عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۳۲
می بده ساقی که از فیض شراب صبحگاه
نور می بارد ز روی آفتاب صبحگاه
نقد انجم را به یک جام صبوحی می دهد
خوب می داند فلک، قدر شراب صبحگاه
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۴۰
دل هر کس که از خورشید ایمان گشت نورانی
بود از اشک دایم کار چشمش سبحه گردانی
ز غفلت مگذران بی گریه ایام محرم را
که ده روزست سالی موسم این دانه افشانی
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۴۳
از کجی ناخنه دیده انور گردی
راست شو راست که سرو لب کوثر گردی
نعل نان است در آتش ز پی گرسنگان
چه ضرورست پی رزق به هر در گردی؟
خم نمودند قدت را که زمین گیر شوی
نه که از بی بصری حلقه هر در گردی
بوالهوس نیست به لطف تو سزاوار، ولی
شرمت آید ز غلط کرده خود برگردی
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۴۴
از سخن چند چو سی پاره پریشان گردی؟
مهر زن بر لب گفتار که قرآن گردی
جگر خود مخور از حسرت گلزار خلیل
آتش خشم فروخور که گلستان گردی
باش واله که درین دایره بی سر و پا
می شوی مرکز اگر دیده حیران گردی
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۴۷
ز چهره تو چو خوشید نور می بارد
اگر تو در دل شبها ستاره بار شوی
به اعتبار جهان التفات اگر نکنی
به دیده همه کس ز اهل اعتبار شوی
اگر ز نعمت الوان به خون شوی قانع
چو نافه از نفس گرم مشکبار شوی
فریب وعده بی حاصلان مخور صائب
که همچو ساده دلان خرج انتظار شوی
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۵۱
زهاد را به حلقه رندان چه می بری؟
این خار خشک را به گلستان چه می بری
جنت به چشم مرده دلان نخل ماتمی است
زهاد را به سیر گلستان چه می بری؟
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۵۷
تا چو سرزلف صد شکست نیابی
دامن معشوق را به دست نیابی
تا ندهی خویش را تمام به علمی
بعضی ازان را چنان که هست نیابی
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۶۰
به هرزه ناله و فریاد ای سپند مکن
اگر ز سوختگانی صدا بلند مکن
مباد ز هر ندامت گزد زبان ترا
به تلخکامی عشاق نوشخند مکن
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۶۵
تیغ دو دم بود لب خندان به چشم من
شاخ گل است زخم نمایان به چشم من
گشته است از نظاره آن سرو جامه زیب
سوهان روح، سرو گلستان به چشم من
صبح دگر شود ز پی خواب غفلتم
خالی اگر کنند نمکدان به چشم من
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۶۶
هر نغمه طرازی نرباید دل مستان
از ناله نی وجد کند محمل مستان
از طاق فرود آید و در پای خم افتد
خشتی که سرانجام کنند از گل مستان
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۷۱
عمر را سازد دو بالا، دیدن بالای او
خضر و عمر جاودان، ما و قد رعنای او
خواجه مستغنی ز دین من به دنیای دنی است
چون نباشم من به دین مستغنی از دنیای او؟
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۷۶
قیامت را به رفتار آورد سرو روان تو
زند مهر خموشی بر لب عیسی زبان تو
صبا را منع می کردم ز گلزارت، چه دانستم
که زیر دست صد گلچین برآید گلستان تو
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴
چون دریغ از دیده داری حسن ذات خویش را
از چه دادی عرض بر عالم صفات خویش را؟
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۷
زد غوطه بس که در تن خاکی روان ما
گردید رفته رفته زمین آسمان ما
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۱۰
بیدار کند بانگ نی افسرده دلان را
نی صور سرافیل بود مرده دلان را
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۱۱
کلید فتح بود از دل شکسته گدا را
در گشاده روزی است چشم بسته گدا را
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۱۲
قرار نیست دمی چون شرار، خرده جان را
چه حاجت است به طبل رحیل ریگ روان را؟
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۱۳
زهی ز روزن داغ تو روشنایی دلها
شکست طرف کلاه تو مومیایی دلها
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۱۴
نیست پروای کدورت دل بی کینه ما را
زنگ پیراهن تن می شود آیینه ما را
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۱۵
گریه مستانه بی می می کند ما را خراب
سیل بیکارست چون از خود برآرد خانه آب