عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۱۸ - تاج
چشمم که بود از اشک در جی از لیالی
تا دیده ام لب او شد درج دیده خالی
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۲۶ - حاجب
تیغ جور مدعی زخمی مرا بر دل رساند
آن جراحت خوب شد اما نشان او بماند
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۲۸ - حسام
کاش خجسته دل دهد جرعه لعل خویش وی
تا بشکافد از دلم آبلها بصاف می
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۲۹ - حسام
تیر مژگان تو بی زهرست زهر آلود نیست
گرچه گفتم روستایی وار دریاب ایعزیز
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۴۰ - زین
بصید دل کمند ره شد آنکاه کل بهر گامی
خم زلفت گشا تا تیر بر هو سو نهد دامی
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۴۱ - سهراب
شب هجرست و ما آشفته ایم از زلف او ایدل
چو شب تا رست ودرهم راه تو دست از طلب بگسل
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۴۳ - شاپور
نمک در آب حیوان زان لبت از خنده اندازد
گر آن شوی برانگیزد که این شوریده نگذارد
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۴۵ - شیخ امین
خورشید من برقع کشد تا روی چو مه بینمش
گر چه مکرر دیده ام خواهم دگر ره بینمش
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۴۶ - شیخ زین
مشتاق تو ای نگار مفلس گردید
چون غارت ساحران چشمان تو دید
زان راه زنان هر آنکه بیش اکثر برد
باقی همه یکیک و بآخر نرسید
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۴۷ - عفیف
ای دور گشته عافیتم از دهان تو
تا کی جدا بود دهنم از دهان تو
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۴۹ - غریب
چو چشم از مژه پرویز نی است لؤلؤ بیز
غبار خاک درت را عبیر وش گو بیز
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۵۷ - مسکر
گر نسیم از طره سنبل بیفشاند غبار
نافه های مشک ریزد در سر زلف نگار
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۵۸ - محمود
آن دهانم برده است از یاد و باز آرد بیاد
باز گردد عمر رفته گرچه بی او شد بباد
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۶۱ - مدامی
روز دل من به تلخ‌کامی
در جای خطر فتد ز خامی
اهلی شیرازی : قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر
بخش ۲
نسیم کاکل مشکین کراست چون تو نگار
شمیم سنبل پرچین کجاست مشک تتار
شمیم خیزد از آهو ولی نه زین خوشتر
نسیم گل وزد اما چنین نه عنبر بار
نسیم کاکل مشکین کرا خیزد از این خوشتر
شمیم سنبل پرچین کجا ریزد چنین عنبر
تقطیع: مفاعلین مفاعلین مفاعلین
قافیه: مقید مجرد
بحر: هزج مثمن سالم
صنعت: ترصیع
اگر چه نیست چو پروانه تاب شمع توام
ز من دریغ تو پروانه وصال مدار
نمی شود دل تنگم ز دیدنت نومید
گرش بدیده مژگان همی نشانی خار
فراق و داغ تو در خون دو نرگسم بنشاند
اگر غم تو بخون داردم نشان مگذار
پروانه شمع تو شد دل کز وفا دارد نشان
پروانه وصلش مده کش غم بخون دارد نشان
تقطیع: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلان
قافیه: مردف بردف
بحر: رجز مثمن مذال
صنعت: تجنیس تام
ضرورت است مرا خود شنیدن این نوبت
که تازه دل شد از آن بوی مشک چین گلزار
لبالب است زجان آن دهان و مسکین من
که داغها برم از وی بجان حسرت خوار
بسست بویی از آن زلف مشکبویم زان
که بوی او دل مسکینم آورد به قرار
تا شنید این جان مسکین بویی از آن زلف مشکین
تازه شد زان بوی مشکین داغها بر جان مسکین
تقطیع: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلییان
قافیه: مردف بردف مفرد نوع دیگر
بحر: رمل مثمن مسبغ
صنعت: تجنیس خطی
نهاده است خیالت چو پای بر جانم
شبی نخوابم از این سیل دیده بیدار
اگر غم تو که آرد چنین شبیخونها
بریزدم به شبی خون که گویدش زنهار
خیالت چو برجانم آرد شبیخون
شبی آبم از دیده ریزد شبی خون
تقطیع: فعولن فعولن فعولن فعولان
قافیه: مردف بردف نوع دیگر
بحر: متقارب مثمن مسبغ
صنعت: تجنیس مرکب
مگردمی نه از بن سان گشاده زلف آری
که گردن دلش از غم یکی رهد زهزار
گزیر، نیست که پا بر سرم اجل بنهد
که چون رهایی ام از این کمند شد دشوار
گر دمی زین کشی زیر پا بر سمند
گردنی کی رهد چون رهی از کمند
تقطیع: فاعلن فاعلن فاعلن فاعلان
قافیه: مقید بحرف قید
بحر: متدارک مذال
صنعت: تجنیس مطرف، تضمین المزدوج
سمن چوورد رخت دیدجان نثارش کرد
صبا چو گرد ترا یافت کرد دل ایثار
یکی که وصف ترا ورد ساخت جان منست
که نقد حاصل خود گرد باخت در ره یار
ورد رخت دید جان وصف تراورد ساخت
گردترا یافت دل حاصل خود گرد باخت
تقطیع: مفتعلن فاعلات مفتعلن فاعلات
قافیه: مردف بردف مرکب
بحر: منسرح مطوی موقوف
صنعت: تجنیس ناقص
سرم فدای تو بسیار یار غیر مشو
مسوزجان گران بار من دگر زین بار
ترا زآتش غم گر چه سوخت بس عاشق
ولی باینهمه خواری یکی نگشت غبار
طراوت گل رویت که برفروخت چمن
هزار خرمن گل را بسوخت سنبل وار
بسیار یار آتش غم گر چه برفروخت
