عبارات مورد جستجو در ۱۰۷۶۰ گوهر پیدا شد:
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۷۶
شاید گر از آن روی نکو نشکیبم
یا زان سر زلف مشک بو نشکیبم
ناسازتر از غمش حریفی نبود
روزی که نبینمش ازو نشکیبم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۷۷
یاری که ازو بسی جفادیدم ستم
زان پس که ازو چه رنجها دید ستم
دی حال دل خویش بدو می گفتم
گفتا تو که ای ؟ منت کجا دید ستم؟
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۸۱
بس جور که من ز دست جانان بردم
بس دست که از غصّه بدندان بردم
بس غصّه که آشکار و پنهان بردم
تا عمر عزیز را بپایان بردم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۸۹
هردم زدنی چو لاله در خون نهدم
زارم چو بکشت عذر موزون نهدم
در حلقۀ غم نهد نگین دل من
و آنگه چو نگین ز حلقه بیرون نهدم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۹۵
گر آب خورم درد شود بر جگرم
ور خواب کنم گرد شود در بصرم
هرج آن سبب راحت خود می شمرم
رنجم همه زانست چو در می نگرم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۹۶
بس اشک که از دیده بحاصل آرم
از آب دو چشم پای در گل آرم
در چشم نماند آب و ترسم زین پس
چون شمع زدیده آتش دل بارم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۹۹
از بس که زیاد نیستی تاب خورم
چون کوزه ز حرص آتش ناب خورم
چون چنگ زمعدۀ تهی می نالم
چون تیغ همی ز آشنا آب خورم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۰۶
آنشب که ز بر آتش غم سوزم
خشک و تر خود چو شمع در هم سوزم
تنها سوزم بگوشه یی در چو سپند
چون شمع میان مردمان کم سوزم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۰۷
گفتم ز فراق جاودان می ترسم
تو در بر و من همان چنان می ترسم
آنگه ز زبان دشمنان ترسیدم
و امروز ز چشم دوستانت می ترسم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۱
بیمارم و زیر بار غم می باشم
تا شود شویّ و من دژم می باشم
روزی که بتر بوم بهت می افتد
آخر نه چنان به هم که هم می باشم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۵
تا کرد بروی تو نظر مردم چشم
عیشی دارد بس خوش وتر مردم چشم
هر شب ز غمت هزار میخیّ مژه
برخود بدرد تا به سحر مردم چشم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۷
ای من ز پیت به خون بپرورده دو چشم
وز موج سرشک بر سر آورده دو چشم
من کرده دو چشم چار در آرزویت
تو از پی دیدنم یکی کرده دو چشم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۸
ای من ز تواندوخته صد خرمن غم
بر راه تو دل نشسته بر روزن غم
بی من تو کشان دامن شادی در پای
من بی تو کشیده پای در دامن غم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۹
از بس که جفا کند بت دل گسلم
از کردۀ دوست پیش دشمن خجلم
وین اشک که بر چشم خودش کردم جای
او نیز چو یار رفت در خون دلم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۴
در گوش تو گر جای نگیرد سخنم
ور غم نخوری به حالم ، ای سر و بنم
تا مردم اگر به زخم تیر سحری
مشکین زرۀ تو حلقه حلقه نکنم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۵
در موج سرشک و عرق تب جانم
غرقه شده بد دوش همه شب جانم
تا صبح دمی به دست گیری خیال
آمد به هزار حیله بر لب جانم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۳۴
گرمن ز غمت حکایت آغاز کنم
با خود دل خلقی به غم انباز کنم
خون در دل من فسرده بینی ده تو
چون غنچه اگر من سر دل باز کنم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۳۹
هر شب ز غمت تازه عذابی بینم
در دیده به جای خواب آبی بینم
وان دم که چو نرگس تو خوابم ببرد
آشفته تر از زلف تو خوابی بینم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۴۱
در حق خود از تو صد سخن می شنوم
دشنام همی دهی و من می شنوم
این سرد سخنها نه توام می گویی
من این همه ز آن لب و دهن می شنوم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۵۰
دیشب من و صبح از غمت دم نزدیم
کمتر ز یکی آه بود هم نزدیم
بودیم همه شب من و اختر تا روز
درهم زده چشم و چشم برهم نزدیم