عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۵۶
اینجا که منم گر زمنی دور شوم
دانم به حقیقت همگی نور شوم
ور پای زنم بر سر هر ناز و هوس
در صحن جنان مصاحب حور شوم
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۵۹
گر نفس شود تمام مقهور از تو
عقلت گوید که چشم بد دور از تو
ور نجم هداش بر تو باشد باشی
آن بدر که خورشید برد نور از تو
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۶۰
چون آتش شهوت آبرویت را برد
در معرض هر بزرگ ماندی تو چو خرد
می کوش که باد نفس را خاک کنی
هر زنده که آن نکرد در عقبی مُرد
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۶۱
باید که اگر دلت زخود برگردد
گرد لب خشک دیدهٔ تر گردد
پا بر سر آرزو[ت] نه [تو] دو سه روز
تا کام دو عالمت میسّر گردد
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۶۲
ای دل چو بسوختی گذر از خامان
وز صحبت ناجنس میفشان دامان
فسق ارچه به جمله چیز زشت است ولی
لیکن زچه زشت تر زنیکو نامان
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۶۴
پا بر سر نفس خود نه و سرور باش
خرسندی خوی کن و توانگر می باش
خواهی که توانگران گدای تو شوند
در وقت سحر گدای آن در می باش
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۶۵
خواهی که شود دل مجاهد با تو
همرنگ شود فاسق و زاهد با تو
تو از سر شهوتی که داری برخیز
تا بنشیند هزار شاهد با تو
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۶۶
خواهی که نیفتی زفراقش به بلا
یاری بطلب کزو نمانی تو جدا
آن قدر یقین بدان که یارت نبود
آن کاو بود امروز نباشد فردا
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۶۷
دلدار طلب مکن که دلدار نماند
بی یار نشین که در جهان یار نماند
دامن درکش به گوشه ای خوش بنشین
انگار که در زمانه دیّار نماند
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۷۱
سرگشته دلت از پی زرع است و حراث
تا چند شوی دشمن ذکران و اناث
تا چند ازین جهان گله چند غیاث
لو شئت فراقها لطلّقت ثلاث
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۷۲
در راه یقین گمان نباشد کس را
با شک و یقین امان نباشد کس را
دنیاطلبان زآخرت محرومند
ای دوست همین و آن نباشد کس را
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۷۳
هشیار دلم در آمد از مستیها
شد باخبر از بلند وز پستیها
در حال زمانه چون نظر کردم گفت
هم نیستیم به است ازین هستیها
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۷۷
عاشق چو به کار خویشتن در نگریست
دلشاد بشد زنیک و ز بد بگریست
در مملکت جهان نظر هیچ نکرد
یعنی که به جا رها کنم حاصل چیست
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۸۰
آنها که زدام بُت پرستی جستند
بردل در نیستی و هستی بستند
پا بر سر و روی جمله اسباب زدند
وز تنگ دلی و تنگ دستی رستند
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۸۲
دنیا مطلب تا همه دینت باشد
دنیا طلبی نه آن نه اینت باشد
بر روی زمین زیر زمین وار بزی
تا زیر زمین روی زمینت باشد
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۸۳
از آخر عمر اگر کسی یاد کند
شرمش بادا که خانه آباد کند
دیدیم به چشم عقل بادست جهان
خاکش بر سر که تکیه بر باد کند
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۸۴
ناساخته کار این جهان ساخته گیر
چون ساخته شد پاک برانداخته گیر
چون درنگری آنچ مراد دل تست
آورده به دست و باز انداخته گیر
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۸۷
علم عُلوی و سُفلی آموخته گیر
واموال جهان جمله تو اندوخته گیر
ناگاه اجلی آتش افروخته گیر
آموخته و اندوخته را سوخته گیر
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۸۹
زین گلبن عمر تازه گلها چده گیر
وین روز گذشته گیر و شب آمده گیر
جانی که به زنجیر طبایع بسته است
ناگه به دمی جسته و بیرون شده گیر
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۹۴
از آتش حرص و آز تا چند نفیر
ای آب ز روی رفته پندی بپذیر
ای خوار چو خاک راه تا چند امیر
ای عمر به باد داده میری کم گیر