عبارات مورد جستجو در ۶۷۰۷ گوهر پیدا شد:
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۶۱ - ابوعلیّ بن الکاتب
و از ایشان بود ابوعلیّ بن الکاتب نام وی الحسن بن احمد صحبت ابوعلی رودباری و ابوبکر مصری و پیران دیگر کرده بود و بزرگ بود اندر حال خویش و وفاة او اندر سنه نیّف و اربعین و ثلثمایه بود.
ابن کاتب گوید معتزله خواستند کی خدایرا منزّه گویند از جهت عقل و بخطا افتادند و صوفیان از طریق علم تنزیه خدای گفتند و مصیب بودند.
ابن کاتب گوید چون خوف در دل قرار گیرد بر زبان حکمت رود.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۶۲ - مُظَفَّر قَرْمیسینی
و از ایشان بود مُظَفَّرقَرْمیسینی از پیران کوهستان بود و صحبت عبداللّه خرّاز و پیران دیگر کرده بود.
مظفّر قَرْمیسنی گوید روزه بر سه گونه باشد، روزۀ روح بود بکوتاهی امل، و روزۀ عقل بود بمخالفت هوا و روزۀ نفس بود بازایستادن از طعام و محارمها.
و گوید بدترین رفقها رفق زنان باشد بر هر گونه که باشد.
هم او راست گوید گرسنگی چون قناعت باز و مساعدة کند نتیجۀ فکرت بود و چشمۀ حکمت و زندگانی دانش و چراغ دل بود.
هم او راست کی گوید کی فاضلترین عمل بندگان نگاهداشتن وقت ایشان است واین آن بود کی اندر عمل تقصیر نکنند و از حد فراتر نشوند.
هم او گوید که هر کی ادب از حکیم فرا نگرفته باشد هیچ مرید به وی بادب نگردد.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۶۳ - ابوبکر عبداللّه بن طاهر الاَبْهَری
و از ایشان بود ابوبکر عبداللّه بن طاهر الاَبْهَری از اقران شبلی بود و از پیران کوهستان صحبت یوسف بن الحسین کرده بود و پیران دیگر، وفاة او اندر سنۀ ثلثین و ثلثمایه بود.
منصور عبداللّه گوید ابوبکر طاهر گفت از حکم درویش آنست کی او را رغبت نبود پس اگر بود و چاره نباشد رغبت وی از کفایت فراتر نشود.
و هم باین اسناد ابوبکر طاهر گوید چون با کسی دوستی کنی برای خدای، بدنیا باز و بسیار میامیز.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۶۴ - ابوالحسین بن بُنان
و از ایشان بود ابوالحسین بن بُنان رَحْمَةُ اللّه عَلَیْهِ، نسبت بابوسعید خرّاز کردی، از بزرگان و پیران مصر بود.
ابن بُنان گوید هر صوفی کی اندوه روزی در دل دارد ویرا کسب اولی تر.
و گوید نشان آرام دل با خدای عزّوجلّ آنست کی بدانچه نزدیک خدایست ایمن تر باشد از آنک اندر دست او بود.
و گوی از خویهای دنی دور باشید همچنانک از حرام.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۶۵ - ابواسحق ابراهیم بن شیبان القَرمیسینئ
و از ایشان بود ابواسحق ابراهیم بن شیبان القَرمیسینئ رَحْمَةُ اللّه عَلَیْهِ، پیر وقت خویش بود و صحبت ابوعبداللّه مغربی کرده بود و صحبت خوّاص و پیران دیگر.
ابراهیم شیبان گوید هر کی خواهد که از جملۀ بطّالان بود گو رخصت را ملازم گیر.
و گوید علم فنا و بقا بر اخلاص وحدانیّت گردد و درستی عبودیّت و هرچه جز این بود آنست کی ترا بغلط افکند و زندقه آرد.
و گوید سفله آن بود که در خدای عزّوجلّ عاصی شود.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۶۶ - ابوبکر الحسین بن علی بن یزدانیار
و از ایشان بود ابوبکرالحسین بن علی بن یزدانیار رحمة اللّه علیه از ارمنیه بود و ویرا اندر تصوّف طریقتی بود مخصوص به وی و عالم بود و بعضی را از عراقیان منکر بودی اندر اطلاقهای لفظ ایشان.