انبار بار وین همه یکباره ام بسوخت(کذا)
تقطیع: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات
قافیه: مردف بردف مرکب نوع دیگر
بحر: مضارع اخرب مکفوف مقصور
صنعت: تجنیس مکرر
غباری از توسمن بوی مشک اگر نه بریزد
نه مشک خاک سیاهی است بر سر تاتار
رخت که شمع صفت ریخت آبروی بتان
بسوخت بیخودم از تاب خویش چون گلنار
بی تو سمن مشک که بر رخت ریخت
خاک سیاهی بسر بخت بیخت
تقطیع: مفتعلن مفتعلن فاعلات
قافیه: مردف بردف نوع دیگر
بحر: سریع مطوی موقوف
صنعت: اشتقاق
از این برآمده کاخ است خاک بر سر من
کزو امید ندارم مراد وصل و کنار
یکی که جان مرا سوخت بیتو حاصل عمر
میان ما و تو تا کی شدست حایل دار
این کاخ خاک بر سر جان سوخت بیتو حاصل
دام مراد وصلت تا کی شدست حایل
تقطیع: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن
قافیه: مقید بتاسیس و دخیل
بحر: مضارع جزوی اخرب جزوی سالم
صنعت: قلب کل
شمار غم ز تو گر جا بجا کنیم رقم
غم ترا بنویسیم تا به حشر شمار
کی است سینه به ناخن مرا نه صد پاره
که شرح تیغ تو سازم بلوح سینه نگار
از تو کجا چاک نیست سینه به ناخن
تا بنویسم بحشر شرح تغابن
تقطیع: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع
قافیه: مقید بتاسیس
صنعت: قلب بعض
هلاک نرگس خویشم اگر کنی ایسرو
کلاه بخت بچرخ افکنم چو گل صدبار
سعادتم بارادت چو خاک پای تو ساخت
زهی مزید محبت زهی سعادت یار
هلاک نرگس خویشم اگر کنی بارادت
کلاه بخت بچرخ افکنم چو گل ز سعادت
تقطیع: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن
قافیه: مقید بتاسیس و دخیل نوعی دیگر
بحر: مجتث مخبون
صنعت: قلب مطرف
اگر بر آن رخ کش دیده نیز میدیدی
تو باز از کرم خویش پرده بردار
لب تو کردم ازین گونه خوش خراب از اشک
مرا بدرد چو شد بیم مرگ از او برادر
بارخش وه نیز میدیدیم زین هوش خراب
باز اگر میبرد بارم را بدر بیمرگ از آب
تقطیع: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
قافیه: مردف بردف مفرد
بحر: رمل مثمن مقصور
صنعت: مقلوب مستوی
هزار سال چو رویت گلی نیارد کس
که چون من از همه سویش بود هزار هزار
اگر چه در چمنی چون تو نوگلی نشکفت
نداشت درد گلی بلبلی چو من افکار
چو رویت نیارد کسی نو گلی
چو من هم ندارد گلی بلبلی
تقطیع: فعولن فعولن فعولن فعل
قافیه: مطلق مجرد
بحر: متقارب محذوف
صنعت: سجع متوازی
یکی که سرزد ازو شوق روی تو دیدن
زذوق کوی تو کرد از بهشت چون من عار
بدرد و داغ خوشیم از هوای وصلت زان
ز گشت باغ کشیدیم پای دل بکنار
ز شوق روی تو دیدن بدرد و داغ خوشیم
ز ذوق کوی تو دامن زگشت باغ کشیم
تقطیع: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات
تقطیع: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات
قافیه: مطلق بخروج
بحر: مجتث مخبون مقصور
صنعت: سجع متوازی
سزد اگر دل صید کمند تو شاد است
درین که پای سمندت برو کند رفتار
یقین که تو چو من آهو نه کم اسیرت هست
ز آهویی چو بمیرد چه غم رسد به تتار
دل صید کمندت شد و چون او نه کم استت
در پای سمندت چو بمیرد چع غم استت
تقطیع: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن
قافیه: مطلق بخروج و مزید
بحر: هزج اخرب مکفوف محذوف
صنعت: سجع متوازی
دل حزین چو خراب یکی نظر از تست
چه باشد ار بنمایی دمی رخ چو نگار
یکی نما چو بتم چهره شاهدا ور من
پرستمت چو خراب توام دمی بگذار
رخ ترا چو دمی بنگرم بمن ستم است
به یک نظر ستمی بر شکسته یی مگمار
چو خراب یکنظرستمت چه شد ار دمی نگرستمت
چه شد ار دمی نگرستمت چو خراب یکنظرستمت
تقطیع: متفاعلن متفاعلن متفاعلن متفاعلن
قافیه: مطلق بخروج و مزید و نایره
بحر: کامل مثمن سالم
صنعت: طرد و عکس
بود لب شکرین تو شربت کوثر
خد تو لاله نوبر خط تو نیل عذار
از آن قدتو که شد بنده قامت طوبیش
به سرو گو خط آزادگی خویش بیار
لب تو شربت کوثر قد تو قامت طوبی
خد تو لاله نوبر خط تو سر خط خوبی
قد تو قامت طوبی لب تو شربت کوثر
خط تو سر خط خوبی خد تو لاله نوبر
تقطیع: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن
بحر: مجتث مخبون
تقطیع ایضا: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن
بحر: رمل مخبون
تقطیع ایضا: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
بحر: هزج سالم
قافیه: اول معروف و مجهول- ثانی مقید مجرد
صنعت : ملون بسه بحر، موصول بدو حرف، نوعی دیگر طرد و عکس
دل من از تو اگر زنده شد نباشد دور
چو من ز شکل تو دل زنده شد بت فرخار
ولی به ملکت جان زد علم سپاه غمت
که تا برآردم از جان و عقل و هوش دمار
دل ز تو در ملکت جان زد علم
من ز تو دل زنده هم از اولم
تقطیع: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن، مفتعلن مفتعلن فاعلن
قافیه: معمول و غیر معمول
بحر: رمل مسدس محذوف، سریع مطوی مکشوف
صنعت: ذو بحرین
خمد ز سستی تب پشت بیتو بس تن را
که ستیست بسی از تبت به بس تن زار
تقطیع: مفعول مفاعلن فعولن
قافیه: معمول و غیر معمول
بحر: هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف
