عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴
هر لحظه جمال دوست دیدن چه خوش است
زان لب سخن بوسه شنیدن چه خوش است
بربوی وصال او دل و جان مرا
دامن ز همه جهان کشیدن چه خوش است
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵
تاجی ز خیال وصل تو در سرماست
پیراهن درد هجر تو در برماست
از لوح رخت حروف عالم خوانم
مرآت رخ توزان سبب دفتر ماست
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹
از نور تجلی تو عالم پیداست
ذرات جهان ز مهر رویت شیداست
چشمی که بنور معرفت روشن شد
بیند که جمال تو بعالم پیداست
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴
نور رخت از ظلمت زلفت پیداست
لیکن نظر چنین نصیب داناست
عارف ز جهان بروی تو می نگرد
برکوری آنکه دیده اش ناپیداست
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶
تا مهر جمال تو هویدا شده است
از پرتو او دو کون پیدا شده است
تا دیده برخسار تو بینا شده است
جان و خردم ز دیده شیدا شده است
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸
از پرتو روی تو جهان روشن شد
جانم ز نسیم زلف تو گلشن شد
چون شاهد حسن در عدم منزل کرد
میخانه هر دو عالمش مسکن شد
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱
ای دلبر شوخ بیوفائی تا چند
در هجر تو جان به بی نوائی تا چند
آخر بود این که جان بوصل تو رسد
این دل بغم و درد جدائی تا چند
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳
لعل لب تو از می ناب اولیتر
دندان تو از در خوشاب اولیتر
در خورد دلم بجز لب لعل تو نیست
زان رو که شراب با کباب اولیتر
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴
ای حسن تو از روی بتان کرده ظهور
روی تو بپرده جهان شد مستور
زهاد ز درد هجر تو رنجورند
عشاق ز باده وصالت مخمور
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸
هر لحظه رخت بحسن دیگر بینم
هر دم به لطافتش فزونتر بینم
هرجا بصفت بیش و کمش گر بینم
نتوان که جمال تو مکرر بینم
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲
در بادیه عشق تو سرگردانم
بی رهبر و زاد و بی سروسامانم
از دست غم فراق ما را برهان
در بزم وصال خویشتن بنشانم
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷
روی تو ز مرآت جهان می بینم
حسنت ز همه جهان عیان می بینم
از غیرت اگر پرده برو افکندی
در پرده کون ترا نهان می بینم
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲
در پرتوحسن دلبری حیرانم
کز مهر رخش چو ذره سرگردانم
از جور و جفای یار بی مهر و وفا
درمانده بدام درد بی درمانم
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴
گفتی چو غمت رسد ترا غمخوارم
شادت کنم و بغم دگر نگذارم
اکنون که ز پا فتادم از درد فراق
بردست وصال جان ما بردارم
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۵۸
جانا ز جهان جمال تو می بینم
از باغ جهان گل وصالت چینم
دایم ز جهان مرا چو مشهود توئی
در مرتبه شهود بی تلوینم
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱
جز عشق تو نیست در جهان حاصل من
جز درد و غمت مباد اندر دل من
در ملک طرب خانه طلب می کردم
جز برسر کوی غم نشد منزل من
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۶۳
زان دم که شدیم آشنای غم تو
بیگانه ز خویشم از جفای غم تو
با عشق تو عهد ماچو محکم بودست
کردیم جهان و جان فدای غم تو
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۶۶
ای روی ترا جمله جهان آئینه
در مملکت هستی تو مائی نه
حسن تو که از روی بتان مرئی شد
رای تو بدی و دیگری رائی نه
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۶۹
ما را بجهان نیست بجز یک هوسی
کایی و به پیش ما نشینی نفسی
لعل لب خود بپرسشی بگشائی
گوئی که بگو تو از کجائی چه کسی؟
اسیری لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۷۰
ای دیده همیشه طالب دیداری
دانم همه دم هوای وصلش داری
دلبر چو میان جان و دل گشت مقیم
او را ز چه رو تو دور می اندازی