عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۰
گیرم که چو گل همه نکویی با تست
چون بلبل راه خوبگویی با تست
چون آینه خوی عیب جویی با تست
چه سود که شیمت دورویی با تست
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۰
غم خوردن این جهان فانی هوسست
از هستی ما به نیستی یک نفسست
نیکویی کن اگر ترا دست رسست
کین عالم یادگار بسیار کسست
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۲
آن روز که بیش با من او را کینست
بیشش بر من کرامت تمکینست
گویم به زبان نخواهمش گر دینست
شوخیست که می کنم چه جای اینست
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۰
گویند که راستی چو زر کانیست
سرمایهٔ عز و دولت و آسانیست
گر راست به هر چه راستست ارزانیست
من راستم آخر این چه سرگردانیست
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۲
اندر عقب دکان قصاب گویست
و آنجا ز سر غرقه به خونش گرویست
از خون شدن دل که می‌اندیشد
آنجا که هزار خون ناحق به جویست
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۲
آتش در زن ز کبریا در کویت
تا ره نبرد هیچ فضولی سویت
آن روی نکو ز ما بپوش از مویت
زیرا که به ما دریغ باشد رویت
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۱
از کبر چو من طبع تو بگریخته باد
با خلق چو تو خلق من آمیخته باد
دشمنت چو من به گردن آویخته باد
یا همچو من آب روی او ریخته باد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۵
گه جفت صلاح باشم و یار خرد
گه اهل فساد و با بدان داد و ستد
باید بد و نیک نیک ور نه بد بد
زین بیش دف و داریه نتوانم زد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۶
من چون تو نیابم تو چو من یابی صد
پس چون کنمت بگفت هر ناکس زد
کودک نیم این مایه شناسم بخرد
پای از سر و آب از آتش و نیک از بد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۵
منگر تو بدانکه ذوفنون آید مرد
در عهد وفا نگر که چون آید مرد
از عهدهٔ عهد اگر برون آید مرد
از هر چه گمان بری فزون آید مرد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۶
رو گرد سراپردهٔ اسرار مگرد
شوخی چکنی که نیستی مرد نبرد
مردی باید زهر دو عالم شده فرد
کو درد به جای آب و نان داند خورد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۹
هر کو به جهان راه قلندر گیرد
باید که دل از کون و مکان برگیرد
در راه قلندری مهیا باید
آلودگی جهان نه در برگیرد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۲
گبری که گرسنه شد به نانی ارزد
سگ زان تو شد به استخوانی ارزد
اظهار نهانی به جهانی ارزد
آسایش زندگی به جانی ارزد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۴
ای آنکه برت مردم بد، دد باشد
وز نیکی تو یک هنرت صد باشد
دانی تو و آنکه چون تو بخرد باشد
گر مردم نیک بد کند بد باشد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۲
نارفته به کوی صدق در گامی چند
ننشسته به پیش خاصی و عامی چند
بد کرده همه نام نکو نامی چند
برکرده ز طامات الف لامی چند
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۷
آنها که درین حدیث آویخته‌اند
بسیار ز دیده خون دل ریخته‌اند
بس فتنه که هر شبی برانگیخته‌اند
آنگاه به حیلت از تو بگریخته‌اند
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۴
زن، زن ز وفا شود ز زیور نشود
سر، سر ز وفا شود ز افسر نشود
بی‌گوهر گوهری ز گوهر نشود
سگ را سگی از قلاده کمتر نشود
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۸
هرگز دل من به آشکارا و به راز
با مردم بی خرد نباشد دمساز
من یار عیار خواهم و خاک انداز
کورا نشود ز عالمی دیده فراز
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۷
آسیمه سران بی‌نواییم هنوز
با شهوتها و با هواییم هنوز
زین هر دو پی هم بگراییم هنوز
از دوست بدین سبب جداییم هنوز
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۱۰
درد دلم از طبیب بیهوده مپرس
رنج تنم از حریف آسوده مپرس
نالودهٔ پاک را از آلوده مپرس
در بوده همی نگر ز نابوده مپرس