هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از درد فراق و غم ناشی از دوری معشوق مینالد. او احساس میکند که بدون معشوق، زندگی برایش بیمعنا شده و نفسکشیدن نیز برایش دشوار است. شاعر از روزگار ناسازگار و بخت بد خود شکایت دارد و احساس میکند که در چرخهای از غم و اندوه گرفتار شده است.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال سنگین و نامفهوم باشد. همچنین، بیان شدید غم و ناامیدی نیاز به بلوغ عاطفی برای درک مناسب دارد.
شمارهٔ ۸۴۸
گر بنویسم که چون بی تو به سر می برم
دود برآرد قلم از ورق دفترم
جان رسیده به لب بی تو چنین تا به کی
هین که گره می شود بی تونفس دربرم
هر نفسم کز درون بی تو به لب می رسد
نیست دگراعتماد بر نفس دیگرم
عمر گرامی چرا می کنم آخر تلف
چند چنین شب به روز روز به شب می برم
نه ره و رویی پدید نه سر و کاری به برگ
تا شب محنت چنین چند به روز آورم
عمر ندانم که چند پای بدارد چنین
بخت ندانم که کی دست نهد برسرم
بر پی دل در به در بیهده جان می دهم
وز غم تو دم به دم خون جگر می خورم
از لگد سرزنش وز غرض بد کنش
خسته ی هر ضربتم رانده ی هر کشورم
کار نزاری کنون زاری زارست و بس
چون نرسد بعد ازین دست به زور و زرم
دود برآرد قلم از ورق دفترم
جان رسیده به لب بی تو چنین تا به کی
هین که گره می شود بی تونفس دربرم
هر نفسم کز درون بی تو به لب می رسد
نیست دگراعتماد بر نفس دیگرم
عمر گرامی چرا می کنم آخر تلف
چند چنین شب به روز روز به شب می برم
نه ره و رویی پدید نه سر و کاری به برگ
تا شب محنت چنین چند به روز آورم
عمر ندانم که چند پای بدارد چنین
بخت ندانم که کی دست نهد برسرم
بر پی دل در به در بیهده جان می دهم
وز غم تو دم به دم خون جگر می خورم
از لگد سرزنش وز غرض بد کنش
خسته ی هر ضربتم رانده ی هر کشورم
کار نزاری کنون زاری زارست و بس
چون نرسد بعد ازین دست به زور و زرم
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.