هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و مهرورزی خود سخن می‌گوید و از بی‌خبری دیگران از حالش شکایت دارد. او خود را عاشقی بی‌غرض معرفی می‌کند که تمام وجودش سرشار از عشق است و به هیچ چیز جز معشوق نمی‌اندیشد. شاعر از نادیده گرفته شدنش می‌نالد و آرزو می‌کند که روزی معشوق به او توجه کند. او حتی در روز قیامت نیز از عشق معشوق سخن می‌گوید و وجودش را سرشار از وفا می‌داند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عرفانی و عاشقانه عمیق است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار می‌باشد. همچنین استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۸۵۷

ای بی خبر ز دردِ دلِ مهرپرورم
عیبم مکن که عاشقم آخر نه کافرم

چون غافلی ز عشق چه دانی که حال چیست
تو خویشتن پرستی و من عشق پرورم

صاحب‌نظر چو بنگرد انکار کی کند
در قامتِ خمیده و در گونهی زرم

نادیده رویِ دل بر او گویی گرفته اند
از عکسِ رویش آینه ای در برابرم

گشتم بر آستان درش همچو خاک پست
روزی مگر به سهو نهد پای بر سرم

سر در سرِ هواش کنم تا به رستخیز
با آبِ روز خاکِ لحد سر برآورم

گر بنگرند روزِ قیامت ز مهرِ دوست
بوی وفا دهد همه اجزایِ پیکرم

تا در وجودِ بی‌ غرضم عشق راه یافت
زان پس دگر به هستیِ خود باز ننگرم

بی دیده راهْ بینم و بی سر کلاه‌ْدار
بنشسته ی رونده و گنگِ سخنورم

نه نه نه حدِّ مرتبه ی چون منی بود
بر خود یقینم اَر به نزاری گمان برم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.