هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد فراق و اشتیاق به معشوق می‌گوید و بیان می‌کند که تمام تلاش‌ها و دعاهایش بی‌ثمر مانده‌اند. او از ناکامی‌ها و ناملایمات روزگار شکایت دارد و احساس می‌کند که هرچه پیش آمده، نتیجه‌ی بداقبالی بوده است. با این حال، هنوز امید به لطف و توجه معشوق دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و روحی در شعر وجود دارد که درک آن‌ها به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند ناامیدی و شکایت از روزگار ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۵۲۲

از این حیات چه حاصل که در فراق سرآمد
بیا که جان نزاری ز اشتیاق برآمد

سر چه داری و رایِ کجا ، که از سر رحمت
نیامدی به سرم باز و وعده ها به سر آمد

نیازمندی جانم به التقای جمالت
ز هرچه شرح توان کرد و وصف بیشتر آمد

چه ابتهال و تضرع به حق نمودم و کردم
هر اجتهاد که در وسع و طاقت بشر آمد

چه سود جهد چو دولت مساعدت ننماید
به هرچه فال زدم قرعه شیوه‌ء دگر آمد

ز عمر و عیش ندارم نه لذتی و نه ذوقی
چنین بود چو نحوست به روزگار درآمد

نظر به وجهه نکردم به روی کار چه گویم
که هرچه با سرم آمد ز آفت نظر آمد

به هرکجا که نشستم برایستاد خیالت
ز هر طرف که برفتم غم تو بر اثر آمد

گر التفات نمایی همین بس است که گفتم
بیا که جان نزاری ز اشتیاق برآمد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.