ابن یزدانیار گوید نگر طمع دوستی خدای نکنی با دوستی فضول و نگر طمع انس نکنی با خدای و تو انس مردمان دوست داری و نگر طمع منزلت نکنی نزدیک خدای با دوستی منزلت نزدیک مردمان.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۶۷ - ابوسعیدبن الاَعْرابی
و از ایشان بود ابوسعیدبن الاَعْرابی نام وی احمدبن محمّدبن زِیادالبصری بود و بحرم مجاور بود و وفاة او آنجا بود اندر سنه احدی و اربعین و ثلثمایه و صحبت جُنَیْد و عمروبن عثمان مکّی کرده بود و نوری و پیران دیگر.
ابن الاعرابی گوید کی زیان کارترین زیان کاران آنست کی عمل نیکو خویش مردمانرا ظاهر کند و بمبارزت بیرون آید بگناه با آنک به وی نزدیک ترست از رگ جان.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۶۹ - ابومحمّد جعفر بن محمّدبن نُصَیْر
و از ایشان بود ابومحمّد جعفربن محمّدبن نُصَیْر و مولود وی ببغداد بوده و آنجا بزرگ شد و صحبت جُنَیْد کرده بود و با وی نشستی و صحبت نوری کرده بود و آنِ رُوَیْم و سمنون و صحبت طبقۀ عصر ایشان، و وفاة او اندر سنه ثمان و اربعین و ثلثمایه بود.
جعفر گوید بنده لذّت معاملة نیابد با لذّت نفس زیرا که اهل حقایق علائقها ببریدند کی ایشانرا از رتبتهاء بزرگ بازداشتی.
جعفر گوید میان بنده و میان وجود آنست کی تقوی اندر دل وی مجاور بود چون تقوی آرام گرفت اندر دل برکات علم برو فرود آمد و رغبت دنیا ازو بشد.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۷۰ - ابوالعبّاس السیّاری
و از ایشان بود ابوالعبّاس السیّاری رَحْمَةُ اللّه عَلَیْهِ و نام او القاسم بن القاسم، از مرو بود و صحبت واسطی کرده بود و شاگردی او اندر علم این طایفه، و عالم بود، وفاة او اندر سنه اثنی و اربعین و ثلثمایه بود.
ابوالعبّاس را پرسیدند کی مرید بچه ریاضت کند خویشتن را گفت بصبر کردن بر امرها و از مناهی بازایستادن و صحبت صالحان کردن و خدمت درویشان.
وی گوید هیچ عاقل را اندر مشاهدة حق لذّت نباشد زیرا که مشاهدۀ حق تعالی فنائی است کی در وی لذّت نیست.
و از ایشان بود ابوبکر محمّدبن داود الدینوری معروف بدُقّی و بشام مقیم بود عمر وی زیادة از صد سال بود و وفاة وی پس از خمسین و ثلثمایه بود و صحبت ابن جلّا و زَقّاق کرده بود.
دُقّی گوید معده جائی است که طعامها اندر وی گرد آید و چون حلال اندرو فرستی اندامها را طاعت فرماید و کارهاء نیکو، و چون شبهت بود راه حق بر تو مشتبه گردد و چون حرام خوری میان تو و میان فرمانهاء خدای حجاب افکند.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۷۱ - ابومحمّد عبداللّه بن محمّد الرازی
و از ایشان بود ابومحمّد عبداللّه بن محمّدالرازی رَحْمَةُ اللّه عَلَیْه ،مولود وی بنشابور بود و از یاران ابوعثمان حیری و یوسف بن الحسین و رُوَیْم و سمنون و پیران دیگر بود، وفات او اندر سنۀ ثلث و خمسین و ثلثمایه بود.
محمّدبن الحسین گوید کی از عبداللّه رازی شنیدم کی پرسیدند از او چون است کی مردمان عیبهاء خویش دانند و با صواب نگردند گفت زیرا که مردمان بمباهات علم مشغولند نه بعمل علم و بآراستن ظاهر و دست بداشتن آداب باطن خدای عزّوجلّ دلهاء ایشان کور بکردست و جوارح ایشان بند برنهاده است از عبادة.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۷۲ - ابوعمرو اسماعیل بن نُجَیْد
و از این طایفه بود ابوعمرو اسماعیل بن نُجَیْد رَحْمَةُ اللّهِ عَلَیْهِ صحبت ابوعثمان کرده بود و جنید را دیده بود، و حال او بزرگ بود، آخر کسی بود که فرمان یافت از یاران ابوعثمان، وفاة او اندر سنۀ ستّ و ستّین و ثلثمایه بود.
ابوعمروبن نُجَیْد گوید هر حال کی آن نتیجۀ علم نباشد زیان او بر صاحب آن از نفع بیشتر بود.
