عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۹۹ - الاسرار
کو دل که بگوید نفسی اسرارش
کو گوش که بشنود دمی گفتارش
معشوقه جمال می نماید شب و روز
کو دیده که تا برخورد از دیدارش
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۰۳ - الاسرار
در دل سخنت چو جان نگه می دارم
خون می خورم و زبان نگه می دارم
با دل سخن وصل تو می گویم از آن
جان را به اومید آن نگه می دارم
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۱۵ - القضا و القدر
از قرب بعید شوق باید بودن
پیوسته ملازم تو شاید بودن
لکن به خلاف آنچ رفته است قلم
از دست من و تو برنیاید بودن
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۳۴ - الخوف
بی روی تو خونابه چکاند چشمم
کاری به جز از گریه نداند چشمم
می ترسم از آنک حسرت دیدارت
در چشم بماند و نماند چشمم
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۴۵ - الخوف
هرگز به وصال چون تو یاری برسم
بیرون زغمت به هیچ کاری برسم
زین سان که منم میان دریای فراق
هرگز بینی تا به کناری برسم
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۴۷ - الخوف
ماییم درِ هیچ صوابی نزده
با تو نفسی به هیچ بابی نزده
ترسم که به خاک در شوم باد به دست
بر آتش سودای تو آبی نزده
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۵۰ - الرجاء
بنیاد دل ما غم تو ویران کرد
ما را هوس عشق تو سرگردان کرد
زآنجا که تویی مگر که لطفی بکنی
پیداست کز اینجا که منم چه توان کرد
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۶۲ - الرجاء
تا چند به هجر تو مشوش باشم
در دست هوای تو بر آتش باشم
گیرم که وصال تو میسّر نشود
آخر به امید ساعتی خوش باشم
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۲۷ - العبودیة
می دان که اگر او دمی آن تو شود
کار دل تو به کام جان تو شود
خود را باشی تو را به خود باز هلد
او را شو تا او همه آن تو شود
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۵۲ - الطریقة
هر دل شده ای چهره به خون می شوید
هر غمزده ای ترانه ای می گوید
در هر راهی که رهروی می پوید
چون نیک نگه کنم تو را می جوید
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۵۵ - الطریقة
سودای توم سر به جهان اندر داد
نه مست و نه هشیار و نه غمگین و نه شاد
سر در سر سودای تو خواهم کردن
صد چون سر من فدای سودای تو باد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۵۹ - الطریقة
دل در هوس تو چون بجنباند سر
با باد هوای تو کرا ماند سر
گر هر نفسی سری بخواهند از من
خاکش بر سر هرک بگرداند سر
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۶۲ - الطریقة
خیزم در دلدار زنم بوک دبو
خود را به درش در افکنم بوک دبو
من خود دانم که او قبولم نکند
با این همه جانی بکنم بوک دبو
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۷۵ - الحقیقة
از کوی و مکان گذشت آب و گل ما
وز وصف و بیان گذشت حال دل ما
ما را زقبول و [ردّ کس] باکی نیست
چون دلبر ما همره و هم منزل ما
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۸۲ - الحقیقة
این مردمک دیده سحرگه برخاست
برخاست صَلای عاشقان از چپ و راست
گفتم که تیمم کنم از خاک درش
دل گفت که غسل کن کنار دریاست
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱۰۴ - الحقیقة
ای در دل من مهر تمنّا همه تو
وای در سر من مایهٔ سودا همه تو
چندانک به روی کار خود می نگرم
امروز همه تویی و فردا همه تو
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱۱۶ - الحج
تا روی توم قبله شد ای جان و جهان
از قبله خبر ندارم، از کعبه نشان
بی روی تو رو به کعبه کردن نتوان
کان کعبهٔ صورت است و این قبلهٔ جان
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۵
ای دل به غم فراق رایی می زن
بر چنگ امید او نوایی می زن
زنهار هزیمت مشو ار خسته شوی
افتاده و خسته دست و پایی می زن
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۰
ای تن همه وصل کار سازی است مخسب
وز یار همه بنده نوازی است مخسب
هان تا تو به جهد دیده برهم نزنی
جان یافته ای چه جای بازی است مخسب
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۳
هستم به وصالِ دوست دلشاد امشب
وز غصّهٔ هجر گشته آزاد امشب
با یار نشسته و به دل می گویم
یا رب که کلید صبح گم باد امشب