عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۷
در عشق تو دور از دل خرم ماییم
همصحبت درد و همدم غم ماییم
گر وصل ترا بخلق عالم بخشند
محروم ترین خلق عالم ماییم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۲
عمری همه صحبت که و مه دیدم
بس دلبری عاشقان واله دیدم
این یافتم از جهان که هر چیز که هست
ذوق طلب از یافتنش به دیدم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴۵
هرگز نشود حسن چنین خوار که من
بلبل نشود ز گل چنین زار که من
هر موی تنم بسته زنار و بتی است
کافر نشود چنین گرفتار که من
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۶
گفتی غرضت ز بندگی چیست بگو
درویشی و کهنه ژندگی چیست بگو
عشق تو حیات و زندگی می بخشد
خوشتر ز حیات و زندگی چیست بگو
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۸
ما را همه دم هوای یاریست ز نو
سرمستی عشق گلعذاریست ز نو
با موی سفید دل جوانیم زعشق
ای موی سفید تو بهاریست ز نو
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۶۰
آن دل که نگشته ام دمی خرم ازو
هر روز به تازه دیده ام صد غم ازو
خشنود نه من ازو نه او نیز ز من
بیزار شدست دل ز من، من هم ازو
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۶۷
آن گل که بود رخش گلستان همه
وز دیدن او تازه بود جان همه
گر گفت رقیب وصل او حق منست
نومید مشو که حق بود زان همه
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۶۸
در عشق زبونی از زبردستی به
درویشی و نیستی ز صد هستی به
ما أهل غمیم و خنده و گریه ما
از خنده عیش و گریه مستی به
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷۰
عشق تو بلای عقل و دین است همه
از ما همه مهر و با تو کین است همه
هر چند دل آزرده شویم از ستمت
دل با تو خوشست و فتنه این است همه
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۸۷
اهلی تو گهی قبول جانان گردی
کاشفته صفت گرد بیابان گردی
بگریز چو گرد باد از صحبت خلق
زان پیش که از جمع پریشان گردی
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰۶
پروانه صفت اهلی اگر سوخته یی
زانست که بر شمع نظر دوخته یی
در آتش خویش اگر بسوزی خاموش
کین آتش جانسوز خود افروخته ییی
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰۷
گر بر عدم و وجود عالم نفسی
میبود بقدر غیرتم دسترسی
میسوختم آیینه هستی همه را
تا صورت خوب او نمیدید کسی
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰۹
خوش آنکه گشاد چشم و دل سوی کسی
آشفته دل است از غم موی کسی
چون نیست گزیرش ز غمی هر که بود
باری غم دل به شادی روی کسی
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۰
عاشق شوی آنزمان که تن خاک کنی
نقش بت پرست از دورن پاک کنی
عاشق نشوی بدانکه چون لاله مست
داغب بنهی و جامه یی چاک کنی
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۵
جان در غم یوسف چو زلیخا نکنی
یعقوب صفت نه مرد بیت الحزنی
در معرکه عشق چه نامند ترا
کاندر صف عشاق نه مردی نه زنی
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۶
آراسته آمد و چه آراستنی
دل خواست بعشوه و چه دل خواستنی
بنشست و شراب خورد و برخاست برقص
وه وه چه نشستی چه برخاستنی
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۲
گر وعده همیدهی و جان میسوزی
گاهم بکرشمه نهان میسوزی
شمعی تو و صد زبان چرب است ترا
القصه مرا بصد زبان میسوزی
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۳۱
آنگل که بود به حسن شمع چگلی
سر وی نزند چو او سر از آب و گلی
هر چند که صد هزار دل سوخته است
یارب نرسد بخرمنش دود دلی
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۶ - الله وردی
یار عاشق کشته لیکن کشته در خاک مزار
لوحش الله ورد گشته در هوای روی یار
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۸ - اصیل
ساقیا بشکند صراحی تن
لب لعلت اگر بیابم من