عبارات مورد جستجو در ۷۹۷۷ گوهر پیدا شد:
شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۳۰۴
ای تاج فرق شاه فلک خاک پای تو
وی پادشاه صورت و معنی گدای تو
مقصود از آفرینش عالم توئی و بس
ای جسم و جان ، دنیی وعقبی فدای تو
آئینهٔ صفات الهی و عارفان
بینند آن صفات به نور صفای تو
خلوتسرای نقش خیال تو چشم ماست
غیر تو نیست لایق خلوتسرای تو
بیگانه از خدای نباشد به هیچ روی
هر عاشقی که هست چو ما آشنای تو
تو نور آفتاب وجودی و کاینات
مانند ذره رقص کنان در هوای تو
دل دارد از بلای تو ذوق خوشی مدام
صد جان فدای ذوق خوشی مبتلای تو
ای جان انس و جان ، دل ما جایگاه تست
هرگز نداشتیم کسی را به جای تو
روح القدس که سرور ملک ملایکست
آمد به زیر سایهٔ فر همای تو
گر هست طاعت دگری روزه و نماز
حمد خداست طاعت ما و ثنای تو
سید سریر سلطنش عرش اعظم است
تا بار یافت در حرم کبریای تو
وی پادشاه صورت و معنی گدای تو
مقصود از آفرینش عالم توئی و بس
ای جسم و جان ، دنیی وعقبی فدای تو
آئینهٔ صفات الهی و عارفان
بینند آن صفات به نور صفای تو
خلوتسرای نقش خیال تو چشم ماست
غیر تو نیست لایق خلوتسرای تو
بیگانه از خدای نباشد به هیچ روی
هر عاشقی که هست چو ما آشنای تو
تو نور آفتاب وجودی و کاینات
مانند ذره رقص کنان در هوای تو
دل دارد از بلای تو ذوق خوشی مدام
صد جان فدای ذوق خوشی مبتلای تو
ای جان انس و جان ، دل ما جایگاه تست
هرگز نداشتیم کسی را به جای تو
روح القدس که سرور ملک ملایکست
آمد به زیر سایهٔ فر همای تو
گر هست طاعت دگری روزه و نماز
حمد خداست طاعت ما و ثنای تو
سید سریر سلطنش عرش اعظم است
تا بار یافت در حرم کبریای تو
شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۳۴۳
عالم منور است به نور جمال او
داریم ما کمال ولی از کمال او
نقش خیال اوست که بر دیده رو نمود
در خواب دیده ایم از آن رو خیال او
آب حیات ماست که نوشند تشنگان
سرچشمهٔ خوشی بود آب زلال او
رندیم و لاابالی و نوشیم می مدام
نه بادهٔ حرام شراب حلال او
هر زنده ای که جان عزیزش ازو بود
جاوید باشد او و نباشد زوال او
مستی که اصل او بُود از کوی می فروش
جاوید باشد او و نباشد زوال او
سید یکیست در دو جهان مثل او کجاست
هرگز ندیده دیدهٔ مردم مثال او
داریم ما کمال ولی از کمال او
نقش خیال اوست که بر دیده رو نمود
در خواب دیده ایم از آن رو خیال او
آب حیات ماست که نوشند تشنگان
سرچشمهٔ خوشی بود آب زلال او
رندیم و لاابالی و نوشیم می مدام
نه بادهٔ حرام شراب حلال او
هر زنده ای که جان عزیزش ازو بود
جاوید باشد او و نباشد زوال او
مستی که اصل او بُود از کوی می فروش
جاوید باشد او و نباشد زوال او
سید یکیست در دو جهان مثل او کجاست
هرگز ندیده دیدهٔ مردم مثال او
شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۳۵۴
شاهبازی چو نعمت الله کو
دلنوازی چو نعمت الله کو
دل خلقی تمام غارت کرد
ترکتازی چو نعمت الله کو
در همه بارگاه محمودی
یک ایازی چو نعمت الله کو
ساز عالم به ذوق خوش بنواخت
کارسازی چو نعمت الله کو
در همه کائنات گردیدیم
پاکبازی چو نعمت الله کو
رند سرمست نو نیاز بسیست
نو نیازی چو نعمت الله کو
سر نهاده به پای سید خود
سرفرازی چو نعمت الله کو
دلنوازی چو نعمت الله کو
دل خلقی تمام غارت کرد
ترکتازی چو نعمت الله کو
در همه بارگاه محمودی
یک ایازی چو نعمت الله کو
ساز عالم به ذوق خوش بنواخت
کارسازی چو نعمت الله کو
در همه کائنات گردیدیم
پاکبازی چو نعمت الله کو
رند سرمست نو نیاز بسیست
نو نیازی چو نعمت الله کو
سر نهاده به پای سید خود
سرفرازی چو نعمت الله کو
شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۱۰