و گوید هر کی فریضۀ ضایع کند اندر وقتی از وقتهاء او از آنچه خدای عزّوجلّ بر وی فریضه کرده باشد لذّت آن فریضه بر وی حرام کنند.
وی را از تصوّف پرسیدند گفت صبر کردنست زیر امر و نهی.
و گوید آفت بنده آنست که بهرحال که بود از خویشتن رضا دهد.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۷۳ - ابوالحسن علیّ بن احمدبن سهل الْبُوشَنْجی
و ازین طایفه بود ابوالحسن علیّ بن احمدبن سهل الْبُوشَنْجی رَحْمَةُ اللّهِ عَلَیْهِ یکی بود از جوانمردان خراسان، ابوعثمانرا و ابن عطا و جُرَیْری و ابوعمرو دمشقی را دیده بود، وفاة او اندر سنه ثمان و اربعین و ثلثمایه بود.
بوشنجی را پرسیدند که مروّت چیست گفت دست بداشتن از آنچه بر تو حرام است با کرام الکاتبین.
کسی او را گفت مرا دعا کن گفت خدای تو را از فتنۀ تو نگاهدارد.
و گوید اوّل ایمان بآخر پیوسته بود.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۷۴ - ابوعبداللّه محمّدبن خفیف الشّیرازی
و از ایشان بود ابوعبداللّه محمّدبن خفیف الشّیرازی رَحْمَةُ اللّهِ عَلَیْهِ، صحبت رُرَیْم و جُرَیْری و ابن عطا و پیران دیگر کرده بود و شیخ الشُیوخ بود و یگانۀ وقت، وفاة او اندر سنه احدی و سبعین و ثلثمایه بود.
ابن خفیف گوید ارادت رنج دائم است و ترک راحت.
گوید مرید را هیچ چیز بتر از مسامحۀ نفس نبود اندر رخصت فرا پذیرفتن و تأویل جستن.
پرسیدند ویرا از قرب گفت قرب تو از وی بالتزام موافقت و قرب او از تو بدوام توفیق بود.
ابوعبداللّه صوفی گوید ابوعبداللّه خفیف گوید بسیار بود کی اندر ابتدا رکعتی نماز ده هزار بار قُلْ هُوَاللّهُ اَحَدٌ برخواندمی و اندر یک رکعت همه قرآن برخواندمی و بسیار بودی که از بامداد تا نماز دیگر هزار رکعت نماز کردمی.
ابوعبداللّه گوید از ابواحمد صغیر شنیدم که روزی درویشی درآمد و فرا شیخ ابوعبداللّه خفیف گفت مرا وسواس رنجه میدارد شیخ گفت صوفیان که من دیدم بر دیو سخرّیت کردندی اکنون دیو بر صوفی سخریّت همی کند.
ابوالعباس کَرْخی گوید از ابوعبداللّه خفیف شنیدم گفت از نوافل باز ماندم اکنون بدل هر رکعتی کی مرا ورد بود اکنون دو رکعت نشسته همی کنم از آن خبر کی نماز نشسته نیمۀ نماز بر پای بود.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۷۵ - ابوالحسین بُنْدار بن الحسین الشیرازی
و از این طایفه بود ابوالحسین بُنْداربن الحسین الشیرازی رَحْمَة اللّهِ عَلَیْه باصول عالم بود، و حال او بزرگ و صحبت شبلی کرده بود، وفات او باَرَّجان بود. اندر سنۀ ثلث و خمسین و ثلثمایه.
بنداربن الحسین گوید با نفس خصومت مکن که نه تراست و دست بدار تا آنک مالک اوست آنچه میخواهد میکند.
و گوید با مبتدعان صحبت کردن اعراض بار آرد از حق.
و گوید دست بدار از آنچه دوست داری از بهر آن که از وی بخواهی طلبیدن.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۷۶ - ابوبکر الطَّمَستانی
و از این طایفه بود ابوبکر الطَّمَستانی، صحبت ابراهیم الدّباغ و پیران دیگر کرده بود و یگانۀ وقت بود بعلم و حال، وفات او اندر نشابور بود پس از سنۀ اربعین و ثلثمایه.
ابوبکر طَمَستانی گوید نعمتِ بزرگترین، بیرون آمدنست از نفس و نفس بزرگترین حجابی است میان تو با خدای.
منصوربن عبداللّه الاصفهانی گوید ابوبکر طمستانی گفت هرگاه که دلرا همّتی بود اندر وقت ویرا عقوبت کنند.
