست
گیرند بکف، چو اهل فضلش
چون کشتی نوح و، کوه جودیست
هر سوی ز اهل قال، بحثی
هر گوشه ز اهل حال، بزمیست
هر صفحه، ز قوت روح، خوانی
کزوی صد عمر میتوان زیست
هر سطر ز معنی روانبخش
جویی، از آب زندگانیست
الفاظ ز نکته های سیراب
هر یک صدفی پر از لآلیست
در پوست، چو گل نگنجد از شوق
پر بسکه زرنگ و معنیست
خود یک گل و، باغ و بوستانها
در هر ورقش، ولیک مخفیست
هر صفحه، ز شوخی معانی
چون پرده چشم مست لیلیست
تاریخ ملوک ملک فضل است
یا نسخه جمع و خرج گیتیست
گفتم تاریخ این سفینه:
«هی هی چه سفینه؟ بحر معنی است »!
واعظ قزوینی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۲۵ - در تاریخ در تازه مسجدی
واعظ قزوینی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۲۷ - درتاریخ ساختمان طاقی
واعظ قزوینی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۳۲ - تاریخ درگذشت ملابوذر فرزند مولانا خلیل الله قزوینی
واعظ قزوینی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۳۴ - در سوگ و تاریخ مرگ میرباقر
چراغ دلم «میرباقر» که داشت
زسیماش نور سیادت ظهور
بعشرت سرای بقا بار بست
از این محنت آباد دار غرور
شد از رفتن او، ز جانها قرار
شد از غیبت او ز دلها حضور
ز زهر غمش، عالمی تلخکام
ز درد فراقش، جهانی بشور
بمحنت سرایی که اینش بقاست
چرا دل نهد مرد صاحب شعور؟!
ز بس شادیش با غم آمیخته است
نداند کسی ماتمش را ز سور!
چو تیر از کمانخانه چرخ پیر
بود راستان را بسرعت عبور
جهان را خدنگی بترکش نماند
کمان فلک را، همانست زور
چو تاریخ فوتش، من دردمند
طلب کردم، از خاطر نا صبور
بخاک از دعا روی اخلاص سود
بگفتا که:«قبرش بود پر ز نور»!
زسیماش نور سیادت ظهور
بعشرت سرای بقا بار بست
از این محنت آباد دار غرور
شد از رفتن او، ز جانها قرار
شد از غیبت او ز دلها حضور
ز زهر غمش، عالمی تلخکام
ز درد فراقش، جهانی بشور
بمحنت سرایی که اینش بقاست
چرا دل نهد مرد صاحب شعور؟!
ز بس شادیش با غم آمیخته است
نداند کسی ماتمش را ز سور!
چو تیر از کمانخانه چرخ پیر
بود راستان را بسرعت عبور
جهان را خدنگی بترکش نماند
کمان فلک را، همانست زور
چو تاریخ فوتش، من دردمند
طلب کردم، از خاطر نا صبور
بخاک از دعا روی اخلاص سود
بگفتا که:«قبرش بود پر ز نور»!
واعظ قزوینی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۴۲ - در سوگ تاریخ و تاریخ مرگ یاری عزیز
واعظ قزوینی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۴۳ - در سوگ و تاریخ مرگ صائب
واعظ قزوینی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۴۸ - تاریخ بنای خانه یی
واعظ قزوینی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۵۵ - تاریخ انجام ساختمان خانه یی
نگردد یارب این فرخنده منزل، خالی از مهمان
ز روی چون گل یاران بود پیوسته گلریزان
نباشد بر در و دیوار آن، آیینه ها هر سو
که هر یک هست چشم انتظاری بر ره مهمان
ز بس افتاده است ایوان این زیبا بنا، دلکش
بچشم دلبران ماند، که باشد طره اش مژگان
از آن چون خانه آیینه لبریز صفا باشد
که روشن شد چراغش از صفای مقدم یاران
در آن از باد دست افشانی رقص نشاط دل
عجب نبود، فتاده موج اگر بر شیشه الوان
بروی یکدگر غلتید در باغش گل و سنبل
تو گویی این چمن خورده است، آب گوهر غلتان
عزیزان چون ز من جستند تاریخ بنای آن
بگفتم:«باد این زیبا عمارت مجمع نیکان »!
ز روی چون گل یاران بود پیوسته گلریزان
نباشد بر در و دیوار آن، آیینه ها هر سو
که هر یک هست چشم انتظاری بر ره مهمان
ز بس افتاده است ایوان این زیبا بنا، دلکش
بچشم دلبران ماند، که باشد طره اش مژگان
از آن چون خانه آیینه لبریز صفا باشد
که روشن شد چراغش از صفای مقدم یاران
در آن از باد دست افشانی رقص نشاط دل
عجب نبود، فتاده موج اگر بر شیشه الوان
بروی یکدگر غلتید در باغش گل و سنبل
تو گویی این چمن خورده است، آب گوهر غلتان
عزیزان چون ز من جستند تاریخ بنای آن
بگفتم:«باد این زیبا عمارت مجمع نیکان »!