هوش مصنوعی: این متن یک شعر عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و فراق معشوق خود سخن می‌گوید. او از زیبایی‌های معشوق مانند چشم‌های سیاه و ابروی طاقت‌فرسا یاد می‌کند و از درد دوری و عشق نافرجام می‌نالد. شاعر از معشوق می‌خواهد که به او کمک کند و از او حمایت کند، زیرا عشق او را به پای هلاکت رسانده است. همچنین، او از رقیب خود و حسادت‌هایش می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که زیبایی‌های خود را پنهان نکند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساساتی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و مفاهیم به‌کاررفته در شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و عاطفی دارند.

شمارهٔ ۳۵۹

به جفتِ چشمِ سیاه و به ابروی طاقت
که در فراق تو ام نیست بیش از این طاقت

هلاک می شوم آخر بیا و دستم گیر
که پاد زهر دل است آن لب چو تریاقت

مگر هم ایلچیِ آه صبح گاهیِ من
بر تو آید و باز آورد ز ییلاقت

به زندگانی خویش از تو راحتی نبود
مرا اگر بنمیرد رقیب ایقاقت

پری وشا تو چه ترکی که کم فرشته بود
به شکل و شیوه و خوی و سرشت و اخلاقت

مگر در آینه بینی وگرنه ممکن نیست
به نیکویی که نظیری بود در آفاقت

به باغ سرو در آرد به پای بوس تو سر
اگر ز موزه به عمدا برون کنی ساقت

کلاه بر نه و زلفت به دوش باز انداز
نهان مکن که دریغ است زیر قلپاقت

خوشا که حلقه بجنبانم و تو گویی کیست
نزاری آه بر‌آرد که من زِ عشّاقت

به زینهار که با حسنِ طلعتی که توراست
به چشمِ پاک نظر کی کنند عشّاقت

به دفع چشم بد از روی بر مگیر نقاب
که بس عجایب و خوب آفرید خلّاقت

اگر چه سرمه شود استخوانم اندر خاک
بود روان نزاری هنو‌ز مشتاقت
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.