صنعت: موصل منشاری
وصالی ار چه کمم داده است بخت ولیک
چه من بیاد تو دایم خوشم وصال انگار
اگر دوا نکنی درد ما ز دردی دن
تو چون خوشی مه من باد جان من بیمار
همه مراد من ای مست ناز چون نظریست
مکن به تلخی غم ناامیدم از دیدار
دگر شکست تنم نیک بین وعیب مکن
چرا که شیشه عیشش ز غم شکست انبار
ای داده دوای دردم از دردی دن
من با تو خوشم گر تو خوشی هم با من
مست نظریست نیک بین عیب مکن
تلخی منما شیشه عیشش مشکن
تقطیع: مفعول مفاعلن مفاعیل فعل
قافیه: مقید مجرد
بحر: هزج اخرب مقبوض مکفوف مجبوب
صنعت: مصراع اول مقطوع، ثانی موصول بدو حرف، ثالث بسه حرف رابع بچهار حرف
بجز تو نیست دلارام من که در عالم
من از برای تو رسوای دهرم ای دلدار
ورای عشق محالم نمود کرداری
وگر رود دل و دینم نگردم از کردار
دلارامم که در عالم علم کرد
مرا رسوا هم او کرد و کرم کرد
تقطیع: مفاعیلن مفاعیلن فعولن
قافیه: مقید مجرد
بحر: هزج مسدس محذوف
صنعت: غیر منقوط
دلم به شیب ذقن غبغب تو چون بیند
که هست چین جبین تو بیش از آن بسیار
همیشه چون بریم دین بچین زلف ای بت
غبار غم چه نمایم بتا ببین زنار
شیب ذقن غبغبش چین بچین
چین جبین بیش ز غبغب ببین
تقطیع: مفتعلن مفتلعن فاعلات
قافیه: مردف بردف مفرد
بحر: سریع مطوی موقوف
صنعت: منقوط
مرا که جان نکند تازه غیر غمزه تو
نه میسزد که کنم جایت ای صنم دل تار
یقین که جان رودم هر زمان ز حال از آنک
تویی میانه جان لحظه لحظه ای خونخوار
جان کند تازه غمزه جانان
میسزد جای وی میانه جان
تقطیع: فاعلاتن مفاعلن فعلان
قافیه: مردف بردف مفرد
بحر: خفیف مسدس، عروض: مخبون اصلم مسبغ، ضرب: مقصور
صنعت: رقطا
شکار لا غرم اصلا نبینیم قیمت
که نامدست به پیش تو عالمش مقدار
هزار یوسف کنعان برت چو چیزی نیست
که میخرد به پشیزی مرا درین بازار
اصلا نبینی ما را بچیزی
کامد به پیشت عالم پشیزی
تقطیع: فعلن فعولن فعلن فعولن
قافیه: مطلق مردف بردف
بحر: متقارب اثلم
صنعت: خیفا
خیال روی تو تا بسته اند بر چه نسق
که جان نیافته شمعی نظیر آن رخسار
اگر چه وجه تو در خورد ز دست چرخ رقم
کشیده نیک برو بیقلم خطت زنگار
تویی که هر که بزیب و جمال جز تو بود
نه پیش حسن تو او راست نیم ذره و قار
مگر زدست تو شیرین دهن بود که مدام
رخش چو صورت چین عالمیست بر دیوار
تا بر چه نسق وجه تو زد چرخ رقم
کان شمع نظر کشیده نیکو بقلم
هرگز بجمال جز تو دستش ندهد
آراستنی چو صورت چین عالم
تقطیع: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل
قافیه : مقید مجرد
بحر: هزج اخرب مکفوف مجبوب
صنعت: مصراع اول حرفی منقوط و حرفی غیر منقوط، ثانی دو، ثالث سه، رابع
چهارشنبه ایا جلیس موافق و زید باد بهار
چو غنچه کاسه می گیر و روی در چمن آر
قیامتست دگر طرف باغ و کشت چمن
کسی که خیمه بصحرا نزد کسش مشمار
بیار باده که بر ذهن هر چه پنهانست
بیک دو دور عیانست از صفای عقار
ساقیا، بهار آمد قاش کن چه پنهانست
غنچه که میگرید نرگسی که خندانست
تقطیع: فاعلن مفاعیلن فاعلن مفاعیلان
قافیه: مطلق بردف و خروج
بحر: هزج مثمن جزوی اشتر و جزوی سالم، عروض و ضرب مسبغ
صنعت تشبیه کنایه- مراعات نظیر
از آن گذر گه باغست همچو خلد اکنون
که باد روح فزایست همچو جان به گذار
لوای گل که مخلد بود اگر نه بود
که جان برد ز جفای وی و ستیزه خار
وزید بوی بهشت و قصور ماست ز هوش
نه وقت صبر و حضورست و گوشه ایهشیار
باغست چو خلد اکنون خلد ارنه قصورستش
بادست چو جان گر جان پیوسته حضورستش
تقطیع: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن
قافیه: مطلق بردف و خروج و مزید
بحر: هزج مثمن جزوی اخرب و جزوی سالم
صنعت: تشبیه مشروط
خبر چو یافته زلف شب از بنفشه دگر
چنین بروی شبست از چه جعد تیره شعار
طریق دلبریش بین که ساختست ز مشک
بنفشه دامی و انداختست مشک تتار
با زلف شب بنفشه شبه ساختستمش
نی نی شبست تیره بنشناختستمش
تقطیع: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
قافیه: مطلق بردف و خروج و مزید و نایره
بحر: مضارع اخرب مکفوف محذوف
صنعت: تشبیه تفضیل
بنور گل چو دل روشنان بود گلشن
چو گلشنش دل شوریده روشنست انار
چو دل روشن بود گلشن
چو گلشن دل شود روشن
تقطیع: مفاعیلن مفاعیلن
قافیه: لزوم مالایلزم
بحر: هزج مربع
صنعت: تشبیه عکس
اهلی شیرازی : قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر
بخش ۴ - دایره تدویر
وصال تا بشبش بر در تو کیست مگر
تنی که جز بسر سر تواند این رفتار
خسارت از چه خورم هرگز این سزاست ز عقل
چه خود هنر پی نشو و نماست در این کار
ولی نبود شکر در خور تو بازم ده
که هستم از طلبت زار و تو از آن بیزار
اگر ز شاخ شکر گفته ام بهست رواست
به خون جگر، حق آنم گهر رواست نثار
تابش ببر در تو رخساره خور- هرگز نه سزاست
نی گنج زبر سر تو این تاج هنر- بی نشو و نماست
نبود شکر خور تو بر شاخ شکر- گفتم بتو راست
هستم طلب زر توزان خون جگر- حقا که رواست
تقطیع: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل
قافیه: مقید مجرد، مستزاد: مطلق بخروج
