عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۳
ای صید غمت هنوز صد عربده‌جوی
گفتم نشنیدی که ره عشق مپوی
قربان سرت شوم کنون اشک مریز
از نرگس مست سرمه ناز مشوی
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱
نخست عقل درین ره خراب کرد مرا
محبت آمد و پر آفتاب کرد مرا
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۶
زنده می‌گردم پس از مردن چو بر من بگذری
می‌شود بیدار چون برخفته افتد آفتاب
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۰
خاکستر منصور تو را باز توان سوخت
صد مرتبه زیباتر از آغاز توان سوخت
نامرد حریفی‌ست شکیب ارنه در این بزم
از شوق نیازی جگر ناز توان سوخت
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۳
غمهای مرده در دل ما زنده کرد هجر
گویا شب فراق تو روز قیامت است
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۸
باز هر شب دل به تنگ از ناله ‌زار خودست
سینه‌ام درمانده آه شرربار خودست
دوستان بر بستر مرگم خراب افکند باز
نرگس مستی که خود پیوسته بیمار خودست
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۹
منم که ناز تو آرایش دکان منست
منم که غمزه‌ات آتش‌زن روان منست
هزار بار به تیغ تغافلم کشتی
هنوز ناز تو سرگرم امتحان منست
حدیث شوق من ... سرایت ای قاصد
که در جهان زند آتش گر از زبان منست
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۲۸
غم عشقت به عالم درنگنجد
بلی این روح در پیکر نگنجد
شهید خنجر شوق تو چندان
به خود بالد که در محشر نگنجد
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۳۸
بی‌مروت نیست عشق ار دوست باشد بی‌وفا
روی شیرین در دل خسرو سوی فرهاد بود
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۴۲
هزار بار قسم خورده‌ام که نام تو را
به لب نیاورم اما قسم به نام تو بود
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۴۴
کو جنون تا هر نفس در دل سراغی گم شود
سینه همچون موج در گرداب داغی گم شود
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۴۵
رمزی است خط دوست که چون بخت سرآید
آب سیه از چشمه خورشید برآید
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۴۶
چون ماهی ساحل طپد از آرزوی دل
زخمی که شهیدان تو را بر سپر آید
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۴۷
جذبه عشق بحدی‌ست میان من و یار
که اگر من نروم او به طلب می‌آید
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۴۸
نقش پایی به سر کوی تو دیدم مردم
که چرا غیر من آنجا دگری می‌آید
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۵۱
گر شوی نکهت‌شناس نکهت‌ گیسوی خویش
از گریبان گل و سنبل بدزدی بوی خویش
بهر خونریز دو عالم جنبش مویی بس‌ست
زحمت چین بی سبب مپسند بر ابروی خویش
نقد جان ناقص عیار و عشق مفلس تنگدست
وای اگر زلف تو خواهد قیمت یک موی خویش
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۷۱
روشنگری آینه دل کردیم
وآنگاه به روی تو مقابل کردیم
عکس رخ تو جدا نگشت از رخ تو
ما بیهده سعیهای باطل کردیم
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۷۷
شهید عشق تو را راه کعبه مقصود
کسی نشان ندهد جز سر بریده او
میرداماد : غزلیات
شمارهٔ ۴
چشم خراج عشق ستد خون ناب را
معزول ساخت عامل دیوان خواب را
من جان حلال کردم اگر خود کند قبول
سلطان درد عشق تو ملک خراب را
ساقی میار باده کزین جام آتشین
ترسم جگر پر آبله گردد شراب را
ای کوثر مراد ندانم که چون کنم
گر بازگیری از من مستسقی آب را
شب کی رسد به صبح که اشراق از غمت
گل کرد ز آب دیده ره آفتاب را
میرداماد : غزلیات
شمارهٔ ۵
سوز غم تو کرد قضا سرنوشت ما
ای در غم تو شعله آتش بهشت ما
این ابر ناوک تو همانابه سینه داشت
کالماس جای سبزه بر آمد ز کشت ما
دوزخ به پشت گرمی ایام هجر تو
خویشی گرفت با گل و آب سرشت ما
زاهد به عشق کوش که محراب صومعه
افتد به سجده پیش زمین کنشت ما
اشراق بوی باده ملائک برد ز هوش
جائی اگر نهند بنائی ز خشت ما