هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از وداع با معشوق و درد فراق میگوید. او از شبهای عاشقانه، مستی و بیقراری، و رنجهای عشق سخن میراند و با تصاویری مانند گیسوی مشکی، لعل لب، و نرگس خمار، احساسات خود را بیان میکند. در پایان، از نالههای فراق و خون دل خوردن یاد میکند.
رده سنی:
16+
متن حاوی مضامین عاشقانه عمیق و احساسات شدید است که ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از تصاویر شعری مانند 'خون به سر برآمد' و 'دندان بزدم فگار کردم' ممکن است برای کودکان نامناسب باشد.
شمارهٔ ۸۲۱
آن شب که وداعِ یار کردم
عزمِ سفر اختیار کردم
در بر همه شب لبش مکیدم
وز نی شکر اعتبار کردم
تا وقتِ نماز طوقِ گردن
زان گیسویِ مشک بار کردم
چندین مستی و بی قراری
زان نرگسِ پُر خمار کردم
بر خرمنِ گل بسی مراغه
تا روز به رغمِ خار کردم
لعلش به ستیزۀ رقیبان
دندان بزدم فگار کردم
هنگامِ رحیل بس که فریاد
از گردشِ روزگار کردم
دل خون شد و خون به سر برآمد
آن دم که ازو کنار کردم
برخاست به زیر پای او گِل
بس کز مژه خون نثار کردم
یادِ سرِ دستِ پر نگارش
جان در سرِ آن نگار کردم
دیّار ندیده ام خبر گوی
تا رحلت از آن دیار کردم
بس ناله که چون نزاریِ زار
از دردِ فراقِ یار کردم
عزمِ سفر اختیار کردم
در بر همه شب لبش مکیدم
وز نی شکر اعتبار کردم
تا وقتِ نماز طوقِ گردن
زان گیسویِ مشک بار کردم
چندین مستی و بی قراری
زان نرگسِ پُر خمار کردم
بر خرمنِ گل بسی مراغه
تا روز به رغمِ خار کردم
لعلش به ستیزۀ رقیبان
دندان بزدم فگار کردم
هنگامِ رحیل بس که فریاد
از گردشِ روزگار کردم
دل خون شد و خون به سر برآمد
آن دم که ازو کنار کردم
برخاست به زیر پای او گِل
بس کز مژه خون نثار کردم
یادِ سرِ دستِ پر نگارش
جان در سرِ آن نگار کردم
دیّار ندیده ام خبر گوی
تا رحلت از آن دیار کردم
بس ناله که چون نزاریِ زار
از دردِ فراقِ یار کردم
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.