عبارات مورد جستجو در ۳۴۴۱ گوهر پیدا شد:
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۰
در وادی عشق، مرد می‌باید، مرد
زین لاشه‌سواران چه برآرد دل گرد
شوری و ز خویش رفتنی در کارست
این راه به پای عقل نتوان طی کرد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۴
تا مهر توام به سینه مستور بود
ظلمت ز فضای خاطرم دور بود
دل روشنی‌ام ز عشق باشد، آری
ویرانه ز آفتاب معمور بود
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۰
کی عشق برون از دل پر خون آید؟
... نشسته چون رود، چون آید
معنی نکند ز جای خود نقل مکان
هرچند که از کلام بیرون آید
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۶
ای خواهش عشقت آرزوی همه کس
پرواز کند سوی تو عنقا و مگس
مرغان همه نزدیک به دام آمده‌اند
تا بخت به نام که زند فال قفس
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۹
با عشق، ز دل نهفته رازی دارم
پنهان ز نظر، دیده بازی دارم
در جلوه، دو عالمم نیاید به نظر
خوش آینه عکس گدازی دارم
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸۹
هرچند نواسنج قدیم چمنم
یا تازه به معنی و به صورت کهنم
از پختگی‌ام مگو، که آب است هنوز
چون میوه خام، استخوان در بدنم
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۹
عقل آمد و دل در اضطراب است همان
بی عشق، خردمند خراب است همان
هرچند که ابر، کشت را در کارست
محتاج به فیض آفتاب است همان
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۱
آن صفحه که بایدش سراپا شستن
بر میل تو بسته، شستن و ناشستن
زایل نشود عشق که از معشوق است
نتوان خط موج را به دریا شستن
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۰
زلفی شده قید من، نه زنجیرست این
در دل مژه‌ای خلیده کی تیرست این
دیوانه عشق را نصیحت گویی؟
ای عقل، فنا شوی، چه تدبیرست این
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۲
عمری ز پی دوست نمودم تک و دو
عقلم به هزار جانب انداخت جلو
عشق آمد و هنگامه دیگر سر کرد
آن معرکه برشکست ای عقل برو
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۶
عشقت که به شعله راه پروانه زده
اول آتش در من دیوانه زده
سودای تو در دلم تعلق نگذاشت
این دزد، ره قافله در خانه زده
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۶۲
در عشق، چه دل‌هاست کباب از شعله
سرگرمی عشق برده تاب از شعله
تمکین ز دل است و بی‌قراری از عشق
آرام ز شمع و اضطراب از شعله
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۹۴
از عشق بگو مقاله‌ای گر داری
در دل مگذار ناله‌ای گر داری
آهنگ نواخانی بلبل رسدت
چون دفتر گل، رساله‌ای گر داری
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۹۶
ای عشق، چه بر سرم ز افسون آری
هر رنگ بری دلم، دگر گون آری
از رد و قبول تو کس آگاه نشد
کاین خون‌شده را چرا بری، چون آری
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۱
از عشق که نیست در جهانش بدلی
صد فرد چو غنچه است در هر بغلی
بگذر ز سر صلاح و تقوی در عشق
این راه به سر نبرد هر کور و شلی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۸
حیرت‌زده را چه غم ز سرگردانی
از بی‌برگی چه باک و بی‌سامانی
از محنت هجر و لذت وصل، دلم
آسود، که آسوده شود حیرانی
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۲۲
الهی در سر گریستنی دارم دراز، ندانم از حسرت گریم یا از ناز، گریستن از حسرت بهر یتیم و گریستن شمع بهر ناز، از ناز گریستن چون بود این قصه ایست دراز.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۷۲
الهی در سر آب دارم، در دل آتش، در باطن ناز دارم، در باطن خواهش در دریایی نشستم که آنرا کران نیست، بجان من دردیست که آنرا درمان نیست، دیدهٔ من بر چیزی آید که وصف آن بزبان نیست.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۲۸
الهی پیوسته در گفت و گویم، تا وا ننمایی در جست و جویم از بیقراری در میدان بیطاقتی می پویم، در میان کارم اما نمی پویم.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۲۵۴
الهی! شادی نمی شناختم می پنداشتم که شادم، اکنون مرا چه شادی که شادی شناسی را به باد دادم.