هم او گوید راه پیداست و کتاب و سنّت در میان ماست و فضل صحابه معلومست از آنک سابق بودند بهجرت و صحبت رسول صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وسَلَّمَ و هرکه از ما صحبت کتاب و سنّة کند و خویشتن و خلق را بشناسد و بدل با خدای هجرت کند او صادق و مصیب بود.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۷۷ - ابوالعبّاس احمدبن محمّد الدینوری
و از این طایفه بود ابوالعبّاس احمدبن محمّدالدینوری رَحْمَةُ اللّهِ عَلَیْهِ صحبت یوسف بن الحسین کرده بود و ابن عطا و جُرَیری و عالم و فاضل بود و بنشابور آمد و یک چند آنجا بماند و مردمانرا پند دادی بر زبان معرفت پس بسمرقند شد و آنجا فرمان یافت پس از سنۀ اربعین و ثلثمایه.
ابوالعبّاس گوید فروترین ذکر آنست که فراموش کنی آنچه دون ذکر است و نهایت ذکر آن بود که غائب بود ذاکر اندر ذکر از ذکر.
و گوید زبان ظاهر حکم باطن بنگرداند.
و گوید ارکان تصوّف نقض کردند و راه او ویران کردند و معنیهاء او همه بگردانیدند بنامهائی که به نوئی نهادند، طمع را زیاده نام کردند و بی ادبی را اخلاص و از حق بیرون شدن را شَطَح و لذّت جستن را بمذمومات، طیبت و متابعت هوا را ابتلا و با دنیا گشتن را وصول و بدخوئی را صولت و بخیلی را جَلدی و سؤال را عمل و پلید زبانی را ملامت و طریق قوم نه این بود.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۷۹ - ابوالقاسم ابراهیم بن محمّد النصر آبادی
و از ایشان بود ابوالقاسم ابراهیم بن محمّدالنصر آبادی، پیر خراسان بود اندر وقت خویش صحبت شبلی و ابوعلی رودباری و مرتعش کرده بود و بمکّه مجاور بود اندر سنۀ ستّ و ستّین و ثلثمایه و وفاة او آنجا اندر سنۀ سبع و ستین و ثلثمایه و بحدیث عالم بود و روایتهاء بسیارش بود.
از شیخ ابوعبداللّه سلمی شنیدم که نصرآبادی گفت چون ترا خبری پدیدار آید از حق نگر تا ببهشت و دوزخ نگری چون از آن حال بازگردی تعظیم آنچه خدای بزرگ کرده است بجای آری.
از محمّدبن الحسین شنیدم که نصرآبادی را پرسیدند که بعضی از مردمان با زنان می نشینند و میگویند ما معصومیم اندر دیدار ایشان گفت تا این تن برجای بود امر و نهی بر او بود و از وی برنخیزد و حلال و حرام را حساب بود و دلیری نکند بر شبهتها الّا آنک از حرمت اعراض کرده باشد.
محمّدبن الحسین گفت نصرآبادی گفت اصل تصوّف ایستادنست بر کتاب و سنّت و دست بداشتن هوا و بدعت و تعظیم و حرمت پیران و خلق را معذور داشتن و بر وردها مداومت کردن و رخصت ناجستن و تأویلها نا کردن.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۸۱ - ابوعبداللّه احمدبن عطاء الرودباری
و از ایشان بود ابوعبداللّه احمدبن عطاء الرودباری، پیر شام بود اندر وقت خویش و وفات او بصور بود اندر سنۀ تسع و ستّین و ثلثمایه.
علی بن سعیدالمَصیصی گوید از احمدبن عطا شنیدم که با شتری بر نشسته بودم و پای وی بگل و بریگ فرو شد من گفتم جَلَّ اللّهُ اشتر نیز گفت جَلَّ اللّهُ.
ابوعبداللّه الرودباری چنان بود که چون کسی از بازاریان اصحاب او را دعوت کردی و از جملۀ صوفیان نبودی خبر ندادی ایشانرا تا وی ایشانرا طعام دادی و چون فارغ شدندی با ایشان بگفتی کجا میشویم و ایشان چون طعام خورده بودندی اندک خوردندی تا مردمانرا بایشان ظنّی نیفتد کی بدان بزه مند شوند.
