هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی به ستایش معشوق و توصیف عشق پرداخته است. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و استعارههای غنی، زیباییهای معشوق و تأثیرات عشق را بیان میکند. او از مفاهیمی مانند ضلالت، فتنه، و بتپرستی به صورت نمادین استفاده کرده تا عمق احساسات خود را نشان دهد. در نهایت، شاعر بر این نکته تأکید میکند که عشق واقعی تنها برای اهل دل قابل درک است.
رده سنی:
16+
متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و واژگان ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
شمارهٔ ۶۹۲
کیست شیخ الوقت تا فریاد دارم بر درش
زان که خلقی در ضلالت برد زلفِ کافرش
آن که گر یک بوسه با بادِ صبا هم ره کند
در خروش آید نباتِ مصر و شهد از شکّرش
وان که از رویِ شرف لؤلؤیِ لالا در صدف
خط به لالایی دهد با لعلِ گوهر پرورش
وان که گر بر عارضِ سیمینش اندازد نظر
سر نهد بر خّطی عنبر بویِ مشکِ اذفرش
از گلابِ عشق بِسرشته ست گویی فطرتش
وز برایِ فتنه پرورده ست گویی مادرش
گر ز من پرسد کدامین است گویم آن که عشق
در مراتب می نهد جان و جهانی دیگرش
گو بده فتوا که در وی بت پرستیدن رواست
یا بکن کوتاه دست از ملّتِ پیغمبرش
ورنه پیشِ شحنه بردارم فغان از محتسب
دادِ من بستاند از چشمانِ مستِ دل برش
ور شوم نومید ازو باید ضرورت داد خواست
بر درِ مخدوم و بنشستن مجاور بر درش
مشکلی دارم که از یرغوچیان آن شوخ را
هر که خواهد دید خواهد شد به عمدا یاورش
تا نزاری را بلایِ عشق چون آمد به سر
عاشقی سربازیی صعب است در پیران سرش
آری آری هر که عاشق نیست نزدِ اهلِ دل
جان ندارد گرچه جان می ماند اندر پیکرش
زان که خلقی در ضلالت برد زلفِ کافرش
آن که گر یک بوسه با بادِ صبا هم ره کند
در خروش آید نباتِ مصر و شهد از شکّرش
وان که از رویِ شرف لؤلؤیِ لالا در صدف
خط به لالایی دهد با لعلِ گوهر پرورش
وان که گر بر عارضِ سیمینش اندازد نظر
سر نهد بر خّطی عنبر بویِ مشکِ اذفرش
از گلابِ عشق بِسرشته ست گویی فطرتش
وز برایِ فتنه پرورده ست گویی مادرش
گر ز من پرسد کدامین است گویم آن که عشق
در مراتب می نهد جان و جهانی دیگرش
گو بده فتوا که در وی بت پرستیدن رواست
یا بکن کوتاه دست از ملّتِ پیغمبرش
ورنه پیشِ شحنه بردارم فغان از محتسب
دادِ من بستاند از چشمانِ مستِ دل برش
ور شوم نومید ازو باید ضرورت داد خواست
بر درِ مخدوم و بنشستن مجاور بر درش
مشکلی دارم که از یرغوچیان آن شوخ را
هر که خواهد دید خواهد شد به عمدا یاورش
تا نزاری را بلایِ عشق چون آمد به سر
عاشقی سربازیی صعب است در پیران سرش
آری آری هر که عاشق نیست نزدِ اهلِ دل
جان ندارد گرچه جان می ماند اندر پیکرش
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.