عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
سلیم تهرانی : رباعیات
شمارهٔ ۹
میخانه طرب خیز چو طبع مست است
دیوار غم از بلندی خم پست است
مردافکنی و زور سبوی می بین
گویی که ز خاک رستم یک دست است!
سلیم تهرانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰
ای بلبل خوش نغمه، مکان تو کجاست
آتشکده ی آه و فغان تو کجاست
تا چند درین چمن سراغ تو کنیم
عنقا نه ای، آخر آشیان تو کجاست
سلیم تهرانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴
ماییم که داغ دل ما ناسور است
از پای فتاده ایم و منزل دور است
احوال خود از کسی چه پنهان داریم
چون زلف، پریشانی ما مشهور است
سلیم تهرانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷
دیگر ز بهار، شورش مرغان است
وز نغمه چمن چو مجلس مستان است
از سبزه زمانه عرصه ی کشمیر است
وز لاله چمن دیار داغستان است
سلیم تهرانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰
ماییم و دلی که دایم از غم خون است
از دایره ی ساختگی بیرون است
موزونی طبع ما بود زینت ما
تقطیع برای طبع ناموزون است
سلیم تهرانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸
عارف که به سعی خویش از دنیا رفت
مرغی به قفس بال همی زد تا رفت
زین چاه که فکر تو به جایی نرسد
منصور به نیم گز رسن بالا رفت
سلیم تهرانی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰
بی جذبه ی دوستان ز جا نتوان رفت
هر راه که نیست رهنما، نتوان رفت
فریاد مؤذن بشنو تا دانی
ناخوانده به خانه ی خدا نتوان رفت
سلیم تهرانی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸
ایزد ما را ز لطف چون جان می داد
ای کاش دلی امین ایمان می داد
می آمد ازو بیش ازینها به ظهور
نفس ما را اگر به شیطان می داد
سلیم تهرانی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹
چون حرف تب تو در میان می افتد
پیمانه ز دست می کشان می افتد
افلاک ز لرزیدن تو می لرزد
برخیز، وگرنه آسمان می افتد
سلیم تهرانی : رباعیات
شمارهٔ ۴۰
کو ساقی، تا ره مروت سپرد
یک جام می آرد، غم ما را ببرد
زاهد چه مذاق خیره ای داشته است
نزدیک شده دختر رز را بخورد
سلیم تهرانی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱
ای آن که مسیح آنچه مجمل دارد
از علم آن را دلت مفصل دارد
راضی شده ام باز به ضعف دل خویش
زین دردسری که قرص صندل دارد
سلیم تهرانی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲
در صبر اگرچه دل رسایی دارد
با جور فلک چه آشنایی دارد
چون سنگ به او رسد، یقین می شکند
هرچند که شیشه مومیایی دارد
سلیم تهرانی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳
بی تاب و تبم چو شمع تن می میرد
می میرم اگر آتش من می میرد
از آتش دوزخ دل ما را چه غم است
هندو ز برای سوختن می میرد
سلیم تهرانی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷
آن بلبل مستم که خروشم بردند
ذوق سخن از لب خموشم بردند
در عالم غفلتم عجب ذوقی بود
افسوس که آن پنبه ز گوشم بردند
سلیم تهرانی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰
در خانه مرا نه بیم ماند و نه امید
نه قفل کنون به کار دارم، نه کلید
آزادم از اسباب تعلق کردی
چون دزد حنا، روی تو ای دزد سفید!
سلیم تهرانی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱
ماییم درین گلشن پر بیم و امید
آشفته و تیره روز چون سایه‌ی بید
از قصه‌ی عشق، صرفه در خاموشی ست
به ز آنچه بگوییم، چه خواهیم شنید
سلیم تهرانی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲
ای خواجه ترا چه پیرهن می باید؟
آن جسم کثیف را کفن می باید
از بهر اخ و تف تو چاه مبرز
چون چاه زنخ، پیش دهن می باید
سلیم تهرانی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴
صبح است و نوای بلبلی می آید
زان طره نسیم سنبلی می آید
همچون مژه در دیده ی ما جا دارد
خاری که ازو بوی گلی می آید
سلیم تهرانی : رباعیات
شمارهٔ ۵۶
عید است، دکان زهد را تخته کنید
چون آینه دل ها همه یک لخته کنید
خواهید اگر لطیف و فربه گردد
زنهار بط شراب را اخته کنید
سلیم تهرانی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰
غیر از تو، حریفان همه ای حضرت میر
یک جا شده ایم جمع چون شکر و شیر
افکنده بساط عشرتی و داریم
هریک بچه ای به بر، چو شطرنج کبیر