بحر: هزج اخرب مجبوب مقبوض، مستزاد: مفعول فعول
صنعت: مرکب مدور
اهلی شیرازی : قصیدهٔ دوم در مدح سلطان یعقوب
بخش ۲ - قصیده مصنوع ثانی در مدح سلطان یعقوب
هوای جنت کویت نسیم عنبر بار
فدای نکهت مویت شمیم مشک تتار
ندیده گلشن عالم چو سرو بالایت
نبوده در چمن حسن چون تو گل رخسار
هوای جنت کویت نسیم عالم بالا
فدای نکهت مویت شمیم پرچم حورا
تقطیع: مفاعلن فعلاتن ۲ بار- مفاعیلن ۴ بار
قافیه: مقید مجرد
بحر: مجتث مخبون- هزج مثمن سالم
صنعت: ترصیع- ذو بحرین
رسید بار غمی بر دلم که شد از جان
بآرزوی تو ای شاه حسن صبر و قرار
برد گرانی غم جان زنار خوبان چند
پی شکست بتان تو سنت بمیدان آر
عجب بود که کند در جهان حدیث از غیر
دلی که در دو جهان جز تو نیستش دلدار
باری دلم دارد گران از ناز خوبان در جهان
باری تو ایشاه بتان توسن بمیدان در جهان
تقطیع: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلان
قافیه: مردف بردف مفرد
بحر: رجز مثمن مذال
صنعت: تجنیس تام- ذوقافتین- سجع- ایهام
همی فشاند اگر گرد عنبرین زلفت
نمی نشاند از آن گرد بر دل گلزار
دمی که موی معنبر حجاب روی تو نیست
جمال روی تو گل خوار میکند چون خار
هزار سنبل پرچین گدای کاکل دان
هزار حسن پری خوشه چین خود انگار
میفشاند گرد عنبر زلف عنبر بار پرچین
مینشاند گرد گلزار جماعت خار پرچین
تقطیع: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلییان
قافیه: مردف بردف مفرد نوعی دیگر
بحر: رمل مثمن مسبغ
صنعت: تجنیس مرکب
نیاورم نفسی زد ز دست غم بی تو
نیاورم بکسی نکته راندازین اسرار
روا مدار که با من جفا کند گردون
گرش چه جز ستم و جور نیست گردون کار
نیارم نفس زد ز بیداد گردون
نیارم کسی گر انیس است و گردون
تقطیع: فعولن فعلون فعلون فعولان
قافیه: مردف بردف مفرد نوعی دیگر
بحر: متقارب مثمن مسبغ
صنعت: تجنیس ناقص- تضمین المزدوج
پری چو نیست بکوی تو رخصتش ایماه
عجب که بر درت ای شاه من بیایم بار
رسید ناله من بر فلک ز غم ای مه
بجز ملک نبرد ره کسی بدین گفتار
ولی نتافته ام سر ز عشق تو هرگز
که من نیافته ام چون تو در دو عالم یار
چون رخت ماه من بر فلک مه نتافت
بر درت شاه من جز ملک ره نیافت
تقطیع: فاعلن فاعلن فاعلن فاعلان
قافیه: مردف بردف مرکب نوعی دیگر
بحر: متدارک مذال
صنعت: تجنیس خطی- تضمین المزدوج- ذوالقوافی
رخ تو با رغم از دل مرا چو دور نساخت
تنم که کم زغباریست چون کشد این بار
یکی که خامه صفت سر زخط عشق بتافت
ز غم نگشت نزار و نشد ز محنت زار
کسی که نام ترا راز نامه دل خواند
بغیر نام تو اسمی نمیکند تکرار
خام دلم چو خامه تا نام ترا از نامه خواند
تن ز غبار بار غم گشت نزار و زار ماند
تقطیع: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن
قافیه: مردف بردف مفرد نوع دیگر
بحر: رجز مطوی مخبون
صنعت: تجنیس زاید مکررا
ریا کرامت شیخست و شید بیخودیش
خوشان ز جام ابد نیست صورت دیوار
اگر چه غیر شناسد که یار مستان کیست
که داند آنکه جمال تو چیست جز خمار
شیخست و شید خود چه شناسد که یار کیست
شان جماد نیست که داند جمال چیست
تقطیع: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات
قافیه: مردف بردف مرکب نوع دیگر
بحر: مضارع اخرب مکفوف مقصور
صنعت: تجنیس مطرف
منم که کنج غمت جستم از دل بی بخت
دلم بکند بسی جان ولی ندید آثار
یقین بود که جفا مدعی بجانم کرد
که مانده است چو فرهاد دست من از کار
کنج غمت جست دل بخت بد آمد بجنگ
کند بسی جان ولی ماند چو فرهاد دنگ
تقطیع: مفتعلن فاعلات مفتعلن فاعلات
قافیه: مقید بحرف قید
بحر: منسرح مطوی موقوف
صنعت: قلب کل
شنید گوش دلم چون کلام دلکش تو
نشد ز شوق تو دیگر بزهد و تقوی یار
درآمدی تو به گفت و شنید و سالک شهر
به خویش نامد اگر بود مالک دینار
کلام دلکشت بشنید سالک
نشد دیگر بزهد خویش مالک
تقطیع: مفاعیلن مفاعیلن فعولن
قافیه: مقید بتاسیس و دخیل
بحر: هزج مسدس محذوف
صنعت: قلب مجنح
کلام روح فزای تو در کمال هنر
صفای روی تو صافی تر از گهر بسیار
هزار رشک برد از حلاوتت شکر
هزار خار خورد از طراوتت گلنار
کلام روح فزای تو در کمال حلاوت
صفای روی تو صافی تر از گهر بطراوت
تقطیع: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن
قافیه: مقید بتاسیس و دخیل
بحر: مجتث مخبون
صنعت: قلب بعض
ظریف و نازک و رعنا و چابکی ایسرو
نیاورد دگر ایام خوشتر از تو نگار
لبت که آب خضر ریزد از سخن گویی
قرار میبرد و بی وفاییش بقرار
سرم بپای تو هر سو فتاده و زتن جان
اگر چو ناله برآید روان عجیب مدار
ناز او سرها بریزد زیر پا هر سو از آن
ناورد یارا رقیب و بیقرار آید روان
تقطیع: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
قافیه: مردف بردف مفرد
بحر: رمل مثمن مقصور
صنعت: مقلوب مستوی
لب تو نامه درد منست و خط بروی
فغان که دایم از آن درد داردم افکار
طبیب ما دهنت چون دوا نمی سازد
تنم ز درد تو دلخسته ماند و جان بیمار
نامه درد منت مادام یاد
دایما دام تنم درد همان
تقطیع: فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
قافیه: ...
