عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۸۲
ای داده گلابرا خجالت خوی تو
مستم ز هوای لب همچون می تو
حقا که گرم دست دهد پی کنمش
جز سایه کسی را که بود در پی تو
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۸۳
تا حسن رخ تو گشت پیرایه تو
خورشید پناه داده با سایه تو
برسایه بالای تو رشکم باشد
من دور ز تو و سایه همسایه تو
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۸۴
ایخنده زنان بر مه انور رخ تو
وی غیرت آفتاب خاور رخ تو
در حشر که مشغولی هرکس بخودست
دزدیده مرا نظر بود بر رخ تو
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۸۸
روزی که نبد هیچ نشان من و تو
دادند به هم قرار جان من و تو
کامروز به جز میان تو با تن من
یک موی نگنجد به میان من تو
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۹۳
ایمهر رخ تو جای در دل کرده
چشمت مدد جادوی بابل کرده
آن رسته دندان چو درت گوئی
پروینست در آفتاب منزل کرده
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۹۴
آمد بر من زلف مشوش کرده
وز سنبل تر لاله منقش کرده
من بر سر آشتی و او بر سر جنگ
خود را ز شراب حسن سرخوش کرده
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۹۵
با عشق تو عقل را پریشانی به
بی وصل تو از عمر پشیمانی به
واندر عجبی ز حیرت ابن یمین
حیرت چو ز روی تست حیرانی به
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۹۷
ای ابروی چون کمان تو پیوسته
جان و دل من بتیر محنت خسته
در چشم من ار نه عکس خالت بودی
گشتی بسرشک از او سیاهی شسته
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۹۸
دلدار من آنحوروش امروز بگاه
آورد بگرمابه در آنروی چو ماه
نازک تن خود را که حریریست سفید
پوشید ز دیده ها بدانموی سیاه
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰۱
هر کو نظر افکند بر آن روی چو ماه
حیران و شد و میگفت که سبحان الله
جز عارض و روی دلفروز تو که دید
خورشید بزیر سایه طرف کلاه
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۰
ای خجلت ماه ختنی جان منی
وی غیرت سرو چمنی جان منی
خود را وتر اقیاس کردم با هم
نه دور ز من نه با منی جان منی
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۱
ای دور شب فراق آخر بسر آی
وی نوبت روز وصل یکبار در آی
گر عمر منی ایشب هجران بگذر
ور جان منی ای نفس صبح بر آی
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۷
آن بت که بود رخش بهارو باغی
بر چهره نهاد چشم زخمش داغی
آن داغ سیاه بر سپیدی رخش
چون بر گل تر نشسته دیدم زاغی
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۵
از درد دلم اکر خبر داشته ئی
زین به سوی حالم نظری داشته ئی
از بوی تو باز زندگی یافتمی
گر بر سر خاکم گذری داشته ئی
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۶
آمد ز چمن باد صبا مشکین بوی
و آورد بمن از سمن و نسرین بوی
نی نی غلطم بچین زلف تو گذشت
ورنی ز کجاست در چمن چندین بوی
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۸
از آبحیات سبزه انگیخته ئی
تا گرد بنفشه بر سمن بیخته ئی
همچون سرشانه شد دلم شاخ بشاخ
تا سرمه بر آئینه چرا ریخته ئی
ابن یمین فَرومَدی : معمیات
شمارهٔ ۹ - ایضاً
آن چیست که چون ابروی جانان باشد
قلب وی و مستویش یکسان باشد
در بحر ضمیر خویشتن شست انداز
کانچیز که در شست فتد آن باشد
ابن یمین فَرومَدی : اشعار عربی
شمارهٔ ٣٣ - ایضاً
لئن عشت و الایام اعطنی المنی
لقد خطت ذیلا شقه البین و الهجر
و ان مت فاعذرنی فیارب منیه
تراها ترابا لیس یذکرها الدهر
ابن یمین فَرومَدی : اشعار عربی
شمارهٔ ٣۴ - ترجمه
گر بمانیم زنده بر دوزیم
دامنی کز فراق چاک شده است
ور بمردیم عذر ما بپذیر
ای بسا آرزو که خاک شده است
ابن یمین فَرومَدی : اشعار عربی
شمارهٔ ۶٧ - ملمع
اذا عانقت للتودیع سلمی
غدات البین بین الاصدقاء
تولت کالا جانب ثم قالت
چه بودی گر نبودی آشنائی