عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۹۹
کاو کاو مژه ی من به جگر خون نگذاشت
سینه ام داغ برای دل مجنون نگذاشت
حرکت در قلم نکته سراینده ی من
شوخی مصرع آن قامت موزون نگذاشت
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۰۳
بیگانگی، به مشرب ما آشناتر است
خالی ز خلق، مجلس ما دلگشاتر است
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۰۸
نشئهٔ فیض، در آب و گِل درویشان است
جام جم، کاسه گدای دل درویشان است
ما برین در نه عبث تکیهٔ دولت زده ایم
صدرکونین، در منزل درویشان است
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۰۹
همدم سنجیده گفتاران، لب پیمانه است
آشنا رویی که دیدم، معنی بیگانه است
رَه غلط افتاده مجنون بیابان گرد را
منزل آرام، صحرای دل دیوانه است
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۱۰
هر سو که بود میل تو، جای تو همان است
هر چیز هوای تو، خدای تو همان است
از بیعگه هر دو جهان، آنچه پسندی
در آخر بازار، بهای تو همان است
زان عقده که در وی شکند ناخن تدبیر
در هم نشوی، عقده گشای تو همان است
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۱۱
دیوانه، عاقلانه به هامون گریخته ست
یعنی ز بیم خلق، به گردون گریخته ست
صیدی که بوی خون شنود، رام کی شود؟
خوبم ز دام دیدهٔ پرخون گریخته ست
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۱۴
بال و پر گر به اسیری نبود پروا نیست
گوشهٔ خاطر ما، هیچ کم از صحرا نیست
درکار خانهٔ دهر، چیزی به مدعا نیست
نعمت بود فراوان، جایی که اشتها نیست
با یاد قامت او، سازد دل شکسته
در دست پیر چیزی، زیباتر از عصا نیست
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۱۵
طوفان فتنه است و کسی دستگیر نیست
ساقی بیار کشتی می را، گزیر نیست
لخت جگر، همین به مذاق من آشناست
از خوان دهر، قوت دگر دلپذیر نیست
جز پیر می فروش که امروز بی ریاست
پیری ندیده ایم که، آبش به شیر نیست
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۱۷
زاهد خمیده است چو چنگ و ملول نیست
یک تار موی بر تن او بی اصول نیست
دارد ز مرشدان طریقت، خلیفه ها
ایمن به شهرها نتوان شد که غول نیست
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۱۸
مستمع گر نکند فهم، غم اینم نیست
سیر چشم سخنم، رغبت تحسینم نیست
زاده ی دل، همه حوران بهشتی نسبند
ذوق آرایش گفتار، در آیینم نیست
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۱۹
مدتی شد که در این بزم سخن سازی نیست
گوش چندان که دهم، زمزمه پردازی نیست
یا رب از زخم دلم زحمت مرهم بردار
غیر این روزنهٔ فیض، در بازی نیست
آنکه یک عمر، در این تنگ قفس داشت مرا
گیرم آزاد کند، قوت پروازی نیست
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۲۰
پی برده هر که، وادیِ دل جلوه گاه کیست
داند که چاک سینهٔ ما شاهراه کیست
هر کوچه ز انتظار تو، تار نظاره ای ست
هر جاده در ره تو، گریبان پاره ای ست
چون موج، سرگران گذرم ز آب زندگی
در سایهٔ قد تو،که عمر دوباره ای ست
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۲۲
بی باده سیه مست، شب از یاسمن کیست؟
فیض سحر از سینهٔ گل پیرهن کیست؟
نظّاره، خیال کِه در آغوش کشیده ست؟
حیران نگهی، آینه دار بدن کیست؟
شد صفحهٔ من، جزیه ستان ورق گل
این مشک تر از ناف غزال ختن کیست؟
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۲۵
دل از یادش، در آغوش من شیدا نمی گنجد
ز بس بالیده است این قطره، در دریا نمی گنجد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۳۴
گزند کوکب از کژدم فزون جان را زیان دارد
خدا از چشم این شب زنده داران در امان دارد
جهان افسرده است، اسباب عشرت از که می جویی؟
ز خامی، حرص پندارد، تنور سرد نان دارد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۳۷
عمر گذران، فکر مه و سال ندارد
چشم نگران، سیل به دنبال ندارد
از قهر تو، بیمی نبود بوالهوسان را
چشم تو پلنگیست که چنگال ندارد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۴۰
مریض زهد را آن روی آتشناک می سازد
که آتش خار را، از هستی خود پاک می سازد
به راهش با جفای ناکسان دارم شکیبایی
که بلبل تا گل آید، با خس و خاشاک می سازد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۴۲
هرکس که نظر باز به آن زلف دوتا شد
درحلقهٔ زنجیر نظر بند بلا شد
هر ذرهٔ خاکیست جدا تشنهٔ خونی
رحم است بران قطره که از بحر جدا شد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۴۶
بلاکش عاشقی کو با غم جانانه می سازد
ز جان سختی، دم شمشیر را، دندانه می سازد
گشاید گل به شبنم، گر چنین آغوش الفت را
به بلبل آشیان را غیرت، آتشخانه می سازد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۴۷
نقاب آنجا که از رخسارهٔ جانانه برخیزد
برهمن از سر بت، گبر زآتشخانه برخیزد
به یک رنگی ز بس خو کرده ام، در کعبه گر میرم
خروش دلخراش شیون، از بتخانه برخیزد