هوش مصنوعی:
این شعر بیانگر درد و رنج شاعر از عشق و فراق است. او از سوختن در آتش اشتیاق، فراق و حتی از سوختن به دلیل نوشیدن شراب (صهبا) سخن میگوید. شاعر از سوختن جگر، یاقوت، درّ بیضا و حتی عقد ثریا به دلیل آه و اشکهایش میگوید. در نهایت، او اعتراف میکند که تمام وجودش سوخته و تنها نامی از زاری باقی مانده است.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و رنجهای عاطفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به مصرف شراب (صهبا) ممکن است برای گروههای سنی پایینتر مناسب نباشد.
شمارهٔ ۸۰۳
دردا کز اشتیاقِ تو جانا بسوختم
در آتشِ فراق سراپا بسوختم
صهبا انیسِ خاطر من بود پیش ازین
اکنون هم از حرارتِ صهبا بسوختم
از تّفِ سینه بس که جگر خوردم از لبت
یاقوت در خزانۀ خارا بسوختم
از رشکِ اشکِ گوهرِ پاکِ سحابِ چشم
در حقّۀ صدف دُرِ بیضا بسوختم
زد بر اثیر آتشِ آهم وزان اثر
هم چون اثیر عقدِ ثریّا بسوختم
بر آتشم نشانی و عیبم کنی اگر
دستی برآورم که خدایا بسوختم
عاجز شدم چو سوخته می خواستی مرا
از غیرتِ تو دم نزدم تا بسوختم
فکرم دگر به آبِ سخن ره نمی برد
خاطر چنان در آتشِ سودا بسوختم
دل را به راه دیده و جان را به برقِ شوق
این را به آب دادم و آن را بسوختم
نامی نزاریا ز تو مانده ست و زاریی
پس قصّه چیست گو همه اعضا بسوختم
در آتشِ فراق سراپا بسوختم
صهبا انیسِ خاطر من بود پیش ازین
اکنون هم از حرارتِ صهبا بسوختم
از تّفِ سینه بس که جگر خوردم از لبت
یاقوت در خزانۀ خارا بسوختم
از رشکِ اشکِ گوهرِ پاکِ سحابِ چشم
در حقّۀ صدف دُرِ بیضا بسوختم
زد بر اثیر آتشِ آهم وزان اثر
هم چون اثیر عقدِ ثریّا بسوختم
بر آتشم نشانی و عیبم کنی اگر
دستی برآورم که خدایا بسوختم
عاجز شدم چو سوخته می خواستی مرا
از غیرتِ تو دم نزدم تا بسوختم
فکرم دگر به آبِ سخن ره نمی برد
خاطر چنان در آتشِ سودا بسوختم
دل را به راه دیده و جان را به برقِ شوق
این را به آب دادم و آن را بسوختم
نامی نزاریا ز تو مانده ست و زاریی
پس قصّه چیست گو همه اعضا بسوختم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.