هوش مصنوعی: این متن شعری است که درد فراق یار و رنج‌های عشق را بیان می‌کند. شاعر از جدایی و تأثیرات روحی و جسمی آن بر خود می‌نالد و از مهر و وفایی که در جهان نیافته شکوه می‌کند. همچنین، او از عشق به عنوان بلایی یاد می‌کند که او را به بازار روزگار کشانده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاطفی عمیق و توصیف‌های دردناک از فراق و عشق است که ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال سنگین یا نامفهوم باشد. همچنین، درک کامل این شعر نیاز به بلوغ عاطفی و تجربه‌ی زندگی دارد.

شمارهٔ ۵۲۱

مرا که جان به دهان از فراق یار برآمد
هزار بار فرو شد هزار بار برآمد

چه می کنم ز چنین روزگار بی تو دریغا
که در فراق ز جان و دلم دمار برآمد

دلم ز مهر و وفا رفت خانه خانه هم چون مهر
وفا ندید بسی گرد هر دیار برآمد

کنار تا به میان چون برآمده ست ز چشمم
که از میان تو شوری هزار بار برآمد

گره گره شود از خونِ بسته دل ریشم
نفس نفس که ز حلقم به اضطرار برآمد

فرو شده ست مرا خار عشق بر رگ جانم
دمار از رگ جانم ز خار خار برآمد

اگر برآمد خار از کنار یاسمن تو
بدیع نیست که گل هم ز نوکِ خار برآمد

بلای عشق تو ما را کمند عشق به گردن
برهنه کرد و به بازار روزگار برآمد

نه هم نزاری مسکین به بحر عشق فرو شد
که چون نزاری از این دست صدهزار برآمد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.