عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۲۰
با خلق خدا تصرّف آغاز مکن
چشم خود را به عیب کس باز مکن
سرّ دل هر کسی خدا داند و بس
در خود بنگر فضولی آغاز مکن
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۲۸
هر پیر که دل به عشرت و لهو سپرد
یا حرف سکون زتختهٔ لَهو ستُرد
او مرده بود حقیقتی از پی آنک
روشن گردد چراغ چون خواهد مُرد
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۲
ای دل زنفاق درگذر تا برهی
بر صدق همی دار نظر تا برهی
غم می خوری و نان نگه می داری
رو غم مخور و نان بخور تا برهی
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۳
آخر نه به عالم آدمی زآن آمد
کاو همچو بهایم خورد و آشامد
نه کار تو آنگهی به خیر انجامد
کز لطف تو دل شکسته ای آرامد؟
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۹
گر عاقلی آزاد شو از بند هوس
در راه خدا خرج کن این یک دو نفس
از بهر دو روزه دولت عاریتی
عاقل نه برنجد نه برنجاند کس
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۱۰
آزار طلب مکن که آزار این است
بگذار خرابی که خرابات این است
آن نیست کرامات که بار تو کشند
بار همه کس کش که کرامات این است
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۱۱
دلداری کن اگر دلی داری تو
هر دل که به تو رسد نگه داری تو
صد سال اگر طواف آن کعبه کنی
زان به نبود دلی به دست آری تو
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۲۶
گر باخبری زدل دل آزار مباش
پیوسته به طبع خود گرفتار مباش
از آتش مجلس ارنباشی چون گل
با یار به دست صحبتش خار مباش
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۲۷
در دیدهٔ دیده دیدهٔ دیده بپوش
تا زهر تو قند گردد و نیش تو نوش
یک بودهٔ دیده و بنهاده دو گوش
بینایی مکن دیده و گویای خموش (؟)
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۳۰
هر زخم که بر سینهٔ غمناک آید
از تیغ زبانِ نفس ناپاک آید
آب سخن است آنک بدو دل شویند
دل پاک بود اگر سخن پاک آید
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۳۱
ای دل باید که تو جفاکش باشی
خاک پی خلق را تو مفرش باشی
در وقت خوشی هم کسی خوش باشد
باید که به وقت ناخوشی خوش باشی
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۳۴
خوی خوش تو بهار و باغ تو بس است
علم و عملت چشم و چراغ تو بس است
ور زانک نعوذ بالله این وصف تو نیست
محرومی ازین صفات داغ تو بس است
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۳۵
تا ظن نبری که شاهدی روی خوش است
یا راحت جان عاشقان بوی خوش است
گر می خواهی عیش خوش اندر دو جهان
خوشخویی کن که عیش خوشخوی خوش است
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۳۷
نفس تو و خوی بد اگر برگردد
مقصود دو عالمت میسّر گردد
هرگه که تو آفتاب گردی به صفت
از نور تو سنگ لعل و گوهر گردد
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۳۹
ای دوست اگر بهشت را داری دوست
یک نکته بیاموز که آن سخت نکوست
خلق خوش تو تو را رساند به بهشت
تنگی و فراخی بهشت تو ازوست
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۴۱
او را خواهی دل به غمش یکتو کن
از بد ببُر و هر چه کنی نیکو کن
خواهی که طریق نیکخویان ورزی
با خوی بد رفیق بدخو خو کن
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۴۴
هرگه که نظر از سر سودات افتد
لابد حرکتهات نه برجات افتد
چون تو زسر شهوت خود پرهیزی
هر جای که شاهدی است درپات افتد
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۴۵
از عالم دل اگر نشانی بدهیم
خود را زهمه غمان امانی بدهیم
تو از نظری به غسل محتاج شوی
ما در نظری غسل جهانی بدهیم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۵
در عشق تو گرچه هست دلداریها
من مست نیم تا بکنم زاریها
یا رب تو مرا مست شرابی گردان
کز بهر وجود اوست هشیاریها
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۰
گر بر سر آنی که روی راه صواب
این راه دروغ نیست خود را دریاب
تا درخور و خوابی تو دم از عشق مزن
در عشق نه خور گنجد البته نه خواب