بحر: رمل مسدس مقصور
صنعت: مقلوب مستوی نوعی دیگر
نه بر فروخته مه بی رخت چراغ دلم
نه جان سوخته از دیدن تو برخوردار
تویی که شاه غمت بسکه با تطاول زیست
مرا بسوخت دو چشمت بصد تغافل زار
بفروخت مه رخت دلم غم بتطاول
جان سوخت مرا سخت دو چشمت بتغافل
تقطیع: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن
قافیه: مقید بتاسیس و دخیل نوعی دیگر
بحر: هزج اخرب مکفوف محذوف
صنعت: اشتقاق
شبی که در دلم آرام نیست بی دردت
دوای درد من آورده جام جم کردار
چو درد ع شق تو آورده رو بمن از مهر
نکرده ام دل خود را ز درد و غم تیمار
در دل آرام درد درد آورد
داد آرام داده دل را درد
تقطیع: فاعلاتن مفاعلن فعلان
قافیه: مقید بحرف قید
بحر: خفیف مسدس مخبون اصلم مسبغ
صنعت: مقطوع، غیر منقوط
و گر به پیش تن شب نشین تو بنشینی
کنیش تابش تب شعله زن بتن بی نار
پیش تن شب نشین تو بنشین
نیش تبش تبش بتن بین
پیشتنشتنشبنشینتبنشیننیشتبشتبشبتنبین
تقطیع: مفعول مفاعلن مفاعیل
قافیه: مردف بردف
بحر: هزج اخرب مقبوض مقصور
صنعت: موصل منشاری منقوط
و گر خرم قد تو نماید ایمه خوش
زمین ز قد تو چون سایه طوبی آردبار
دلی که بیمه تو مونس جهانش نیست
نهد بخط تو سر و ز خط امان بیزار
خد تو مایه خوبی مه تو مونس جانی
قد تو سایه طوبی خط تو سرخط مانی
مه تو مونس جانی خد تو مایه خوبی
خط تو سر خط مانی قد تو سایه طوبی
تقطیع و بحر: هزج سالم: مفاعیلن ۴ بار، مجتث مخبون: مفاعلن فعلاتن ۲ بار، رملمخبون: فعلاتن ۴ بار، رجز مطوی: مفتعلن ۴ بار، رمل سالم: فاعلاتن ۴ بار
قافیه: معروف و مجهول و نیز موصول بدو حرف
صنعت: ملون به پنج بحر- طرد و عکس
اهلی شیرازی : قصیدهٔ دوم در مدح سلطان یعقوب
بخش ۳ - دایره
اگر چه شوخ من از دیدن منت رنجست
مرنج جان من از مشتری درین بازار
نه خضر خط تو بخشد ز رحمتم آبی
نه من کنم غم دل از حجاب خود اظهار
شوخ من از دیدن من رخ متاب
جان من از مشرب من کن حجاب
تقطیع: مفتعلن مفتعلن فاعلات
قافیه: مردف بردف مفرد
بحر: سریع مطوی
صنعت: رقطا
بدیر از آن رخ سرخ آذری فروزانست
که بت بسوخته و آتش گرفته در زنار
ورای کشتن خود آرزو نکرد دلم
که عاشقانه سر و پای کرده است ایثار
دگر نظیر منت همدمی نبندد نقش
مکن تو حکم غضب گر بدین کنم اصرار
یقین و عالم پر فتنه نیست اینهمه تیز
مهل حبیب من این خسته را توهم بس خوار
آن رخ رخ آذری و زان رخ آذر
بت سوخت گرفت عاشق سر پی سر
ظنت همه نقش علم فنت همه تیز
محکم غضبی مصلح بختت همسر
تقطیع: مفعول مفاعلن مفاعیلن فع
بحر: هزج اخرب ابتر
قافیه: مصرع اول مقطوع، ثانی موصول بدو حرف، ثالث سه حرف، رابع بچهار حرف
صنعت: مصرع اول حرفی منقوط و حرفی غیرمنقوط، ثانی دو منقوط دو غیر منقوط ثالث سه، رابع چهار منقوط چهار غیر منقوط
مگر ز شوق تو خیزم بسر چو دود که من
بسوی دوست نیایم مگر بدین هنجار
رهم کجاست زخونی که ریزد از دل و چشم
بجانب تو که پا در گلم ز گریه زار
ز شوقت ز بس خون که ریزد دلم
بسویت نیایم که پا در گلم
تقطیع: فعولن فعلون فعولن فعل
قافیه: مطلق مجرد
بحر: متقارب محذوف
صنعت: سجع متوازی
به صد هزار حریف از برات در جنگم
بصد هزار ضعیف از هوای تو غمخوار
نه درد درد چو من میچشند سر بازان
نه آه سرد چو من میکشند هم اغیار
صد حریف از برات درد درد میچشند
صد ضعیف از هوات آه سرد میکشند
تقطیع: فاعلات فاعلات فاعلات فاعلات
قافیه: مردف بردف مفرد
بحر: رمل مکفوف مقصور
صنعت: سجع متوازن
گلی و لاله رخی لیک به ز سر و قدت
مهی و سر و قدی لیک به ز لاله عذار
یکی که شکل تو دیدست و قامتت داند
که خود روا نبود نسبتت بسرو و چنار
لاله رخی لیک به ز سرو قدستت
سر و قدی لیک به ز لاله خدستت
تقطیع: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع
قافیه: مطلق بخروج و مزید
بحر: منسرح مطوی منحور
صنعت: تاکید المدح بما یشبه الذم
نه من که چرخ سگ و بنده تا نشد پیشت
بدین طلب قدم آخر نزد بصفه بار
خوشست مست شراب طرب لبت ز قدح
که هستمت چو سگ و بنده تا بروز شمار
اگر تنم نه ز دست غمت بجان بودی
نمی شد از ستمت کار دل برو دشوار
سگ و بنده تا نشد ستمت بطلب قدم نزد ستمت
بطلب قدم نزد ستمت سگ و بنده تا نشد ستمت
تقطیع: متفاعلن متفاعلن متفاعلن متفاعلن
قافیه: مطلق بخروج و مزید و نایره
بحر: کامل مثمن
صنعت: طرد العکس
تکبر از دل ما طالبان مجو حاصل
که جان محرم ما قابلیست عشق شعار
مدار اینهمه جان غمین مدام به درد
که هست جام غمین بیرخت بهمزده کار
از آن دلم ز تو زارست و تن چونال مدام
که دانم آن شرف، این دل تمام عیار
