عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
امیر معزی : قطعات
شمارهٔ ۱۶
عزیزکرد مرا در محل عز و قبول
ظهیر دولت شاه و شهاب دین رسول
چنان شنید زمن شعر کاحمد مختار
شنید وحی ز روح‌الامین به وقت نزول
چو در ستایش او لفظ من مکرر شد
لَطَف نمود و ز تکرار من نگشت ملول
کجا ملول شود صاحبی که گاه سخن
بود ز خاطر او نفع را فروع و اصول
ایا ستوده کریمی که فضل‌گویان را
ز شکر مکرمت توست فصلها ز فصول
کمال فضل تو داری و من به مجلس تو
چو فضل خویش نمایم بود کمال فضول
اگر هزار زبانم بود به جای یکی
ستایش تو یکی از هزار کیف اقول
چو کرد طبع لطیفت قبول شعر مرا
سزد که رای شریفت دهد نشان قبول
تو بشت آل بتولی و هست نایب من
به مجلس تو خداوند شمع آل بتول
امیر معزی : قطعات
شمارهٔ ۱۸
تا هست تیغ ‌کلها در برق و رعد نیسان
تا هست سوز دلها در زلف و جعد جانان
تا با فساد باشد همواره کون عالم
تا با وعید باشد پیوسته وعد یزدان
در مجلس بزرگان خالی مباد هرگز
پیرایهٔ بزرگی مسعود سعد سلمان
آن شاعر سخنور کز نظم او نکوتر
کس در جهان ‌کلامی نشنید بعد قرآن
امیر معزی : قطعات
شمارهٔ ۲۱
موی سیاه من به جوانی چو مشک بود
کافور شد به پیری مشک سیاه من
آورد روزگار ز پیری اثر پدید
بر روی پژمریده و پشت دوتاه من
هرگه ‌که من به سجده نهم روی بر زمین
از دیدگان بر آب شود سجده‌گاه من
یا رب اگر چه هست فراوان مرا گناه
آمرزش تو بیشتر است از گناه من
امیر معزی : قطعات
شمارهٔ ۲۴
همای کلک تو مرغی است لاغر
که از منقار او شد ملک فربی
هر آنکس کو تو را بیند بپرسد
که این خورشید تابنده است یا نی
امیر معزی : قطعات
شمارهٔ ۲۶
بیار آن می‌که پنداری روان یاقوت نابستی
و یا جون برکشیده تیغ پیش آفتابستی
بیا کی‌گویی اندر جام مانند گلابستی
به خوشی گویی اندر دیدهٔ بی خواب خوابستی
سحابستی قدح‌ گویی و می قطر سحابستی
طرب‌گویی که اندر دل دعای مستجابستی
اگر می نیستی یکسر همه دلها خرابستی
وگر درکالبد جان را بدل هستی شرابستی
اگر این می به‌ابر اندر به‌چنگال عقابستی
از آن تا ناکسان هرگز نخوردندی صوابستی
امیر معزی : قطعات
شمارهٔ ۳۳
ای شاه عطا بخش که بخشنده‌تر از تو
چشم فلک پیر ندیدست جوانی
درویش به‌درگاه تو بشتافتم امروز
جود تو مرا کرد توانگر به‌ زمانی
شد قصهٔ من قصهٔ موسی‌که همی جست
از روشنی اندر شب تاریک نشانی
در آخر شب‌ گشت‌ کلیمی و رسولی
در اول شب بود کلیمی و شبانی
من شکر توگفتن نتوانم به‌تمامی
گر بر تن من‌گردد هر موی زبانی
همواره مدیح تو سگالم به‌دل و جان
کز بهر مدیح تو دلی دارم و جانی
امیر معزی : قطعات
شمارهٔ ۳۴
مرا از پی خدمت شاه باید
دل و دیده و عمر و جان و جوانی
هر آن زندگانی که بی‌شه گذارم
مرا مرگ باشد چنان زندگانی
ولیکن مرا شاه معذور دارد
که طاقت نمیدارم از ناتوانی
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۷
مهرست ظفر نگین فرمان تو را
صید است بهشت دام احسان تو را
خاک است ستاره صحن میدان تو را
گوی است زمانه خَمٌ چوگان تورا
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۹
خورشید فلک سجده برد رأی تو را
ور سجده برد روی دلارای تورا
من خود چه‌ کسم که جان کنم جای تو را
جان در تن من خاک سزد پای تو را
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳
ای جام تو آب و آتش ناب شراب
ای خون عدو ز آتش شمشیر تو آب
گه آتش را کنی تو از آب نقاب
گه بفروزی ز روی آب آتش ناب
یازنده‌تر از روزشماری ای شب
تاریک‌تر از زلف نگاری ای شب
از روز همی یاد نداری ای شب
گویی که سپیده‌دم نداری ای شب
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲
گر نور مه و روشنی شمع توراست
پس سوزش وکاهش من از بهر چراست
گر شمع تویی مرا چرا باید سوخت
ور ماه تویی مرا چرا باید کاست
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴
شاها اثر صبوح کاری عجب است
نازد به صبوح هرکه شادی طلب است
باده به همه وقت طرب را سبب است
لیکن به صبوح‌ کیمیای طرب است
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷
رخشنده چو مهرست ضمیری که تو راست
عالی چو سپهرست سریری که تو راست
فرمانده خلق است مشیری که تو راست
مخدوم جهان است وزیری که توراست
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲
مخلوق فراوان است الله یکی است
وانجا که حقیقت است درگاه یکی است
هستند ستارگان بسی‌، ماه یکی است
بسیار ملک هست‌، ملکشاه یکی است
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵
آتش تیغی و تا به محشر تف توست
باران صفتی و هفت‌کشور صف توست
جم دولتی و قوام دین آصف توست
دریاکفی و همه جهان درکف توست
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸
دولت ‌که تو را داد به من زایل نیست
وین دل‌که مرا داد به تو غافل نیست
از دولت و دل هر چه رود باطل نیست
بی‌دولت و دل مراد کس حاصل نیست
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲
در راه نسا ای ملک پاک سرشت
جز سنگ ندیدم به دل سبزه و کشت
دوزخ دره‌ای گذاشتم ناخوش و زشت
چون پیش تو آمدم رسیدم به بهشت
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳
آن‌کس‌که چراغ مهر تو در بر یافت
در خاک به فر دولت تو زر یافت
وان‌کس که خیال کین تو در سر یافت
در آب ز روی خویش نیلوفر یافت
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸
از تیغ چو آب تو به رزم آتش زاد
تا خصم ز باد حمله در خاک افتاد
از بیم دلش پرآتش و سر بر باد
دو دیده پرآب روی بر خاک نهاد
امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱
جانی‌که زمهر توست نقصان نبرد
دردی که زکین توست درمان نبرد
هرکس‌که تورا به طوع فرمان نبرد
گر عالم جان شود ز تو جان نبرد