عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۷۸
بر آتش غم فتاده چون زلف توام
سر خیره بباد داده چون زلف توام
با آنکه ز خط برون نهادستی پای
سر بر خط تو نهاده چون زلف توام
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۷۹
در عشق تو تیره حال چون خال توأم
وز پشت خمیده زلف چون دال توام
باریک و دو تا نگون و نالان و ضعیف
در پای تو افتاده چو خلخال توأم
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۸۰
بی دیدن دوست دیدگانرا چکنم
بی جان جهان جان و جهان را چکنم
جانم ز برای وصل او می بایست
چون نیست امید وصل جانرا چکنم
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۸۱
من آتش دشمنان به باد انگارم
بر خاک ز تیغ آبگون خون بارم
یا سر چو سر زلف تو بر باد دهم
یا آب به روی کار خود باز آرم
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
گفتم ز چه چون بوصل مقدور شوم
ناگاه ز دیدار تو مهجور شوم
گفتا چو کمانی تو و من چون تیرم
چون جمله ترا شدم ز تو دور شوم
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۹۰
جز در سر زلف تو نیاساید جان
وندر تن من بی تو نمی پاید جان
گر سیم و زرم نماند جان دربازم
کز بهر چنین روز بگار آید جان
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۹۳
دل گر غم تو چنین خورد وای بر او
زین بیش کمین هجر مگشای بر او
خود گیر که دشمن توام دوست نیم
دشمن بچنین روز، ببخشای بر او
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۹۴
تا چند کشیم جور عالم من و تو
شادان همه بر حوصله در غم من و تو
یکشب خواهم نشسته خرم تو و من
چون زلف تو پیچان شده در هم من و تو
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۹۵
پیراهن و فوطه بر تن روشن تو
می رقص کند بناز گرد تن تو
گه دست گریبان زده در گردن تو
گه پای ترا بوسه دهد دامن تو
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۹۶
تا دست رهی گسست از دامن تو
تا دیده بریده گشت از دیدن تو
از زخم طپانچه ها که بربر زده ام
شد سینه من برنگ پیراهن تو
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۹۹
دوشم چه شبی بود ز دل تاب شده
وصل آمده و فراق را آب شده
تا روز مرا دو دست در گردن یار
لب بر لب او نهاده در خواب شده
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۰
نا یافته شهرخی ز وصلش ناگاه
شد سیم به پیلوار خرج آن ماه
بر دست گرفت کج روی چون فرزین
تا ز اسب پیاده ماندم همچون شاه
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۳
دلدار کمان دلبری کرد بزه
وافکند بگرد مه بر از مشک زره
در عهد خود و پشت من آورد شکست
بر کار من و زلف خودافکند گره
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۵
جانا تو چنین بجنگ با من زچه
گر دوست نئی رواست، دشمن زچه
بی هیچ سبب کشیده دامن را
در خون من سوخته خرمن زچه
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۹
بر زلف تو از گره نشان بایستی
وین چین در ابروت در آن بایستی
یا عهد تو چون قد تو بایستی راست
یا زلف شکسته چون زبان بایستی
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۰
در ساخته بر غم من دیگر جای
ز (آری مگر) ت تعمیه می باشد رای
در باقی کن باوی ور شگم منمای
بر جان من و جوانی خود بخشای
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۳
بی دیدن من جان جهانم چونی
بی من که مباد بی تو جانم چونی
در هجر تو از دو دیده خون میبارم
من بی تو چنینم تو ندانم چونی
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۷
گر روی چو مه ز من نهانی نکنی
وان بوالعجبی ها که تو دانی نکنی
دارم سر آنکه باقی عمر که هست
با تو بسر آرم ار گرانی نکنی
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۸
دی وعده خلاف آمد ازان آزردی
امروز عتاب و جنگ پیش آوردی
داری سر آنکه عذر را نپذیری
یا خود ز پی بهانه میگردی
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۹
تا چند دل آزاری و رخ برتابی
تا چند جفا نمودن و بیتابی
میگویمت این چنین مبارک نبود
وان روز مباد کاین سخن دریابی