عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۱۱
در عالم اگر زاهد اگر رهبانند
در مسجد و در دیر تو را می خوانند
کس بر سر رشتهٔ حقیقت نرسید
وآنها که رسیده اند سرگردانند
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۱۲
گر بر عملند خلق اگر معزولند
در می نگرم جمله بدو مشغولند
آن مذهب تست به گزینی کردن
زینجا که منم جمله جهان مقبولند
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۱۴
آن را که حقیقت تو معلوم شود
علم همه انبیاش مفهوم شود
سلطان وجود خویش آنگه باشد
کز جمله مشوّشات معدوم شود
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۱۵
علم علما زشرع و سنّت باشد
حکم حکما بیان و حجّت باشد
لیکن سخنان اولیای ملکوت
از کشف و عیان و نور حضرت باشد
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۱۷
علمی که ازو گره گشاید بطلب
زان پیش که جان و تن برآید بطلب
این نیست که هست می نماید بگذار
وان هست که نیست می نماید بطلب
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۲۰
در دیدهٔ خود اگر نکوهیده شوی
در دیدهٔ دیگران پسندیده شوی
در آتش حلم (چو) شمع جان سوخته شو
تا دیدهٔ نور و نور هر دیده شوی
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۲۱
ناجسته دوای درد خویش ار مردی
داغی چه نهی بر دل صاحب دردی
جان از بر تو چو گرد برخیزد به
زان کز تو نشیند به دلی برگردی
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۲۲
هرگز نبود که در دلم جان نشوی
از گریهٔ زار من تو خندان نشوی
آری پس از این جهان جهانی دگر است
با دوست چنان زی که پشیمان نشوی
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۲۵
ای دل اگرت بصیرت حق بین است
پیوسته براق همّتت در زین است
چون مور میان ببند در خدمت خلق
کان ملک سلیمان که شنیدی این است
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۲۶
ار پیش روی زکبر محروم شوی
حاکم گردی اگر تو محکوم شوی
ای خادم مخدوم صفت خدمت کن
کز خدمت خادمانه مخدوم شوی
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۲۸
درویشان را کم آمدن افزونی است
با ناموزون بساختن موزونی است
دریا صفت آی تا مکدّر نشوی
دون القلتینی همه جای دونی است
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۳۰
صاحب نظران آینهٔ یکدیگرند
در منزل خود چو آینه بی خبرند
گر روشنیی می طلبی آینه وار
در خود منگر تا همه در تو نگرند
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۳۲
هر کس که زمام نفس محکم گیرد
باید که شراب وصل آن دم گیرد
آن کس که بزرگ جمع خواهد خود را
باید که زجمله خویش را کم گیرد
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۳۳
شادی طلبی برو گدای همه باش
بیگانه خویش و آشنای همه باش
خواهی که تو را چو دیده بر سر دارند
دست همه بوس و خاک پای همه باش
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۳۴
چون باد به کوی دوست تازان می باش
در آتش عشق او گدازان می باش
خواهی که به اثر پای یاران برسی
خاک کف پای بی نیازان می باش
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۳۵
پاک آمده ای در طلب پاکی باش
رَوشاد بزی بر سرِ غمناکی باش
تو آتش و باد را به خود راه مده
خواهی که تو را آب بود خاکی باش
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۳۷
در راه تواضع ار سرافکنده شوی
سردار سلاطین شوی اربنده شوی
گر زنده دلی به دستت افتد روزی
در پاش بمیر تا مگر زنده شوی
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۳۸
مردم ز فروتنی قرین می‌گردد
در خاتم انبیا نگین می‌گردد
گر آدمی‌ای کبر ز سر بیرون کن
کز کبر فرشته‌ای لعین می‌گردد
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۴۱
شکرانهٔ آنک خواجهٔ بنده نئی
وندر پی رزق خود پراکنده نئی
چون خواهندت بده که ملکی است عظیم
آخر تو چو او نیز تو خواهنده نئی
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۴۲
دلداری کن اگر دلی داری تو
هر دل که به تو رسد نگه داری تو
صد سال اگر طواف آن کعبه کنی
زان به نبود دلی به دست آری تو