عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۲
ساقی نظری به بیکسان بهر خدا
مشکن بت ما بوالهوسان بهر خدا
ما ماهی مرده ایم و تو آب حیات
ما را بوصال خود رسان بهر خدا
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۳
ساقی قدحی که نور بخشد همه را
پر کن که دمی حضور بخشد همه را
خوشباش که هم ببخشد آلایش ما
آنکس که می طهور بخشد همه را
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۴
ساقی بکرم تو میکنی یاد مرا
غیر از تو که میرسد بفریاد مرا؟
گر در غم دل تو دستگیرم نشوی
سوی که روم که میکند شاد مرا؟
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۵
ساقی می لعل قوت روح است مرا
دیدار تو خورشید صبوح است مرا
برخیز که در پای تو مردن نفسی
بهتر ز هزار عمر نوح است مرا
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۶
ساقی قدحی که هست عالم ظلمات
جز روی تو نیست در جهان آب حیات
از جان جهان و هرچه در عالم هست
مقصود تویی و بر محمد صلوات
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۷
ساقی فلک از بحر عطای تو کفی است
در کوی تو صد کعبه جان هر طرفی است
در کعبه جان زهی شرف گر برسم
ور در ره کعبه هم بمیرم شرفی است
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۹
ساقی می ما ز عارض پر خوی تست
چشمت نرسد که چشمها در پی تست
سرچشمه فیض جز لب لعل تو نیست
صد خضر و مسیح جرعه نوش می تست
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۱۱
ساقی دل ما سوخته از مشتاقیست
بازآ که طبیب درد مستان ساقیست
جان دادن امیدست مرا در قدمت
تا جان بودم امیدواری باقیست
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۱۲
ساقی ببهشت اینهمه مشتاقی چیست
جنت می ساقی بود و باقی چیست
آنجاست می و ساقی آنجاست همی
پس درد و جهان به زمی و ساقی چیست
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۱۳
ساقی قدحی که آنکه اینخاک سرشت
خط بر سر ما بمستی و عشق نوشت
معمور بود به شاهد و با ده جهان
موعود بود بکوثر و حور بهشت
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۱۴
ساقی قدحی که شمع دل درنگرفت
تاز آتش می زندگی از سر نگرفت
آه از می لعلت که بدین باده ناب
هر کس که لبی نهاد لب برنگرفت
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۱۵
ساقی دل ما که شادی از غم نشناخت
جز جام می از نعیم عالم نشناخت
می ده که دم صبوح جانبخش دمیست
کس غیر مسیح قدر این دم نشناخت
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۱۶
ساقی شب عیش است و مه افروخته است
می ده که فلک بکینه آموخته است
دانی که اجل چه برق خرمن سوزیست
تا در نگری خرمن ما سوخته است
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۲۰
ساقی به برم گر بت یاقوت لبست
ور آب خضر بجای آب عنب است
گر زهره بود مطرب و عیسی همدم
چون دل به بجا بود نه جای طرب است
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۲۲
ساقی می رخسار تو جان همه است
دلدار منست و دلستان همه است
خورشید صفت بمهر ذرات خوشست
تنها نه از آن من که زان همه است
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۲۴
ساقی بحیات جان کسی رهبر نیست
ور نیز به از می و ساغر نیست
می همدم ماست زانکه چون گرمی می
در آب حیات و چشمه کوثر نیست
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۲۶
ساقی که رخش ز جام جمشید به است
مردن برهش ز عمر جاوید به است
خاک قدمش که روز من روشن از اوست
هر ذره ز صد هزار خورشید به است
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۲۷
ساقی که لبش مفرح یاقوت است
دلرا غم او قوت و جان را قوت است
هر کس که نشد کشته طوفان غمش
در کشتی نوح زنده در تابوت است
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۲۸
ساقی دل من ز مرده فرسوده ترست
کو زیر زمین ز من دل آسوده ترست
هر چند بخون دیده دامن شویم
دامان ترم ز دیده آلوده ترست
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۳۰
ساقی دل من ز دست اگر خواهد رفت
بحرست ز خود کجا بدر خواهد رفت
صوفی که چو ظرف تنگ از خویش پرست
یکجرعه گرش همی بسر خواهد رفت