عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۷۳
این برشده دولاب که گردد پیوست
گاهیش بلند بینی و گاهی پست
هرچیز که هست نیست هرگز نشود
و آن نیز که نیست هم نخواهد شد هست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۷۶
ای کرده در آفاق روان جود توصیت
وافکنده در افاق جهان جود توصیت
در عهد تو هر کجا جهد برق امید
چون رعد بر آرد پی آن جود توصیت
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۷۸
انسان نه بدینصورت و شکل انسانست
کین شکل ز آمیزش جسم و جانست
آنی تو که جسم وجان من میگویند
و آنچیز که هر چه هست آنست آنست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۷۹
آن بت که سروردل و نور بصرست
معنیش یکی و در هزاران صورست
از وی چه نشان دهم که از غایت لطف
چون آب بهر جاش نشان دگرست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۰
آنکس که جهان زوست جهان خود همه اوست
جانانش همیخوانم و جان خود همه اوست
خیزد شرر از آتش و چون در نگری
روشن شودت ازین که آن خود همه اوست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۱
انکس که ازوست نیش نوشم هم ازوست
زانکس که سکون ازوست جوشم هم ازوست
وانکس که ز دست اوست خاموشی من
چون نیک نگه کنی خروشم هم ازوست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۲
ایدل طلب دوست گرت عادت و خوست
بیرون مبر از خویش پی اندر پی دوست
او جز من و من جز او نه ورحق طلبی
من من نیم انکس که منم اوست که اوست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۳
ایدل طلب کار جهان چیزی نیست
خوشباش که بسیار جهان چیزی نیست
هر سود و زیان کز اوست شادی و غمت
در رسته بازار جهان چیزی نیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۴
آنم که فلک بنده مطواع منست
دیو از حشم و پری ز اتباع منست
من فخر بدینعالم خاکی نکنم
چون عالم قدس جمله اقطاع منست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۹
ایدوست سر و پای فلک پیدا نیست
نیکی و بدیش هیچ پا بر جا نیست
گر با تو کند دشمنی ایدوست مرنج
کین با همه هست با تو این تنها نیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۹۵
رخسار تو آئینه دیرینه ماست
ما شاهد و دیدار تو آئینه ماست
آن جامه شاهی که باطلس ندهیم
در صومعه آن خرقه پشمینه ماست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۴
گر حرص زیر دست و طمع زیر پای تست
سلطان وقت خویشی و سلطان گدای تست
ایصاحب اجل که روی در قفای دل
رخش امل مران که اجل در قفای تست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۳
تا بر مه تابانش ز عنبر قوس است
ما را چو سپاهیان نظر برقوس است
وقتی که بتم کمان کشد تا بن قوس
بینی که مه چهارده در قوس است
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۸
تا رست بگرد شکرت شاخ نبات
عشاق تو کردند صفتهاش اثبات
گفتند که دود لاله در غنچه رسید
یا آبحیات شد نهان در ظلمات
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۲
چون آکهیی نبینم از توحیدت
سودی نکند بکثرت و تفریدت
هر چیز که آن بنزد ما ایمانست
کفرست بنزدیک تو از تقلیدت
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۵
در روضه توحید اگر بارت نیست
بر شاخ مراد خویشتن بارت نیست
با خود غم دل گوی مگو با کس از آنک
بیرون ز تو کس محرم اسرارت نیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۷
سردار جهان خواجه که آئینش سخاست
بحریست کفش که موج آن جمله عطاست
من تشنه لب از ساحل آن گشتم باز
این نیز هم از طالع شوریده ماست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۱
شیرین پسرا عزم حجازت ز چه خاست
و اندیشه این راه درازت ز چه خاست
چون کعبه صاحبنظران کوی تو بود
آخر بسوی کعبه نیازت ز چه خاست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۳
در کارگه وجود هر نقش که هست
نقاش الست بیتو آن نقش ببست
در حیرتم از حال تو تا خود تو که ئی
نی بیتو بود کار و نه کاریت به دست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۵
در وحدت کاینات آنرا که شکیست
در بادیه شرک اسیر شرکیست
در آینه گر نگه کنی صورت خویش
ظاهر دو نمایدت ولی هر دو یکیست