عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۹۶
فطرت آدم است یک جوهر
تا چه چیزش قضا قرین کرده
نطفه یی را ز پاکی طینت
جوهر لعل آتشین کرده
دیگری را چو آب چشم فقیر
شبنم خاک ره نشین کرده
پس رضا ده لا بحکم قضا
که قضا اقتضا چنین کرده
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۹۷
همه عمر از شراب و شاهد و شعر
نبودم یک نفس خالی درین راه
کنون چون پیر گشتم خلق گویند
که اهلی توبه کن استغفرالله
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۹۹
یارب بگیر دست من پیر ناتوان
کز دست عمر گرانمایه شده تباه
موی سیاه را بعبث کرده ام سفید
روی سفید را بگنه کرده ام سیاه
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۰۰
مستحقان کرم مستان حقند ای پسر
زان چو بحر از رحمت حق سینه شان پر در شده
گر ز من این لفظ را باور نداری خود ببین
مستحقان چیست جز مستان از حق پر شده
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۰۱
ایدل ز خود بمیر که گردی خلاص از آنک
تا زنده یی مقید ایندام مانده‌ای
تو شاهباز قدسی و تن سنگ پای تست
بگسل ازو وگرنه بنا کام مانده‌ای
دامیست زندگی و بزندان روزگار
تا کی مقید از پی این دام مانده‌ای
مهمانسراست عالم و مهمان سه روزه است
شرمت نمیشود که بس ایام مانده‌ای
آخر ز شام تا به کیی منتظر بصبح
در صبح باز منتظر شام مانده‌ای
سیر از جهان نیی اگرت میل بر بقاست
خامی هنوز و در طمع خام مانده‌ای
دورست از تو صحبت روحانیان انس
تا وحشیان خاک از آن دام مانده‌ای
از سر حسن شاهد گل بوی غافلی
مستغرق جمال گل اندام مانده‌ای
گور زمانه رام تو گر شد ز ره مرو
ناگه اسیر گور چو بهرام مانده‌ای
گیرم شدی ز بخت سلیمان روزگار
آخر نه در میان دد و دام مانده‌ای
کامل اگر شوی بهمه علم عاقبت
در نکته یی زبون بسر انجام مانده‌ای
ور هم نبی شوی و ولی وقت مشکلات
موقوف وحی در ره الهام مانده‌ای
باری نظر بعلم حقیقت نمیکنی
با صد هزار علم چنین عام مانده‌ای
آخر چو نیک و بد نه بفرمان خود کنی
ببر چه در میانه تو بد نام مانده‌ای
ای نفس شوخ چشم ز شرب مدام خویش
خونی درون شیشه چو بادام مانده‌ای
کی لب بذکر دوست گشایی چنین که تو
مستی مدام و لب بلب جام مانده‌ای
گر بت پرست گمشده ره در خطا بود
تو در خطا ببلده اسلام مانده‌ای
تا از طمع متابع ارباب صورتی
سر بر زمین بسجده اصنام مانده‌ای
آدم نیی وگرنه ز انعام روزگار
تا کی اسیر از پی انعام مانده‌ای
اهلی بیا و بر سر جان زن قدم که تو
تا منزل مراد بیک گام مانده‌ای
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۰۲
طمع تراست که مقبول کاینات شوی
مکن دو کار اگر شاه اگر گدا باشی
به هیچ جا مرو ایدوست بی طلب هرگز
ز هیچکس مطلب هیچ هر کجا باشی
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۰۳
چند مردم بکشی رسم بزرگی آنست
که گنه بینی و از غایت احسان بخشی
سهل باشد چو اجل جان ستدن از هر کس
سعی آن کن که مسیحا شوی و جان بخشی
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۰۷
