هوش مصنوعی: شاعر در این متن به بیان عشق عمیق و بی‌قید و شرط خود به معشوق می‌پردازد. او از جدایی و درد عشق سخن می‌گوید و تأکید می‌کند که هیچ‌کس مانند او مهربان و در عین حال کینه‌توز نیست. شاعر به دیوان عشق اشاره می‌کند و اعلام می‌کند که فطرت او به عشق مشغول است. او از امید و یأس می‌گوید و تأکید می‌کند که جان او از ابتدا با معشوق متصل بوده است. در نهایت، شاعر از زلف دل‌فریب و غمزهٔ معشوق سخن می‌گوید و از عطش و بی‌اختیاری خود در عشق می‌نالد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مضامین عاشقانهٔ عمیق و پیچیده است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند کینه‌توزی و یأس ممکن است برای سنین پایین‌تر نامناسب باشد.

شمارهٔ ۷۶۸

دوست می دارم به جانش در میانِ جان و دل
چون کنم دستم رسد آیا بدان ترکِ چگل

باشدش آیا سر و برگِ جوان مردیِ آنک
دستِ من گیرد بر آرد پایِ امّیدم ز گل

کس چو من ماهی ندارد مهربان و کینه توز
کس چو من یاری ندارد جان فزای و دل گسل

دعویِ ما شد به دیوانِ قضایِ عشق قطع
کرده اند این ماجرا از مبداء فطرت سجل

فطرتم مشغول می دارد به عشق ای دوستان
هر کسی هستند در دنیا به کاری مشتغل

بر نگردم تا نیابم بار در عینِ حضور
اینَت بی همّت که از طوبا شود قانع به ظل

جانِ ما را اتّصالی نیست با افسردگان
جانِ ما بوده ست با جانان ز مبدا متّصل

چون کنی با آن که هم از دل برون شد هم ز جان
هم چو جان بنشسته باشد در میانِ جان و دل

تابِ زلفِ دل فریب و غمزه ی غمّازِ مست
دارد از رویِ خردمندان نزاری را خجل

بر لبِ کوثر ز جانی بر دهان از تشنگی
چون نداری اختیارش بایدش کرد بحل
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.