عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
سعیدا : قطعات
شمارهٔ ۳
انبیا راست شام باغ [و] حریم
شاهد او مقام ابراهیم
شام چشمی است بر رخ عالم
طاق ابرو مقام ابراهیم
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۲
پاک از همه ساز جای استغنا را
بنواز بلندنای استغنا را
خواهی که به دام کس نگردی پابند
در دام آور همای استغنا را
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۳
آتش گشتم در جگر انداخت مرا
چون باد شدم در به در انداخت مرا
گر خاک شدم، چرخ لگدکوبم کرد
گر آب شدم از نظر انداخت مرا
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۵
عالم دریا حباب آن دریا ما
موجش طوفان کناره اش ناپیدا
ما می دانیم تا چها می گذرد
ای بی خبران هر نفس از ما بر ما
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۷
او با تو همیشه و تو بی او عجب است
او صاحب خلق است و تو بدخو عجب است
هر سو نگری جمال او نیست عجب
اما دل تو رفته به هر سو عجب است
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۸
تارک الف و دال که باشد خوب است
بی پا و سر و مال که باشد خوب است
دیوانه و ابدال که باشد خوب است
درویش به هر حال که باشد خوب است
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۰
آن ذات که عالم به طفیلش برپاست
عالم جوی و وجود آن کس دریاست
همت نگر و جاه و مراتب را باش
جز امت عاصی ز خدا هیچ نخواست
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۱
دوری ز خیالات هوا تجرید است
دل چون ز همه یگانه شد تفرید است
هر دم که به یاد تو روم نوروز است
هر گاه که قربان تو گردم عید است
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۵
گنجینهٔ ما سینهٔ [افگار] بس است
زرپاشی آن ماه شرربار بس است
از هر دو جهان متاع برچیدهٔ ما
چشمی نگران و دل بیدار بس است
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۱۹
معشوق، خدا جاذبه اش رهبر ماست
شاهد، دل آگه است و چشم تر ماست
هر دم به خیال دوست پرواز کنم
بالله که شوق [و] ذوق بال [و] پر ماست
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۲۰
ای ماهوشان، فقیر، درویش شماست
درویش شما و خیراندیش شماست
گر گبر اگر مجوس [و] رهبان خوانید
درویش شما و مذهب کیش شماست
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۲۱
آن را که همیشه با خدا تعظیم است
نی دغدغه از بهشت و ز آتش بیم است
او را تو به چشم کم نبینی زینهار
در مرتبه آدم است ابراهیم است
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۲۲
بیرون ز دو کون، جای درویشان است
ویرانهٔ غم سرای درویشان است
این دولت و حشمتی که شاهان دارند
افشاندهٔ خاک پای درویشان است
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۲۳
دیدار خدا لقای درویشان است
کیخسرو و جم، گدای درویشان است
آن مشعله ای که آفتابش نام است
یک ذره ز نور رای درویشان است
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۲۵
من بندهٔ عشق، عشق مولای من است
من مرده، دم عشق، مسیحای من است
گفتم با عشق جای معشوق کجاست
گفت ای بی عقل هر کجا جای من است
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۲۷
فقر فقرا نه جامهٔ رنگین است
یا جبهٔ شال و خرقهٔ پشمین است
مقصود دلا نه طعن و نی تحسین است
مطلوب ز فقر در فنا تمکین است
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۲۸
آن رشته که کیش کفر و ایمان شده است
دو سر دارد ظاهر و پنهان شده است
آن سر، که نهان ز ماست آن سر، جمع است
آن سر که عیان گشت پریشان شده است
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۲۹
زنهار مگو که واحد و رام یکی است
با این خلقی که پخته و خام یکی است
با کوردلان سرمهٔ عرفان چه کشی
با کر سخن لطیف و دشنام یکی است
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۳۰
انعام ز حق به خاصه و عام یکی است
جان در بدن آدم و انعام یکی است
قایم بد و نیک با احد نقصان نیست
مه در [گو آب] و بر سر بام یکی است
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۳۱
در مذهب ما که کفر و اسلام یکی است
صبح شادی و ماتم شام، یکی است
صید و صیاد، هر دو را نیست دویی
چشمی بگشا که گور و بهرام یکی است