دولت و محنت عالم گذران است همه
گر بدولت برسی محنت درویش مجوی
کامیاب از دو جهان گر کندت بخت بلند
کام دلها طلب و کام دم خویش مجوی
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۰۸
از نفس توسن خود ایمن مشو گر او را
بر آخور ریاضت صد سال بسته باشی
در وقت خشم و شهوت با اینهمه ریاضت
زنجیر بگسلاند در فحش بی تحاشی
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۱۲
مکن شهوت که بی مغزی است هرچند
که گرد شاهدان نغز گردی
شد آب پشت و مغز مهره توست
چو شهوت پرکنی بی مغز گردی
اهلی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۱۶
گر آدمی صفتی از حدیث خود بگذر
که کار دیو بود گفتگوی خود بینی
چنان بزی که گر آیینه پیش رو داری
جمال دوست به بینی نه روی خود بینی
اهلی شیرازی : تواریخ
شماره ۳ - تاریخ وفات خواجه لطف الله دارالضربی
خواجه لطف الله دارالضربی آن کام کرم
کز مروت بر رخ ارباب حاجت در نبست
بسکه بودش لطف اگر تعریف او پرسد کسی
جان محضی از پی تاریخ گوید هر که هست
اهلی شیرازی : تواریخ
شماره ۶ - تاریخ وفات سلطان خلیل
مکن تکیه بر مسند عمر فانی
که سر رشته عمر بر بیوفایی است
نگه کن بسلطان خلیل سرافراز
که چون غرقه در خون ز تیغ جدایی است
بفرمان شاهی فدا کرد جان را
که فرمان شاهی چو حکم خدایی است
فدایی صفت رفت و هست این گواهش
که تاریخ سلطان خلیل فدایی است
اهلی شیرازی : تواریخ
شماره ۷ - تاریخ وفات نظام الدین محمود
جهان صورت و معنی نظام دین محمود
که قدوة العرفا بود و مفخر السادات
گواه فضل و کمالش همین بسست که هست
جهان صورت و معنی حساب سال وفات
اهلی شیرازی : تواریخ
شماره ۱۶ - تاریخ وفات یادگار محمود
رفت آخر از جهان میر اجل
آنکه دایم لطف و احسان مینمود
یادگارش نام و محمودش لقب
صاحب تمکین و لطف و خلق وجود
سال تاریخش چو جستم عقل گفت
یادگار عاقبت محمود بود
اهلی شیرازی : تواریخ
شماره ۱۸ - تاریخ وفات احمد آقا
ز عالم گر برون شد احمد آقا
نپنداری که نام نیک حک شد
بیمن همت بابای کوهی
دل او محرم راز ملک شد
سبکروحانه رفت از بهر تاریخ
مقام احمد از آن بر فلک شد
اهلی شیرازی : تواریخ
شماره ۲۱ - تاریخ وفات میر لطف الله
هر که آمد در وجود آخر برفت
مهلت کس نیست در ملک وجود
از وجود میر لطف الله حیف
کانچه بودی شرط مردی مینمود
خلق گویند از پی تاریخ او
میر لطف الله مرد و مرد بود
اهلی شیرازی : تواریخ
شماره ۲۹ - تاریخ وفات خواجه حسن
خواجه حسن سرو گلستان حسن
آنکه شد از چشم بدان زیر گل
گفت دلم از پی تاریخ او
گم شده وجه حسن از چشم و دل
اهلی شیرازی : تواریخ
شماره ۳۱ - تاریخ وفات علاء الدین احمد
عقل اول علاء دین احمد
گشت آخر بلطف حق واصل
چشمه حکمت الهی بود
وین زلالش شد از ازل نازل
عقل گفت از برای تاریخش
عین حکمت حکیم دریا دل
اهلی شیرازی : تواریخ
شماره ۳۳ - تاریخ فوت میر خان
خورشید برج آل علی میرخان که بود
یوسف جمال و خضر نهاد و مسیح دم
زد پشت پای بر اسباب دنیوی
عیسی صفت فراز فلک شد بیک قدم
از رحمت و کرم گل او چون سرشته بود
تاریخ رحلتش طلب از رحمت و کرم