عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۵۹
هر روز دلم در طلب دلداری
بنهاده به نزد خویشتن بازاری
هر جا که شکر لبی و گل رخساری
ما را همه درخور است مشکل کاری
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۶۱
چون است به درد دیگران درمانی
آنگه که به درد ما رسی درمانی
من صبر کنم تا تو ازو درمانی
آیی به درم چو حلقه بر در مانی
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۶۲
ای شب مدد جان و جوانیم تویی
سرمایهٔ عمر جاودانیم تویی
نی نی غلطم تو را چرا بد گفتم
شک نیست که روز زندگانیم تویی
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۶۴
ای سوخته و ساخته در کار تو من
ای جان و دلم باخته در کار تو من
عقل و خرد و هوش و دل و دیده و دین
یک یک همه در باخته در کار تو من
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۷۰
دل را چه محل کاو بپذیرد غم او
جان را چه خطر بود که گیرد کم او
حاصل زجهان دمی است یا دم زدنی
باری چو زدم نمی گریزد دم او
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۷۶
گر با همه ای که بی منی بی همه ای
گر بی همه ای که با منی با همه ای
گر شاه جهانی و امیر همه ای
چون مرگ به تو رسد اسیر همه ای
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۷۷
مستم کن و هرچه هست بستان و برو
در چارسوی بلا بخوابان و برو
ور زانچ بخواهی که نشینی با من
منشین به وصال خویش بنشان و برو
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۸۱
در هر هوسی دل نگران کوشیدن
با خود بودن بود در آن کوشیدن
دانی که به ترک خویشتن گفتن چیست
از بهر مراد دیگران کوشیدن
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۸۳
ای عقل همیشه از طرب تنها باش
وای صبر درین واقعه اندروا باش
ای دل تو به پای بسته از دست مده
وای جان زدست رفته پابرجا باش
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۸۶
سیمین زنخت که حسن خواند استادش
آوخ که ستاره در وبال افتادش
زآن پیش که بس توبهٔ ابدال شکست
پشمینه که پوشید مبارک بادش
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۹۰
هر محنت و هر بلا که در جان من است
از دست دل نبوده فرمان من است
شرط ادب این است که گفتم، ورنه
درد من از آن است که درمان من است
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۹۲
انصاف زاختلاف ایّام فرق
پیدا کردی به گفت حق را الحق
آنجا که کمال کبریای قدم است
توحید من و کفر تو باشد مطلق
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۹۵
ای مست غمت عاقل و دیوانه به هم
وندر ره تو مسجد و بتخانَه به هم
در عشق تو جان بداده بیگانه و خویش
در پات فتاده شمع و پروانَه به هم
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۹۹
چون تو به ادب شوی سوی حق نگران
خوش باشی و خوش شوند از تو دگران
ساکن باشی و چون جمادی به ولیک
می کن حرکت ولی نه چون جانوران
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۳
از عمر عزیز خود دریغا که بسی
ضایع کردی به هرزه در هر هوسی
یک یک نفس از تو می شود بی حاصل
آنگه شوی آگه که نماند نفسی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۴
گیرم که دل از بدی نمی پالایی
باری دل را به بد چه می آلایی
عمر تو نفس نفس همی کاهد و تو
در هر چه زیان توست می افزایی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۶
هر لحظه دلم در طلب دلداری
هر دم بودم با دگری بازاری
شد عمر ز دست و برنیامد کاری
آری چه کنم چنین نهادند کاری
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۷
یکچند دویدیم نه بر راه صواب
برداشته از روی خرد پاک نقاب
اکنون که همی باز کنم چشم زخواب
هم نامه سیه بینم و هم عمر خراب
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۹
چون رفت رقیب عمر دریاب ای دل
زین بیش مکن به لهو اشتاب ای دل
از دست برفت عمر دریاب ای دل
ور مرده نئی درآی از خواب ای دل
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۱۲
جان گر به تن آباد بود هیچ بود
دل گر به جهان شاد بود هیچ بود
باد است یقین که اساس عمر تو بدوست
بنیاد که بر باد بود هیچ بود