عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۷
از جام کرم قسمت هر کس دوریست
وین درخور مشرب ار نباشد جوریست
موسی صفت از معرف حق همه را
طوریست ولیک طور هر کس طوریست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۸
مجنون چه اگر تشنه بحسن لیلی است
لیلی بمثل قطره و مجنون سیلی است
یونس بدرون ماهی اندر صورت
ماهی بدرون یونس اندر معنی است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۹
گر آدم و گر فرشته گر دیو و پری است
حسن تو ز روی جمله در جلوه گری است
بیگانه و خویشند درین خانه یکی
هر کس که یکی دو بیند از کج نظری است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۰
عارف بجز از عارف آگاه کجاست
هر بوالهوسی رهبر این راه کجاست
از هستی خود چه گم شود عاشق فرد
یابد که مقام « لی مع الله » کجاست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۱
جان دو جهان ز شخص من در سخنست
کان یوسف گمگشته درین پیرهن است
کوته نظران کجا شناسند مرا
چشمی که مرا شناخت هم چشم منست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۴
کشتیست دو کون و ما تماشا گر کشت
از بهر تماشاست چه زیبا و چه زشت
در دانه اگر طمع نکردی آدم
کی رانده شدی بخواری از باغ بهشت
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۵
مقصود خدا ز خلق اسرار دل است
صد یوسف جان غلام بازار دل است
راضیست خدا از آنکه راضیست دلی
آزار خدا و خلق آزار دل است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۹
آن نیست هنر که خانه پر گنج و زرست
گر شاد کنی دل خرابی هنر است
گر گرسنه یی بلقمه یی سیر کنی
از خانه کعبه ساختن خوبترست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۲
با خلق اگر غرض نباشد سخنت
بوی نفس جان وزد از دم زدنت
از نقش غرض بشوی دل کان عرضست
تا جوهر جان شود سراپای تنت
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۵
در باغ می از نیک و بد مردم مست
چون میوه زهر ناک و شیرین همه هست
دانا که هلاک جاهلان دید در او
کرد این شفقت که در بر وی همه بست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۶
غیر از ره عیش گر چه دلخواهی نیست
غافل مرو این راه که بی چاهی نیست
هر چند روی چون ره بی عاقبت است
غیر از ره بازگشتنت راهی نیست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۷
ای خفته که راه بیخودی پیشه تست
شیطان غرور در رگ و ریشه تست
برخیز که آنکه در بر تست بخواب
هیچست همین صورت اندیشه تست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۹
شهوت ضررش مگو که حالی پیداست
از شیر ژیان خرد مثالی پیداست
از کوزه چو قطره قطره آب چکد
آنروز که کوزه گشت خالی پیداست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۲
با ظلمت مرگ برق جان را چه ثبات
بس غره مشو چو کزو از آب حیات
کاین کوزه عمر بشکند آخر کار
وین آب حیات گم شود در ظلمات
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۳
ای مست فرح که ساغرت هست بدست
غافل نشوی که غفلتت هست بدست
از ساغر دولت نشوی مست غرور
کاین جامی می است میرود دست بدست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۴
برخاست میان بسته دلم چابک و چست
میخواست که کار خود کند جمله درست
چون کرد به بیوفایی عمر نگاه
کنجی بنشست و از جهان دست بشست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۶
خوش آنکه بخلقش سربازاری نیست
در هیچ صفت درونش آزاری نیست
شیران سگ مجنون همه زانند که او
مشغول خودست و با کسش کاری نیست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۷
من گنجم اگر خرابیم آیین است
غم نیست ولی زمانه صورت بین است
درویشم و خوشدلم بدرویشی خود
اینم هنرست و عیب من هم این است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۸
ای با تو عدم وجود هر چیز که هست
غیر از تو درین خرابه دهلیز که هست؟
در دایره یی که بر وجودست محیط
بیرون ز تو کیست در درون نیز که هست؟
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۹
آسوده در لطف حق از هر سوریست
آنجا نبری گمان که بر کس زوریست
بر درگه بی نیازی حی غنی
موریست سلیمان و سلیمان موریست