قد تو شاخ گل و جان زار مانده حزین
چو اهل دین بیقین گوشه گیر از آن رفتار
به بندگی تو تا روز و شب زیم دارم
چو بندگان لقب از دولتت سعادت یار
کردم طلب حاصل این جان غمین- دارد دل زار
جانم حرم قابل عشقست چنین- برهمزده کار
تن چون الم مشکل جان مانده حزین- تا روز شمار
دانم شرف این دل اهلی بیقین- از دولت یار
تقطیع: مفعول مفاعیل مفاعیل فعول- مستزاد: مفعول فعول
بحر: هزج اخرب مکفوف اهتم- مستزاد: اخرب اهتم
قافیه: مردف بردف مفرد قافیه ثانی مجرد
صنعت: مرکب مدور موشح
اهلی شیرازی : قصیدهٔ دوم در مدح سلطان یعقوب
بخش ۱۱ - از ابیات مصنوعه این غزل بیرون میآید
ای حسن تو آفت درونها
وی تنگدل از تو سینه ما
رخت دل و دین ببردی از من
ای گلرخ شوخ سر و بالا
دیدم گل آنجمالی جایی
رفتم ز قرار خویش آنجا
بی حسن توام چنین جگر ریش
جز تیر تو مرهمی مبادا
دست و دل عیش نیست با من
بی آنرخ و خواب نیز شبها
گاهی که شوم ز روی تو شاد
از روی تو جان شود توانا
چون یافت نشان قرب اهلی
گردید نیازمند اشیا
این بیت ازین غزل بیرون میآید و بدو نوع میتوان خواند عربی و فارسی
نفسی و بالی کان قرینی
چنین ترانی تا کی چنانی(کذا)
از توشیح اول ابیات قصیده این قطعه بر میخیزد مع آمین یا رب العالمین
هنر بعهد هنر پروری گرامی شد
که ظل سلطنتش جاودان بود یارب
نگین خاتم اقبال تا دم محشر
بنام حضرت یعقوب خان بود یارب
همیشه سایه این آفتاب عالمگیر
زبهر نظم جهان در جهان بود یارب
امین یارب العالمین
اهلی شیرازی : قصیدهٔ سوم در مدح شاه اسماعیل
بخش ۲
هوای گلشن کویت نسیم باد بهار
گدیی خرمن مویت شمیم مشک تتار
مگر گشود در جان هوای آن سر کوی
که بوی عنبر سارا دمید از آن گلزار
هوای گلشن کویت نسیم کشور جانها
گدای خرمن مویت شمیم عنبر سارا
تقطیع: مفاعیلن ۴بار- مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن
قافیه: مجرد مقید
بحر: هزج سالم – مجتث مخبون
صنعت: ذوبحرین- ترصیع
یقین که عارض و روی تو در دل خوبی است
که هست عاشق خونین جگر ازو افکار
شدست گرد رخت زلف از شکن خرمن
بخوشه چین تو مشک ختن کند ایثار
هنوز در حد چین است جعد طره تو
که رفت تا حد چین زو نسیم عنبر بار
ای در حد خوبی رخت زلف از شکن در حد چین
خونین جگر از بوی تو مشک ختن تا حد چین
تقطیع: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفلان
قافیه: مردف بردف مفرد
بحر: رحز مثمن مذال
صنعت: ذوقافیتین- تجنیس تام
تویی که روز وصالم ز گریه زهر دهی
منم که خون خورم از آن دو لاله گون رخسار
اگر زکین کشدم غم گذار تا بکشد
تو جان دهی چو ببینیم یکنظر بردار
چو دیده ام برخت بیند و دعا خواند
بگو که چشم در آثار صنع بیچون دار
روز وصلم گریه هرگز کی گذارد دیده بی خون
کز دو رخسارت ببینم یکنظر در صنع بیچون
تقطیع: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلییان
قافیه: مردف بردف نوع دیگر
بحر: رمل مثمن مسبغ
صنعت: تجنیس خطی
مه وصال تو هر کس که یافت تا بابد
بصبر جسته و ما را کجاست صبر و قرار
نکو بمکر و بدستان کجا شود حالش
اگر وصال نیابد بدست این بیمار
وصالت که یابد بمکر و بدستان
بصبرست و ما را نیاید بدست آن
تقطیع: فعولن فعولن فعولن فعولان
قافیه: مردف بردف مفرد نوع دیگر
بحر: متقارب مسبغ
صنعت: تجنیس مرکب
عجب تر این که ترا هست صد چو من مجنون
که از وفا بدرد رخت هستیش صد بار
منم که عالمی از دردمندیم سوزند
تویی که بر تو دعا دردمند لیل و نهار
ای ترا همچو من عالمی دردمند
کز وفا بر رخت صد دعا دردمند
تقطیع: فاعلن فاعلن فاعلن فاعلان
قافیه: مقید بحرف قدی
بحر: متدارک مذال
صنعت: تجنیس ناقص
ربود نقش رخت هوش من چه گر در عشق
حریف نقد دو کون است عاشق دیدار
وجود من ز محبت از آن چو برق افروخت
که رنگ آن دورخ افروخت چهره چون گلنار
نقش رخ تو شمع محبت چو برفروخت
نقد دو کون عاشق یکرنگ او فروخت
تقطیع: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات
قافیه: مردف بردف مرکب
بحر: مضارع اخرب مکفوف مقصور
صنعت: تجنیس تام
زبسکه بوی تو آورده باد خاک رهش
ز شوق پای تو بوسید دل چو عاشق زار
نخورده باده بمستی شتافت در عشقت
کسی که پایه عشق از تو یافت مجنون وار
بوی تو آورد باد باده بمستی شتافت
پای تو بوسید دل پایه عشق از تو یافت
تقطیع: مفتعلن فاعلات مفتعلن فاعلات
قافیه: مردف بردف مرکب نوع دیگر
بحر: منسرح مطوی موقوف
صنعت: تجنیس زاید
دلم اگر همه شیرست بگذر از شمشیر
که خوار عاشق و غمخوارتست چون من خوار
کنون بعشق تو جیحون ز اشک خواهم ریخت
