عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹
شیرین دهنی چون قندو لعلی چو نبات
گوی زنخی چو قطره ی آب حیات
گویند مبین و صبرکن در غم او
صبرم نبود که بشنوم این کلمات
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱
اهلی شب عشق آن دل افروز گذشت
روز غم ما نیز به صد سوز گذشت
مانند سفیدی و سیاهی در چشم
تا چشم به هم زدی شب و روز گذشت
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷
واقف ز شب سیاه این سوخته کیست
جز شمع سحر که دوش تا روز گریست
هر کس که شبی در آتش هجر تو زیست
دانست که سوز آتش دوزخ چیست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰
یاد تو حریف من دیوانه بس است
بزم طربم گوشه ویرانه بس است
ما مست تو ایم فارغ از باغ و گلیم
ما را گل رسوایی میخانه بس است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲
در ملک جهان حیات جاوید یکیست
در دور فلک ساغر جمشید یکیست
کس نسبت یار ما بخوبان نکند
خوبان همه ذره اند و خورشید یکیست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۷۰
عشق آب حیات و خضر فرح فالست
عشق آینه محول الاحوال است
گر جان نبود بشعق شاید بودن
من زنده بعشقم اینزمان چل سال است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۷۱
هر چند که صیت شعرم « ظ » آفاق شنفقت
کس گرد غمی به مهرم از چهره نرفت
هرگز دل من ز مهر کس شاد نشد
هرگز گل شادی من از کس نشکفت
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۷۲
عشق است که آرزوی جان همه اوست
عشق است که آشیان مرغ همه اوست
نه ترک نه فارسی نه هند و نه عرب
لیکن همه دان و همزبان همه اوست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۷۴
پروانه صفت سوز دلم پنهان است
کارم نه چو بلبل از غمت افغان است
ما را نه که در همان زبان نیست ولی
فریاد زدن نه شیوه مردان است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۷۶
ای گل که رخ ترا صفایی عجبست
از عشق منت نشو و نمایی عجبست
تا دل بهتر دادم شه خوبان شده یی
مرغ دل عاشقان همایی عجبست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۸۱
در وادی عشق کز صفت بیرونست
حال دل عاشقان چه پرسی خونست
در هر پس سنگ کشته صد کوهکن است
در هر بن خار مرده صد مجنونست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۸۴
آن بت که خراب او سامریست
او قبله ما بصورت ظاهریست
در سجده او مباش کاهل زنهار
کاندر ره عشق کاهلی کافریست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۹۰
گر روی بخاک مالیم عین وفاست
باید بهزار رو مرا عذر تو خواست
ناگه نکنی به چین پیشانی حمل
نقشی که ز خاشاک درت بر رخ ماست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۹۵
هر سوخته پخته کی بود در ره دوست
بس سوخته یی که خامی طبع در اوست
ای زاهد خشک عشوه مفروش که تو
ناپخته درون چو ناری و سوخته پوست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۰
بهتر ز کمال عشق جانپرور چیست
خوشتر ز جمال و طلعت دلبر چیست
عشق آتش موسی است و حسن آب خضر
زین آتش و آب در جهان خوشتر چیست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۲
عاشق که غمی در دل آگاه ویست
سوزی دگر اندر نفس و آه ویست
با ناخوشیم چو خاطر دوست خوشست
من نیز خوشم بهرچه دلخواه ویست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۰
هر چند که عاشقی دل افکارتر است
کار دل او ز عشق دشوار تر است
در جمجمه طریق عشق آنکه فتاد
هر چند که میرود گرفتار تر است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۵
ما صاف دلیم و کار دشمن دغلیست
هر بد که کند چاره ما کم محلیست
در مهر تو دشمنم رقیب از ازلست
مهر از ازلست و دشمنی هم ازلیست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۸
مجنون چه اگر تشنه بحسن لیلی است
لیلی بمثل قطره و مجنون سیلی است
یونس بدرون ماهی اندر صورت
ماهی بدرون یونس اندر معنی است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۸
هر تازه خطی که بهر زو با تو یکیست
دیویست بمعنی و بصورت ملکی است
این سبزه خط که خوانیش مهر گیا
فردانگری که این چه خار و خسکی است