روزی ابوعبداللّه رودباری بر اثر درویشان همی رفت و عادت وی آن بودی که بر اثر درویشان رفتی، بقّالی زبان اندر ایشان گشاده بود که این حرام خوارگانند و آنچه بدین ماند پس این بقّال گفت یکی از این صوفیان صد درم از من وام خواست و باز نداد ندانم او را کجا جویم چون اندران دعوت شدند ابوعبداللّه رودباری این خداوند سرای را گفت صد درم بیار و این مرد از محبّان بود اگر خواهی کی دل من ساکن شود، اندر وقت آن مرد درم بیاورد بوعبداللّه یکی را از شاگردان گفت این برگیر و بنزدیک فلان بقّال برو بگو که این صد درم است که آن صوفی از تو وام ستد و اندرین تأخیر که افتاد او را عذری بود و هم اکنون بفرستاد باید کی عذر بپذیری مرد آن صد درم بگزارد چون از دعوت بازگشتند بدکان آن بقّال بگذشتند بقّال ایشانرا مدح کرد و گفت ایشان سیّدان باشند و ثقات ایشان اند و پارسایانند و نیکانند و آنچه بدین ماند.
ابوعبداللّه رودباری گوید زشترین همه زشتیها صوفی بخیل بود.
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۸۲
استاد امام گوید رَحْمَةُ اللّه عَلَیْهِ غرض اندر ذکر پیران این جماعت اندرین موضع آن بود که تنبیه افتد بر آنک ایشان مجتمع بودند بر تعظیم شریعت و بر راه ریاضت رفتن صفت ایشان بود، مقیم بودند بر متابعت سنّت و هیچ خلل نبود اندر ایشان، متّفق شدند بر آنک هر که حالی دارد از معاملة و مجاهدة و کار خویش بنا بر اصل تقوی نکند و بر ورع. دروغ گفته باشد بر خدای عزّوجلّ، دعوی که کند خود هلاک شود و هر که به وی اقتدا کند هلاک شود. و اگر آنچه آمده است از الفاظ و حکایات ایشان و سیرتها که دلیل کند بر احوال ایشان یاد کنیم کتاب دراز گردد و ملامت گیرد و این قدر که فرا نمودم اندر حاصل کردن مراد، بدو بی نیازی است از دیگر چیز.
و امّا پیران که ما ایشانرا دریافتیم و در وقت ایشان بودیم اگرچه دیدار ایشان اتّفاق نیفتاد مانند استاد شهید که زبان وقت بود و یگانۀ روزگار ابوعلی الحسن بن علیّ الدقّاق و شیخ ابو عبدالرحمن محمدبن الحسین سُلَمی کی او را نبود همتا و ابوالحسن علی بن جَهْضم که مجاور حرم بود. و شیخ ابوالعبّاس قصّاب به طبرستان، و احمد اسود بدینور و ابوالقاسم صیرفی بنشابور. و ابوسهل خشّاب کبیر هم بنشابور و منصوربن خلف المغربی و ابوسعید مالینی و ابوطاهر خُژندی قَدَّسَ اللّهُ اَرْوَاحَهُمْ و پیران دیگر کی اگر بدان مشغول باشیم و تفصیل احوال ایشان، از مقصود باز مانیم در اختصار، پوشیده نیست سیرت ایشان اندر معاملات، و طرفی از حکایات ایشان بشنوی اندرین رسالت بموضع وی ان شاء اللّه.
ابوعلی عثمانی : باب سوم
بخش ۱ - باب سوم در تفسیر الفاظی کی میان این طایفه رود و آنچه از آن مشکل بود
استاد امام ابوالقاسم رَحْمَةُ اللّهِ عَلَیْهِ گوید هر طائفۀ را از علمها لفظهاست میان ایشان مستعمل کی بدان مخصوص بوده اند از دیگران و اصطلاح کرده اند بر آن مرادها که ایشان را بوده است تا نزدیک بود با آنک باز و سخن گویند و بر اهل این صنعت آسان بود بدان معنی رسیدن باطلاق آن لفظ و این طایفه را الفاظیست که قصد ایشان کشف آن معنیها است کی ایشان را بود با یکدیگر و مجمل و پوشیده بود بر آنک نه از جنس ایشان بود اندر طریقت تا معنی الفاظ ایشان بر بیگانگان مبهم بود از آنک ایشانرا غیرت بود بر اسرار خویش کی آشکارا شود بر آنک نا اهل بود برای آنک حقایق ایشان مجموع نیست بتکلّف یا آورده بنوعی از تصرّف بلکه معنیها است که خدای سبحانه و تعالی دل قوم را خزینۀ آن کردست و خالص بکردست بحقیقت آنرا اسرار قومی، و ما شرح کنیم این الفاظ تا آسان گردد آنرا که خواهد بدان رسیدن از معنیهاء ایشان کی برین راه رفتند و متابع سنتهاء ایشان بودند و از جملۀ اینها یکی است.