چو آب روی خود از گریه ریختم چو بحار
دل اگر شیرست از شمشیر عشقت چون گریخت
خوار غمخوارست چون من آبروی از گریه ریخت
تقطیع: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
قافیه: مردف بردف مرکب نوع دیگر
بحر: رمل مثمن مقصور
صنعت: تجنیس مکرر و مزدوج- اشتقاق
یقین بلاغ من آنگه بود درست که شعر
بیان حال نماید به کلک سحر شعار
بیان حسن تو هر چند راغبم نکنم
که شوق آمده غالب بعقل دعوی دار
بلاغ من که بود در بیان حسن تو راغب
بیان حال نماید که شوق آمده غالب
تقطیع: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن
قافیه: مقید بتاسیس و دخیل
بحر: مجتث مخبون
تقطیع: مقلوب کل مجنح
از آن بسوخته مجمر صفت دلم محنت
که مجرمم من مست از شکایت دلدار
شکایتم که تو میسوزی از تغافل نیست
چنانکه زلف تو کند از تطاولم بن و بار
مجمر صفت دل من میسوزی از تغافل
مجرم منم اگر چه زلفت کند تطاول
تقطیع: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن
قافیه: مقید بتاسیس و دخیل مضموم
بحر: مضارع جزوی اخرب جزوی سالم
صنعت: مقلوب بعض
دلم که ریش و جگر خون شدست از آن گرید
که شیر میشود از عشق دیده اش خونبار
رهین عشق دلم شد ز خنجر آهن
که سر نهاد بدامن مرا که آن بردار
ریش کردی دلم ز خنجر آهن
شیر از عشق سر نهاد بدامن
ریش کردی دلم زخنجر آهن
شیر از عشق سر نهاد بدامن
تقطیه: فاعلاتن مفاعلن فعلاتن- بیت ثانی- فاعلاتن مفاعلن فعلات
قافیه: مقید بتاسیس و دخیل مفتوح- ثانی خطی
بحر: خفیف مسدس مخبون صدر و ابتداء سالم- بیت ثانی- خفیف مخبون مقصور
صنعت: مقلوب کل- ذو وجهین هم در وزن هم در معنا
خراب گریه شدم آنچنان که دیده کنم
چو من که دیده جزاهای خویشتن بکنار
اگر چه زارتر از من کسی بدهر ندید
درونم اینهمه آه از چه دید آه از یار
دیده کنم زارتر از من که دید
دیده جزاها همه آه از چه دید
تقطیع: مفتعلن مفتعلن فاعلات
قافیه: مجرد مردف
بحر: سریع مطوی موقوف
صنعت: مقلوب مستوی- مصرع مصرع باژگونه توان خواند
مگر که همدم اهل نظر ز عین وقار
بشمع عارض تو تافت تا فزود انوار
یقین که از نظر التفات بخت امشب
رخ چو لاله ات آمد مه تمام عیار
همدم اهل التفات امشب
بشما تافت لاله آمد مه
تقطیع: فاعلاتن مفاعلن فعلن
قافیه: خطی
بحر: خفیف مسدس مخبون صدر سالم عروض اصلم
صنعت: مقلوب مستوی نوع دیگر که بیت تمام باژگونه توان خواند
دمید بر سمنت تا ز زلف و خط سنبل
مه من از شب زلفت نمود صبح قرار
برافکن از مه رخ پرده چاشت کن شامم
که بیشک آن مه رخ چاشت میکند شب تار
بسمن تاز زلف سنبل کاشت
مه من شب نموده بیشک چاشت
کاشت سنبل ز زلف تا بسمن
چاشت بیشک نمود شب مه من
تقطیع: فعلاتن مفاعلن فعلان- فعلاتن مفاعلن فعلن
قافیه: مردف بردف زاید نوع دیگر
بحر:خفیف مسدس مخبون اصلم مسبغ – ثانی:خفیف مسدس مخبون محذوف
صنعت: مقلوب مستوی نوع دیگر لفظا بلفظ بر آن صورت که نوشته شد
از آن که درد تو دل داد خواه هر در کرد
ز درد و داوری دل بحق برم زنهار
قبول درد توام داد پایه اقبال
دل مرا بدر آورد دردت از ادبار
درد دل داد و درد دردم داد
درد او دل در آورد در داد
تقطیع: فاعلانن مفاعلن فعلان
قافیه: مقید بردف مفرد
بحر: خفیف مسدس مخبون مسبغ صدر و ابتدا سالم
صنعت: مقطوع غیر منقوط
به پیشش ار بنشینی بشب نشینی تو
چه بیشیش که به بینی به پیش بینی کار
پیشش بنشین بشب نشینی
بیشیش به بین به پیش بینی
پیششبنشینبشبنشینی
بیشیشببینبپیشبینی
تقطیع: مفعول مفاعلن فعولن
قافیه: مطلق بر دف
بحر: هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف
صنعت: موصول منشاری منقوط
اگر چه دام بلایی گر آنکه بفریبی
همانست یاری اگر آن رقیب نیست دچار
دام بلایی کان فریبی
آنست یارا کان رقیبی(کذا)
تقطیع: مفتعلن فع مفتعلن فاع
قافیه: مطلق بردف- مجهول و معروف
بحر: منسرح مطوی منحور مجدوع
صنعت: محرر مقر و باللغتین عربی و فارسی
لب تو جان کسی جان من زغمزه شکافت
بیا خدنگ غمت بین نشسته تا سوفار
شدست جان مرا تاب لیک ناچارست
حریف ناوک پرتاب کیست جز ناچار
جان کجا غم ز کجا تاب کجا
یا خدنگ غم پرتاب کجا
تقطیع: فاعلاتن فعلاتن فعلن
قافیه: مقید بردف مفرد
بحر: رمل مسدس مخبون محذوف صدر و ابتدا سالم
صنعت: رقطا(یکحرف منقوط یکحرف غیر منقوط)
اگر نه آینه را گه گه ای پری بینی
دو عالم ارچه به بیزی نظیر چشم مدار
هزار ماه که محمل نشین شود پیشت
عجب که همسر از آن بینی ای فرشته وقار
هر گه به بینی محمل نشینیش
عالم به بیزی همسر نبینیش
تقطیع: فعلن فعولن فعلن فعولان
