عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹۶
ای کز ستم تو راحتی می یابم
وز خون لبت ملاحتی می یابم
در گلشن حسن لاله زار رخ تو
بر هر جگری جراحتی می یابم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۰
ای گل گله تو پیش هر کس چکنم
بیهوده فغان ز چرخ اطلس چه کنم
من بلبلم و خزان هجران دیده
پیش تو فغان گر نکنم پس چکنم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۱
من غیر تو ای مایه راحت چکنم
بی لعل تو مرهم جراحت چکنم
بر مه نظر ای کان ملاحت چکنم
من مست ملامتم صباحت چکنم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۸
دل کو که حدیث دیگران گوش کنم
یا با دگری دست در آغوش کنم
لعل نمکین تو گرم یاد نکرد
من حق نمک کجا فراموش کنم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۹
از نرگس مخمور تو من مست دلم
وز زلف چو زنجیر تو پا بست دلم
تا بر گل وصلت نرسد دست امید
از خار غم تو بگسلد دست و دلم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۴
ایسرو قد لاله رخ غنچه دهن
یاقوت لب سنگدل سیم دقن
کس را چه وجود با وجود تو بود
قربان تو با دهر که هست، اول من
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۶
هر چند ز جور بخت نامقبل من
معشوقه مهربان شود قاتل من
باور نکنی که در دل غافل من
یک جو حذرست و الحذر از دل من
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۹
هرگز نکنی میل من ایعهد شکن
سنگ است دل تو ای بت سیم ذقن
من نرم چو موم کی کنم آندل سخت
این کار مقلب القلوب است نه من
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۷
ای برقع ماه زلف همچون شب تو
جان بر رخ آب خضر از غبغب تو
از رشک قد تو سرو و بر خاک نشست
در آب و عرق فتاد قند از لب تو
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۶۹
ایچشمه آفتاب با روی چو ماه
خورشید پرستان همه را در تو نگاه
بس چشم سیاه از انتظار تو سفید
بس روی سفید از غم عشق تو سیاه
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰۸
آن گل که بنازکی ندارد بدلی
بر دامن او مباد خار و خللی
روزی سوی من آید و روزی سوی غیر
هر روز برآید آفتاب از محلی
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۴
گر خاک رهش بدیده ام گل کردی
کی تخم امید میوه دل کردی
گر چرخ ز انجم نشدی دانه فشان
کی خرمن مهر و ماه حاصل کردی
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۶
آراسته آمد و چه آراستنی
دل خواست بعشوه و چه دل خواستنی
بنشست و شراب خورد و برخاست برقص
وه وه چه نشستی چه برخاستنی
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۸
ای باد به یک سخن دلم خوش کردی
زخم دل از آن عهدشکن خوش کردی
جان تازه شد از پیام آن شوخ مرا
خوش باد دلت که جان من خوش کردی
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۹
آنی که بحسن از مه و خورشید بهی
از غمزه کسی ز خنده جان بازدهی
گر میل چنین سرمه ز مژگان سازی
خاکت ندهد کسی که بر دیده کشی
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۲
گر وعده همیدهی و جان میسوزی
گاهم بکرشمه نهان میسوزی
شمعی تو و صد زبان چرب است ترا
القصه مرا بصد زبان میسوزی
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۴
گر زلف چو شست او قضا بگشادی
وین دانه خال بر لبش بنهادی
از شاخ بلند طوبی باغ بهشت
کی طایر جان بدام دل افتادی
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۱ - دوازده امام
آب حیوان خوش بود و ان لعل لب زان خوشترست
در صفا آن لعل فاش از جوهر جان خوشترست
محمد
درج آن در دهان شد جان ما، دل خار خورد
از حسد کان در ز صد لؤلؤی عمان خوشترست
علی
می خوشست اما باشک همچو مرجانم اگر
گوشه چشم افکند مرجانش از آن خوشترست
حسن
سنبل او خوشه افشانید وه کافتاد ازو
دانه یی بر دامنش کز در غلطان خوشترست
حسین
آن پریوش زلف بر دامان فرو افکنده است
سنبل است آنطره و سنبل بدامان خوشترست
علی
مغز جوی از آخر علم محبت پوست چیست؟
اینسخن ایدل ز علم صد سخندان خوشترست
محمد
محو شد خون دل آخر در دو چشم از برق وصل
گرچه از شمع جمالش دیده گریان خوشترست
جعفر
در جفا گر بیحدست آن چشم باری پیش ما
این جفا از صد هزاران لطف و احسان خوشترست
موسی
از تف دل جان بود در موی او سر سایه اش
پیش آن خورشید رخ کز ماه تابان خوشترست
علی
ایصبا خاری بیار از راه او کان خار ره
بر شکسته دل ز صد گلزار رضوان خوشترست
محمد
روز رحمت شد دگرگون ریخت از دامن چو در
قطرها کان هر یک از چشم در افشان خوشترست
علی
میخورد از دست غم چشمم بسی سیلی ز عشق
تا کند پنهان نظر چون عشق پنهان خوشترست
حسن
حسرت آنسرو بی پایان و چشم آخر ندید
نخل قد یار خود کز سروبستان خوشترست
محمد
پیش چشم آن ابرو ار محرابی آرد بر مدار
چشم ازو اهلی که این از کفر و ایمان خوشترست
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۳ - آتشی
دلم دور از تو هر شمعی که افروخت
عیان تا گشت آه آتشین سوخت
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۱۵ - پیری
بیزلف از شست بتان دلها پریشان دیده ام
چونماهی از بیگانگی هر یک گریزان دیده ام