عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۴۷
دل را نفسی زمهر تو نگزیرد
جز مهر تو جانم زجهان نپذیرد
من زنده بدان شدم که پیشت میرم
پیشم میراد آنک نه پیشت میرد
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۵۸
با یار بگفتم به زبانی که مراست
کز آرزوی روی تو جانم برخاست
گفتا که قدم ز آرزو بیرون نه
کاین کار به آرزو نمی آید راست
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۲۱
صد بار بگفتم این دل سوخته را
کآبی برزن آتش افروخته را
نشنید و به باد خاکساری برداد
این جانِ به صد خون دل اندوخته را
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۲
ای دل چو غم عشق برای من و تُست
سر بر خط او نه که سزای من و تُست
تو چاشنی درد نداری ورنه
یک دم غم یار خون بهای من و تُست
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۵
عشق تو مقیم دل شوریدهٔ ماست
شکل خوش تو مجاور دیدهٔ ماست
سودات به هر بهای ارزندهٔ ماست
هرچ از تو به ما رسد پسندیدهٔ ماست
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۶
پا بر سر نه که عشقبازی این است
چاره بگذار چاره سازی این است
شهوت بازی کار خر و گاو بود
خود را در باز عشقبازی این است
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۰
در عشق تو هستی جهان حاصل ماست
اشکال جهان زقصّهٔ مشکل ماست
هردم که یقین............................
بی شک که د.......................است
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۷
آن کس که حریف عشق باید پیوست
دایم زشراب بیخودی باشد مست
گر زانک دلت را سر ره رفتن هست
پا بر سر نفس خود نه و بردی دست
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۳۷
جز در دل و جان عاشقان جای تو نیست
واندر سر و عقل جز تمنّای تو نیست
گر سوختم از آتش سودات رواست
خامی است که در پختن سودای تو نیست
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۴۴
در عشق مرا زجان و تن نامی ماند
شد بسته زفان و زان سخن نامی ماند
دی من بودم که نام او می بردم
اکنون همه او شدم زمن نامی ماند
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۵۵
عاشق باید که او مشوش باشد
وز دیده و دل در آب و آتش باشد
ناخوش باشد زعاشقان معشوقی
معشوق که عاشقی کند خوش باشد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۶۸
با عشق هزار قصّه گفتیم و شنید
وز وصل به من شیفته بویی برسید
وین قصّهٔ غصّهٔ مرا با غم تو
تا آخر عمر آخری نیست پدید
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۸۴
زاول که مرا عشق نگارم بُر بود
همسایهٔ من زنالهٔ من نغنود
و اکنون کم شد ناله و عشقم افزود
آتش که همه گرفت کم گردد دود
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۸۸
در عشق تو دل را نبود هیچ فتور
از سایهٔ تست چشم جانم پرنور
در پای تو میرم به یقین آخر کار
در پای تو مرده به که از چشم تو دور
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۹۸
نامردم اگر عشق توَم هست هوس
یا هرگز گویم تو را که فریادم رس
خواهی به وصالم کُش و خواهی به فراق
من فارغم از هر دو جهان عشق تو بس
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۰۸
من مستم و نامت به زبان می گویم
معذورم اگر من هذیان می گویم
دانم نرسم به گفت در وصل تو لیک
با عشق توَم خوش است از آن می گویم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۱۰
از عشق تو جان را ز جسد نشناسم
با مهر تو نیک را ز بد نشناسم
مستغرق حسن تو چنانم کامروز
خود را ز تو و تو را ز خود نشناسم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۱۵
بی عشق تو من دو دیده برهم نزنم
جز با تو به جان تو که من دم نزنم
یک روز مبادا زتو با برگ دلم
کز آتش برگ در دو عالم نزنم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۲۰
تا جان دارم عشق تو را غمخوارم
بی جان غم عشق تو به کس نسپارم
فردا که قیامت آشکارا گردد
می آیم وزین خمار در سر دارم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۲۶
ما عشق تو را به جان و دل بخریدیم
وز بهر تو از جمله جهان ببُریدیم
ما را زملامت پس ازین باکی نیست
چون پردهٔ خود به دست خود بدریدیم