به نور دیده دیدم نور دیده
چنان نور و چنین دیده که دیده
ببین آئینهٔ گیتی نمایش
به اسم اعظم او را آفریده
ندیده دیدهٔ ما غیر رویش
چنین نور از خدا ما را رسیده
سعادت بین که سلطان دو عالم
غلامی از دو عالم بر گزیده
منور شد دو چشم ما از آن نور
نظر فرما به نور او که دیده
تمام بلبلان سرمست گشته
نسیمی از گلستانش وزیده
به ما انعام داده نعمت الله
همه عالم به نعمت پروریده
چنان نور و چنین دیده که دیده
ببین آئینهٔ گیتی نمایش
به اسم اعظم او را آفریده
ندیده دیدهٔ ما غیر رویش
چنین نور از خدا ما را رسیده
سعادت بین که سلطان دو عالم
غلامی از دو عالم بر گزیده
منور شد دو چشم ما از آن نور
نظر فرما به نور او که دیده
تمام بلبلان سرمست گشته
نسیمی از گلستانش وزیده
به ما انعام داده نعمت الله
همه عالم به نعمت پروریده
شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۳۷
شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۲۰
درآمد از درم خوش پادشاهی
که دیده این چنین شاهی چو ماهی
همه ارواح پاکان در رکابش
به شوکت پادشاهی با سپاهی
نهادم سر به پایش بوسه دادم
ندارم غیر لطفش عذرخواهی
به حمدالله که از لطف اللهی
مرا آمد چنین پشت و پناهی
به غیر او نکردم هیچ میلی
وگر کردم از او دارم گناهی
نشستم بر در میخانه سرمست
نباشد این چنین جائی و جاهی
طریق نعمت الله راه عشق است
چه خوش راهی و همراه به راهی
که دیده این چنین شاهی چو ماهی
همه ارواح پاکان در رکابش
به شوکت پادشاهی با سپاهی
نهادم سر به پایش بوسه دادم
ندارم غیر لطفش عذرخواهی
به حمدالله که از لطف اللهی
مرا آمد چنین پشت و پناهی
به غیر او نکردم هیچ میلی
وگر کردم از او دارم گناهی
نشستم بر در میخانه سرمست
نباشد این چنین جائی و جاهی
طریق نعمت الله راه عشق است
چه خوش راهی و همراه به راهی
شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۲۴
شاه نعمتالله ولی : ترجیعات
ترجیع اول
تا لوای حیدری بر طارم خضرا زدند
کوس غرّش بر فراز عالم اعلا زدند
تا که در خلوت سرای لی مع الله شد مقیم
ساکنان درگهش زان دم ز او ادنی زدند
جود او مفتاح موجودات کردند آنگهی
قفل حیرت بر زبان نطق هر گویا زدند
سرفرازان در هوای خاک پایش همچو ما
از سر همت قدم بر تارک دنیا زدند
پادشاهان از برای حشمت شاهنشهی
سکهٔ دولت به نامش بر سر زرها زدند
عارفان تا نکته ای خواندند از اسرار او
طعنها بر گفته های بوعلی سینا زدند
لَمعه ای از آفتاب ذوالفقارش شد پدید
عارفان تمثال نورش بر ید بیضا زدند
حکم فرمانش بنام انّما کرده نشان
ابلغ توقیع آل آلش از طه زدند
مقصد و مقصود عالم اوست و ابن عم او
این ندا روز ازل در گوش جان ما زدند
نفس خیر المرسلین است آن ولی کردگار
لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
نور چشم عالمش خوانم علی مرتضی
محرم راز رسول و ابن عم مصطفی
گوهر دریای عرفان بحر و علم کان وجود
رهنمون رهروان و پیشوای اتقیا
هادئی کز نسل او مهدی هویدا می شود
شاید ار گویند او را اهل حق نور هدی
از ولای او ولایت یافته هر کو ولیست
رو موالی شو که این است اعتقاد اولیا
دوستدار خاندان باش و محب اهلبیت
تابع دین محمد باش و از بهر خدا
نیست مؤمن هر که دارد با علی یک مو خلاف
یار مؤمن شو چو ما و تابع آل عبا
از محبت آفتابی بر دل ما تافته
می نماید نور او آئینهٔ گیتی نما
نفس خیر المرسلین است آن ولی کردگار
لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
مسند ملک ولایت درحقیقت آن اوست
در حریم عصمتش روح القدس دربان اوست
هر کسی از گنج سلطانی عطائی یافته
نقد گنج کنت کنزأ نزد سید آن اوست
