عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۱
خاک قدم تو نافه چین ارزد
خاشاک رهت سنبل و نسرین ارزد
شیرین سخنی و زیر لب مگویی
تلخی که هزار جان شیرین ارزد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۴
آنی که حسد مه از صفای تو برد
گل پیرهن صبر برای تو درد
چون ذره که جوشد بهوا داری مهر
مرغ دل خلق در هوای تو پرد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۸
هر که سگ تست بر دری ننشیند
غیر از تو بهیچ دلبری ننشیند
هر روز چو بلبل نسراید به گلی
هر لحظه بشاخ دیگری ننشیند
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۳
طاوس اگر بجلوه پر باز کند
ور کبک خرامیش بصد ناز کند
ما را بشکار این و آن دل نکشد
مرغ دل ما شکار شهباز کند
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۵
هر دل که درو مهر کسی ریش کند
از پرتو عشق روشنی پیشه کند
گر سخت تر از سنگ بود آتش عشق
بگدازد و صافی ترش از شیشه کند
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۷
در هودج عشق عقل واپس نرسد
از عقل کسی بچرخ اطلس نرسد
خاصیت عشق جذبه کاه رباست
بی جاذبه عشق باو کس نرسد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۸
گاهم ره بتخانه نکو میآید
گاهم ز در تو های و هو میآید
در مشرب من کعبه و بتخانه یکیست
تا مرغ دلم کجا فرو میآید
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۹
دل کز تو پریچهره مشوش باشد
افغان نکند گر چه در آتش باشد
گر گفت سگ تو ام مگو او سگ کیست
شاید که دلی بدانقدر خوش باشد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۰
کس نیست که کشته ایماه نشد
روشن بتو غیر ناله و آه نشد
بس عاشق خسته هم که آهی بکشد
جان داد و زمردنش کس آگاه نشد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۱
دل آینه دار ترک و تاجیک بود
زشت است اگر آینه تاریک بود
در عشق بهر موی تو راهیست ولی
هر ره که روی صراط باریک بود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۳
هر کو غم آنسرو سرافراز خرید
از سروقدان دگر کجا ناز خرید
حسنش غم گلرخان بشست از دل من
عشقش ز هزار غم مرا باز خرید
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۴
گر کشته شویم بر تو باری نرسد
بر دامن همت تو خاری نرسد
گر خاک شود جمله ذرات جهان
بر خاطر خورشید غباری نرسد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۶
هرگز دلم از عشق پشیمان نشود
با آنکه دمی ز عشق شادان نشود
تا نقش بتان به تخته هستی هست
این کافر دل سیه مسلمان نشود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۹
ایسرو سهی هر که هوای تو کند
باید که تحمل جفای تو کند
چون آمده یی بر سر بیمار فراق
چندان بنشین که جان فدای تو کند
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۰
در بحر غم تو عالمی جان دادند
وز خون جگر خجلت عمان دادند
ابروی تو سرنگون کند کشتی عمر
زان مردم دیده دل به طوفان دادند
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۲
عشقت که زغم رشته جانم گسلد
هرگز نفسی بحال خویشم نهلد
هر چند که سر بسر جهان خار غمست
خاری ندمد که در دل من نخلد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۶
در عشق اساس چاره کردن نبود
کس سیریش از نظاره کردن نبود
در بحر غم تو دست و پا چند زنم
چون چاره بجز کناره کردن نبود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۱
می باده فروش داد و زر میطلبد
معشوقه نشست و جان و سر میطلبد
برخیز که کام دل ز معشوقه و می
هر چند که میدهی دگر میطلبد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۱
هر چیز که نوبهار و نوبر باشد
چون پیر شود ضعیف و لاغر باشد
اما می تلخ وعشق شیرین دهنان
هر چند کهن شود جوان تر باشد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۰
پروانه تر از شمع روشن طلبد
موسی ز چراغ نخل ایمن طلبد
نقد تو برون ز گنج دل نیست ولی
از دل طلبم من و دل از من طلبد