هوش مصنوعی: شاعر در این شعر بیان می‌کند که نمی‌تواند از عشق و دوست دل بکند و به زنجیر و وعده‌ها و تاخیرها محدود شود. او از عاقلان می‌خواهد که او را رها کنند، زیرا نمی‌توان گذشته را با تدبیر بازگرداند. همچنین اشاره می‌کند که نمی‌توان از تقدیر و قضای الهی گریخت و در نهایت، عشق و اشتیاق او به دوست چنان است که حتی اگر همه عالم بر ضد او برخیزند، نمی‌توانند او را از این راه بازدارند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۳۳۵

مرا ز دوست به زنجیر باز نتوان داشت
به دفع وعده و تاخیر باز نتوان داشت

رها کنید مرا عاقلان چه میخواهید
قضای رفته به تدبیر باز نتوان داشت

مریض را که اجل می برد مترسانید
ز موج بحر که تقدیر باز نتوان داشت

مرا اگر همه عالم به قصد برخیزند
به تیغ از آن قد چون تیر باز نتوان داشت

به روز اگر ز در دوست باز دارندم
به شب ز آه جهان گیر باز نتوان داشت

خوشا ز کار نزاری که از چنین سوداش
به عرضه کردن توفیر باز نتوان داشت
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.