حق تعالی وصف او فرمود در قرآن تمام
هفت هیکل هر که خواند آیتی در شأن اوست
حاکم او در ولایت اولیا او را مرید
شاه عالم خوانمش هر کو علی سلطان اوست
یافته حکم ولایت از خدا و مصطفی
هر چه هست از جزء و کل پیوسته در فرمان اوست
روح اعظم جان عالم عقل کل از جان و دل
در امامت این امام انس و جان جانان اوست
گرچه عالم از عطای نعمت الله منعمند
نعمت الله نعمت شایسته از احسان اوست
نفس خیر المرسلین است آن ولی کردگار
لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
کوس غرّش بر فراز عالم اعلا زدند
تا که در خلوت سرای لی مع الله شد مقیم
ساکنان درگهش زان دم ز او ادنی زدند
جود او مفتاح موجودات کردند آنگهی
قفل حیرت بر زبان نطق هر گویا زدند
سرفرازان در هوای خاک پایش همچو ما
از سر همت قدم بر تارک دنیا زدند
پادشاهان از برای حشمت شاهنشهی
سکهٔ دولت به نامش بر سر زرها زدند
عارفان تا نکته ای خواندند از اسرار او
طعنها بر گفته های بوعلی سینا زدند
لَمعه ای از آفتاب ذوالفقارش شد پدید
عارفان تمثال نورش بر ید بیضا زدند
حکم فرمانش بنام انّما کرده نشان
ابلغ توقیع آل آلش از طه زدند
مقصد و مقصود عالم اوست و ابن عم او
این ندا روز ازل در گوش جان ما زدند
نفس خیر المرسلین است آن ولی کردگار
لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
نور چشم عالمش خوانم علی مرتضی
محرم راز رسول و ابن عم مصطفی
گوهر دریای عرفان بحر و علم کان وجود
رهنمون رهروان و پیشوای اتقیا
هادئی کز نسل او مهدی هویدا می شود
شاید ار گویند او را اهل حق نور هدی
از ولای او ولایت یافته هر کو ولیست
رو موالی شو که این است اعتقاد اولیا
دوستدار خاندان باش و محب اهلبیت
تابع دین محمد باش و از بهر خدا
نیست مؤمن هر که دارد با علی یک مو خلاف
یار مؤمن شو چو ما و تابع آل عبا
از محبت آفتابی بر دل ما تافته
می نماید نور او آئینهٔ گیتی نما
نفس خیر المرسلین است آن ولی کردگار
لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
مسند ملک ولایت درحقیقت آن اوست
در حریم عصمتش روح القدس دربان اوست
هر کسی از گنج سلطانی عطائی یافته
نقد گنج کنت کنزأ نزد سید آن اوست
حق تعالی وصف او فرمود در قرآن تمام
هفت هیکل هر که خواند آیتی در شأن اوست
حاکم او در ولایت اولیا او را مرید
شاه عالم خوانمش هر کو علی سلطان اوست
یافته حکم ولایت از خدا و مصطفی
هر چه هست از جزء و کل پیوسته در فرمان اوست
روح اعظم جان عالم عقل کل از جان و دل
در امامت این امام انس و جان جانان اوست
گرچه عالم از عطای نعمت الله منعمند
نعمت الله نعمت شایسته از احسان اوست
نفس خیر المرسلین است آن ولی کردگار
لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
شاه نعمتالله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۳۹
شاه نعمتالله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۱۱۵
شاه نعمتالله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷
شاه نعمتالله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۸
شاه نعمتالله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۵
شاه نعمتالله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۷
شاه نعمتالله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۹
شاه نعمتالله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۹
شاه نعمتالله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۲۷
شاه نعمتالله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۲۰
شاه نعمتالله ولی : دوبیتیها
دوبیتی شمارهٔ ۸۱
شاه نعمتالله ولی : دوبیتیها
دوبیتی شمارهٔ ۹۰