قافیه: مطلق بردف و خروج
بحر: متقارب اثلم
صنعت: خیفا(یک کلمه منقوط یک کلمه غیرمنقوط)
گدای در ز در ای آفتاب دور مساز
که تن بسوختش از حسرت این فقیر اطوار
لبان وصف دلم زان رخ چو آذریست (کذا)
که ثابت است بسی عاشق تو در اسرار
گر آنکه پیش همه نقش ملک چین گلهاست
گل جهان خشبی پیش لمعه ات انگار
وجود ماه فلک نیست غیر عکس تنت
چو فیض مهر تواش همسرست شد سیار
ای دزدی آب رز از آن رخ آذر
تن سوخت حریف طربت عاشق سر
پیش همه نقش ملک چین عکس تنت
گلها خشبی لمعه فیضش همسر
تقطیع: مفعول مفاعلن مفاعیلن فع
قافیه: مقید مجرد
بحر: هزج اخرب ابتربوزن رباعی
صنعت: مرکب الصنایع- رقطا- خیفا- مقطوع- موصول، مصراع اول: مقطوع حرفی منقوط حرفی غیر منقوط، مصرع دوم: موصول بدو حرف- دو حرف منقوط دو حرف غیر منقوط مصرع سوم و چهارم موصول بسه حرف و چهار حرف کلمه یی منقوط کلمه یی غیرمنقوط.مج
نشان باغ بهشت آن جمال و حاجب و زلف
لب تو ساقی جانبخش و کوثر ابرار
بگوهر آن خط سبز تو خاتم خوبی
قد تو سایه طوبی کشیده در رفتار
شب تو حاجب گوهر خط تو خاتم خوبی
لب تو ساقی کوثر قد تو سایه طوبی
خط تو خاتم خوبی شب تو حاجب گوهر
قد تو سایه طوبی لب تو ساقی کوثر
حاجب گوهر لب تو خاتم خوبی خط تو
ساقی کوثر لب تو سایه طوبی قد تو
تقطیع و بحر: مفاعیلن ۴ بار: هزج سالم- فاعلاتن ۴ بار: رمل سالم- مفتعلن ۴بار: رجز مطوی- مفاعلن فعلاتن ۲ بار: مجتث مخبون- فعلاتن ۴ بار: رمل مخبون
قافیه: اول مجهول معروف خطی- ثانی: مقید مجرد – ثالث : موصول بدو حرف
صنعت: طرد العکس- ملون به پنج بحر
از آن کشد همه این واله از تو داغ فراق
که نیست باده اش از نوش وصل نوشگوار
دمی که جرعه عشرت ز جام وصل کشم
کشد ز بخت بد آن چشم ره زنم بخمار
دمی ناله از داغ هجرت کشم
گهی باده از نوش وصلت چشم
تقطیع: فعولن فعولن فعولن فعل
قافیه: مقید مجرد
بحر: متقارب محذوف
صنعت: سجع متوازن
زصد نگار تو داری ز بی نیازی ننگ
ز صد هزار فقیرت به دلنوازی عار
فتاده سر و بپایت همین هنر دارد
که جان برای قدت میدهند سرو و چنار
صد نگار از نیاز سر بپات می نهند
صد هزار دلنواز جان برات می دهند
تقطیع: فاعلات فاعلات فاعلات فاعلات
قافیه: مطلق بخروج
بحر: رمثل مثمن مکفوف مقصور
صنعت: سجع متوازی
یقین که سیمتنی لیک آتشین لعی
یقین که غنچه لبی لیک شکرین گفتار
ضرورش از رخ چون یاسمین سیم تنست
دلی که از چمن دوستی است برخوردار
سیمتنی لیک رخ چو یاسمنستت
غنچه لبی لیک شکرین دهنستت
تقطیع: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع
قافیه: مطلق بخروج و مزدی
بحر: منسرح مطوی منحور
صنعت: تاکید المدح بما یشبه الذم
نشسته ام همه شب دل حزین براه ستم
لب از فغان چو سگان بازو چشم کرده چهار
چرا تو تابی از افغان رخ ار چو سگ نالم
که هستمت همه شب پاسبان من بیدار
ملول از همه غم کیست چون من بی بخت
حزین براه ستم کیست چون من غمخوار
همه شب حزین برهستمت بفغان چو سگ ز مهستمت
بفغان چو سگ ز مهستمت همه شب حزین برهستمت
تقطیع: متفاعلن ۴ بار
قافیه: مطلق بخروج و مزید و نایره
بحر: کامل مثمن
صنعت: طرد العکس
سرم فدای رهت مست من نظر کن باز
که باز عربده دارد دو نرگست دربار
عجب که عربده دارد غم تو بر دل و دین
غم تو غارت دین باشدش یقین کردار
اگر چه دارد اسیر غم تو آه و فغان
ببرد دین بیقین زلفت از وی ای عیار
درآمدی بدلم باز چون بت چینی
بجانم ای بت چین کرده یی کمین انبار
مستم نظر از عربده دارد بردین
از عربده دارد سر غوغا بیقین
دارد سر غوغا بدلم آن بت چین
بردین بیقین آن بت چین کرده کمین
تقطیع: مفعول مفاعیل مفاعیلن فاع
قافیه: مردف بردف
بحر: هزج اخرب مکفوف ازل
صنعت: مربع
تبیست در تن من گرم دلبرا قدمی
که دانم از قدمت وار هم ز تابش نار
ترا ز عین وفا خواستم من از ایزد
بیاوصدق و صفابین و خشم و کین بگذار
وجود من که نمودش بدولت شاه است
دلش زهمت شاه آتشی است قهر شرار
اگر زدیده من سیل خون رود چه عجب
که هستم از طلب درد ساغری افکار
نمیرود ز سرم ذوق راحت ایساقی
تو هم پر آب بقا کن قدح بنوش و مدار
بنوش جام عطای ازل ز رحمت شاه
گرت ز حضرت شاه است مستی ایهشیار
بینم کرم دلبر در عین وفا- از دولت شاه
دانم قدم رهبر با صدق و صفا- از همت شاه
دیدم سند سرور احسان و عطا- از رحمت شاه
هستم طلب ساغر پر آب بقا- ازحضرت شاه
تقطیع: مفعول مفاعلن مفاعیل فعل- مستزاد- مفعول فعول
بحر: هزج اخرب مقبوض مکفوف مجبوب- مستزاد: اخرب اهتم
قافیه: مقید مجرد- مستزاد مردف بردف در هر چهار مصراع
صنعت: مرکب مدور اختراع خاص