عبارات مورد جستجو در ۷۹۷۷ گوهر پیدا شد:
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۲
در هند کمال جود موجود آمد
صد کوکبه شجاعت و جود آمد
بر چرخ ستاره ای که مسعود آمد
در طالع شیرزاد مسعود آمد
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۱
ای شاه فلک متابع کام تو باد
اقبال جهان دولت پدرام تو باد
آرایش مملکت به ایام تو باد
مسعودی و ایام تو چون نام تو باد
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۱
سلطان ملک است در دل سلطان نور
هر روز کند به روی او سلطان سور
هرگز ندود برود بر سلطان زور
چشم بد خلق آرد از سلطان دور
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۸
ای پیل سوار خسرو شیر شکار
شیر فلک از نهیب تیغت تیمار
ز آن بازوی کار و پنجه تیغ گزار
یک زخم تو مرد و شیر را کرد چهار
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۶
ای مهر تو چون چهار طبع اندر خور
وز پنج نماز شکر تو واجب تر
ای دشمن تو بمانده اندر ششدر
زیر قدمت باد سر هفت اختر
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۹
سلطان ملک ای عزیز فرزند پدر
ای شاه پدر شیر کمربند پدر
شایسته و هشیار و هنرمند پدر
ای نازش و فخر نسل و پیوند پدر
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۸
ای شاه علاء دولت ملک افروز
امروز نه پیداست خزان از نوروز
باز آمد تاریک شب از روشن روز
بر دشمن ملک باد بختت فیروز
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۵
مسعود که بود سعد سلمان پدرش
جاییست که از چرخ گذشته است سرش
آن باد چه گویی که سعادت پسرش
دارد خبرش که گوید او را خبرش
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۰
گردون نکشد کمال مسعود ملک
شاهی نبود بسان مسعود ملک
شد دولت قهرمان مسعود ملک
سوگند خورم به جان مسعود ملک
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۴
ای کلک ملک وصف تو گویم همه سال
وز طبع گل مدح تو بویم همه سال
سرخ است به دولت تو رویم همه سال
روزی ز خدای وز تو جویم همه سال
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۴
ای زرین نام لعبت سیم اندام
زر تو و سیم تو نه پخته ست و نه خام
در کس منگر به بی نیازی بخرام
زیرا که توانگری به اندام و به نام
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۸
سلطان ملک اقبال عنان داد به تو
درهای نشاط شاه بگشاد به تو
گشته ست زمانه نیک دلشاد به تو
تا حشر زمانه همچنین باد به تو
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۳
هرگز نرسد به لطف در مهر چو تو
بت را نبود حلاوت چهر چو تو
در حسن نزائید مه و مهر چو تو
ای مهر ندیده اند بد مهر چو تو
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۸
ای ملک به دولت تو دارا گشته
وز عدل تو دهر پیر برنا گشته
شمشیر تو قهرمان اعدا گشته
در جمله تو را ملک مهیا گشته
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۰
از هر جنسم چو شاه بگشادی راه
از بخت مرا فزون شدی رتبت و جاه
هر بار چو زر آمدم از دولت شاه
این بار چو گوهر آیم انشائالله
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۱
چندان داری ز حسن و خوبی مایه
کز حور بهشت برتری صد پایه
پیرایه چرا بنددت ای مه دایه
نورست مه دو هفته را پیرایه
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۴
چون دولت تو جهان جوانست ای شاه
پس دولت تو مگر جهانست ای شاه
بزم تو به حسن بوستانست ای شاه
گویی ز شکوفه زآسمانست ای شاه
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۵
این خوشرویان که ایستادند همه
از مادر حسن دوش زادند همه
بزم تو شها چشم نهادند همه
در بندگی تو دست دادند همه
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۸
ای ابر ز بحر تا هوایی شده ای
گویی که کف حاتم طایی شده ای
نه نه که کف دست علایی شده ای
زان مایه رحمت خدایی شده ای
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۹
بر شعر مرا دلیست ای بار خدای
در مدح و ثنای خسرو مدح آرای
می بترکدم دل اندرین تنگی جای
از بهر خدای را دوایی فرمای